مذهبی

چرایی حمله پیامبر ص به کاروان ابوسفیان و…

در این مطلب از سایت تریپ لند به چرایی حمله پیامبر ص به کاروان ابوسفیان و… می پردازیم. پس به شما پیشنهاد می کنیم حتما تا انتهای این مطلب همراه ما باشید.

 

در خصوص هجوم و مصادره  اموال کاروان قریش که یک نوع قطع شریان اقتصادی قریش بود، حق مسلمانان بود زیرا آنها اموال مسلمانان را مصادره و غصب کرده بودند و تا اموال آنها را نمی گرفتند به انها اجازه ی خروج نمی دادند در این راه حتی زن و کودک برخی از مسلمین را به زور می گرفتند.
 قریش حتی در مدینه نیز پیامبر ص و مسلمین را رها نکردند به هر روشی متوسل می شدند که به اسلام و مسلمانان ضربه بزنند و اسلام را نابود کنند!به ویژه بسیار تلاش می کردند حضرت را  ترور بکنند یا از مدینه بیرون برانند قریش در مدینه به انصار مسلمان مدینه نامه نوشته و آنها را تهدید کردند! که دست از حمایت پیامبر (ص) بر دارند و  آن حضرت را به قریش تحویل دهند! و گرنه دچار نکبت می شوند!به نوعی آنها را تهدید به جنگ کردند متن نامه ی قریش که توسط سران ابوسفیان بن حرب و أبيّ بن خلف جمحىّ نوشته شده بود این است:
« بى‏ گمان ما پيكار با هيچ يك از قبايل عرب را ناخوشايندتر از جنگ با شما نمى‏ دانيم، اما شما به مردى از قبيله ما روى آورده و پناهش داده‏ ايد كه از نظر خاندان، گران‏مايه ‏ترين و از ديدگاه پايگاه اجتماعى، والاترين فرد قوم ماست. روشن است كه اين رفتار، براى شما ننگ و پستى در پى خواهد داشت-بنابراين، دست ما را بر او بازگذاريد!- اگر نيكي در كار باشد كه ما بدان نيك بخت ‏تريم؛ و اگر جز آن باشد، باز سزاوارتر است كه ما آن را بر عهده گيريم
 وذلك أن رسول الله صلى الله عليه لما قدم المدينة كتب أبو سفيان بن حرب وابي بن خلف الجمحي إلى الأنصار: «أما بعد فانه لم يكن حي من أحياء العرب أبغض/ إلينا «أن يكون بيننا وبينهم نائرة منكم. وإنكم عمدتم إلى رجل منا، أشرفنا «في الموضع وأعرقنا في قومنا منصبا، فآويتموه ومنعتموه. إن هذا «عليكم لعار ومنقصة. فخلوا بيننا وبينه. فان يك خيرا فنحن «أسعد به. وإن يك سوى ذلك فنحن أحق من ولى ذلك منه.» فكتب إليهما كعب بن مالك بهذا الشعر فى يوم احد وذكر أسماء النقباء.
فأما البراء بن معرّور فمات بالمدينة قبل الهجرة وهو أول من استقبل القبلة ومات وهو موجه إليها. وقتل عبد الله بن عمرو يوم احد. وقتل أسعد بن زرارة يوم بدر. وقتل رافع يوم بدر. ومات سعد بن عبادة بحوران في خلافة أبي بكر رحمه الله. وقتل عبد الله بن رواحة يوم مؤتة. وقتل المنذر يوم بئر معونة. وقتل سعد بن الربيع
المحبر ص: 271
بنابراین در مدینه نیز آغازگر جنگ خود قریش بودند لذا مسلمانان حق داشتند که عکس العمل نشان بدهند

 آيا پيامبر و يارانش، حق داشتند كه به كاروان ابوسفيان حمله كنند ; حمله اى كه مقدمه جنگ بدر شد؟

 

 

نکته:

 

پيش از پرداختن به اين پرسش، دقت در اين نكته لازم است كه دعوت اسلام به يكتاپرستى، با حكمت و اندرز نيكو همراه بود و خداوند، رسولش را به اين مهم توصيه مى فرمود ; 

(ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ )[161]. پيام حقيقى اسلام، صلح، آرامش و نفى ظلم است و جهاد و دفاع را نيز براى ساختن يك زندگى شرافت  مندانه و عزيزانه، تجويز مى كند[162] و چنين دينى، يكتاپرستى و توحيد را با شمشير، تجويز نمى كند و اتهام «اسلام، دين شمشير است»[163]، ادعايى سست و نادرست است. جنگ هايى كه در دوران مدينه و در عصر پيامبر انجام گرفت، همه براى دفاع از كيان دولت اسلامى،[164] رفع فتنه[165] و ايستادگى در برابر نقض پيمان دشمن[166] بوده است كه برخى در قالب دفاع و بعضى در قالب جهاد بوده است.

 

درباره علت حمله به كاروان هاى قريش و به ويژه كاروان ابوسفيان، به نكات زير دقت كنيد:

 

1. پيش از غزوه بدر، چند غزوه و سريه، براى حمله به كاروان هاى قريش صورت گرفت[167]. مورخان درباره حملات پيش از پيكار بدر، مدعى اند كه انصار در اين حملات، شركت نداشتند[168].

 

2. وقتى مسلمانى با آزادى كامل و اراده خود، دين را پذيرفته است و فشارى براى پذيرش اسلام بر او نبوده است، طبيعى است كه براى ارتباط او با دين، بايد فضاى سالمى فراهم شود. گاهى انسان براى كسب آزادى فكر، عقيده و خداپرستى، ناگزير به جنگ مى شود ; به خصوص اگر طرف مقابل، پذيراى منطق و دليل نباشد و با خشونت، در برابر يكتاپرستان بايستد. اسلام براى دست يابى به چنين آزادى، دفاع را لازم مى داند[169] و به عبارتى ديگر، وقتى آزادى مسلمانى به جهت عقيده او سلب شود و در پى آن، فضاى زندگى او با انواع فشارها و تهديدات سياسى، اقتصادى و اجتماعى، تنگ گردد و او را مجبور به ترك سرزمين و خانه خويش كنند و هماره سايه سياه تهديد را براو بگستراند، طبيعى است كه دين اسلام، چتر حمايتى و دفاعى براى او فراهم مى آورد و اجازه جنگ با مشركان را به او مى دهد. حملات نخست مهاجران به كاروان هاى تجارى مشركان، مجوزى براى دست يابى به حق آنان بود و آيه 39 سوره حج، رخصت پيكار با مشركان را به مهاجران داده است[170].

 

3. اين حملات را از منظر نمايش رزمى مسلمانان نيز مى توان نگريست كه به نوعى، فشاراقتصادى و روانى به قريش محسوب مى شد و چنين پيامى را به دشمن مى رساند كه مسلمانان به زودى هيچ منطقه اى را براى مشركان آزاد نخواهند گذاشت ; تا وقتى آزار و اذيت و مصادره دارايى مسلمانان ادامه يابد.

 

4. اين حملات، از منظر سياسى نيز هشدارى براى قبايل نزديك مدينه و يهوديانى بود كه در فكر هم پيمانى با قريش بودند ; قريشى كه هم اكنون تجارت او مختل شده است[171].

 

5. اين حملات را از منظر نظامى نيز مى توان تحليل كرد و آن را نوعى دفاع پيشگيرانه ناميد. اين دفاع كه به دفاع بازدارنده نيز شهرت دارد، به عنوان يك دفاع مشروع، اين اجازه را مى دهد كه در برابرخطر در شرف وقوع، واكنش نشان داده، به نوعى اقدام بازدارنده دست يازيد[172]

 

 

[161]. نحل (16 )، آيه 125 .
[162]. انفال (8 )، آيه 24 .
[163]. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 4، ص 241 .
[164]. حج (22 )، آيه 39 .
[165]. بقره (2 )، آيه 193 .
[166]. توبه (9 )، آيه 12 و 13 .
[167]. انساب الاشراف، ج 1، ص 287 .
[168]. السيرة النبويه، ج 1، ص 595 .
[169]. الصحيح، ج 4، ص 324 .
[170]. انساب الاشراف، ج 1، ص 286 .
[171]. الصحيح، ج 4، ص 348 .
[172]. ر.ك: سيد ابراهيم حسينى، اصل منع توسل به زور و موارد استثناى آن در اسلام و حقوق بين الملل معاصر، ص60 .

 

منبع: هدانا برگرفته از پرسش ها و پاسخ ها  «پیامبراعظم – سیره و تاریخ».


تاملی در حملات مسلمانان به قریش و کاروانهای تجاری آنها

چکیده

حملات نبی مکرم اسلام(ص) به کاروان‌های تجاری اهل مکه، (که البته در مرحله  عمل، مورد چندانی هم برای آن نمی‌توان یافت) مورد انتقاد برخی از افراد قرار گرفته است. منتقدین، این حملات را قتل، غارت، چپاول، بی‌عدالتی و ظلم علیه مکیان دانسته‌اند.
در این تحقیق تلاش شده است تا علت عمده حملات مسلمانان به قریش و کاروان‌های تجاری آنها –با محوریت مقاله‌ای با عنوان «غزوه چگونه جنگی بود و به چه کسی شهید می‌گفتند؟»- مورد بررسی قرار گیرد.

شاید این مطالب را هم بپسندید:

سخنان صریح حجت‌الاسلام عالی در نقد «ادعای قابل نقد بودن پیامبر و امام زمان»+فیلم

واکنش حضرت آیت الله حسینی قزوینی نسبت به حسن روحانی و انتقاد از پیامبر!

آیت‌الله مدرسی یزدی: سخن نقد ائمه یا از روی جهل است یا ناشی از القائات دشمنان/ هرچه دیگران به دهنتان می‌گذراند تکرار…

واکنش آیت‌الله مکارم‌ شیرازی به سخنان نسنجیده “روحانی”: معصومین خط قرمز ما هستند

مقدمه
نبی مکرم اسلام حضرت محمد (ص) پس از 13 سال دعوت و تبلیغ در شهر مکه سرانجام مجبور شد به مدینه مهاجرت کند.[1] در شهر مکه آن حضرت اجازه جنگ و جهاد با دشمنانش را نداشت.[2] با ورود پیامبر اکرم(ص) به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی سرانجام مسلمانان اجازه یافتند با دشمنان خویش به مقابله بپردازند. پیامبر سالها با مشرکان مکه و سایر دشمنانش جنگید. این جنگها که به غزوه و سریه معروف هستند، بعضا مورد انتقاد برخی از افراد قرار گرفته‌اند. در یکی از سایت‌های اینترنتی،  در یکی از این نوشته‌ها تحت عنوان « غزوه چگونه جنگی بود و به چه کسی شهید می‌گفتند؟» آمده است: «پس از اسکان مسلمانان در یثرب محمد متوجه مشکلی بزرگ و اساسی بر سر راه اهداف خود شد. مردم مدینه زراعت پیشه بودند و مکی‌ها که کار آنها بازرگانی و داد و ستد بود، از این حرفه بهره‌ای نداشتند. بنابراین مهاجران برای ادامه زندگی در یثرب منبع درآمدی نداشته و در ضمن تا ابد نمی‌توانستند به عنوان مهمان نزد یثربی‌ها مسکن گزینند. در نتیجه محمد به فکر چاره افتاد. و این بار خدای محمد بلافاصله وارد صحنه شده و به یاری بنده برگزیده خود شتافت. از این رو قتل و غارت و چپاول اموال دیگران برای محمد و یاران او از شیر مادر حلال‌تر قلمداد شد و مسلمانان رسما به غارت کاروان‌های تجاری مکه اقدام نمودند. حال آن دسته ازچپاول‌ها که محمد خود درآن حضور داشت، غزوه نامیده می‌شد و دسته دیگر را که محمد شخصا حضور نداشت و افرادی را برای غارت گسیل می‌کرد سریه می‌گفتند».
نویسنده در پایان، به خیال خودش به شان نزول آیه 217 سوره بقره اشاره می‌کند و می‌نویسد: «درماه رجب سال دوم هجرت محمد، عبدالله بن جحش اسدی را با 8 تن از مهاجران روانه کرد تا کاروانی ازقریش را که به سوی مکه می‌رفت، غارت کنند. این درگیری در پایان ماه رجب روی داد. یاران محمد بر کاروان تاختند و کالای آن را با دو اسیر به یثرب بردند. اما این درگیری بر مسلمان و غیر مسلمان دشوار آمد و عبدالله را سرزنش کردند که چرا در ماه حرام به جنگ پرداخته است؟ بدین ترتیب خدای محمد باز هم خطر را احساس کرد و جبرئیل را به یاری محمد فرستاد؛ و به عبارت عامیانه‌تر این سوتی محمد را نیز ماسمالی نمود.»

پاسخ
در پاسخ به این نوشته که خالی از  توهین هم نیست، باید چند مساله مورد بررسی قرار گیرد:
1-  بررسی این امر که چرا خداوند متعال به پیامبر و مسلمانان اجازه می‌دهد به قریش و کاروان‌های تجاری آنها حمله کنند؟
2-  بررسی شان نزول آیه 217 سوره بقره و این که آیا غارت کاروان قریش توسط عبدالله بن جحش، به دستور رسول خدا (ص) بوده است یا اقدامی خودسرانه محسوب می‌شود؟

برخی از آیات جنگ و جهاد
در قرآن کریم و در آیات متعددی به مسلمانان اجازه داده شده که با کفار و مشرکان به جنگ بپردازند. ما ابتدا این آیات را ذکر می‌کنیم. سپس به بررسی علل جنگ‌های مسلمانان با مشرکان می‌پرازیم.
1.    در آیه 190 سوره بقره آمده است:
در راه خدا، با کسانى که با شما مى‌جنگند، بجنگید، و[لى‌] از اندازه درنگذرید، زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمى‌دارد.[3]

دراین آیه خداوند متعال به روا شمردن، بلکه جنگ با کسانی که با مسلمانان به جنگ می‌پردازند، اشاره کرده است.

2.    در سوره حج، آیه 39 و 40 آمده است:
به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت [جهاد] داده شده است، چرا که مورد ظلم قرار گرفته‌اند، و البته خدا بر پیروزى آنان سخت تواناست.همان کسانى که بناحق از خانه‌هایشان بیرون رانده شدند. [آنها گناهى نداشتند] جز اینکه مى‌گفتند: «پروردگار ما خداست »و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمى‌کرد، صومعه‌ها و کلیساها و کنیسه‌ها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار برده مى‌شود، سخت ویران مى‌شد، و قطعاً خدا به کسى که [دین‌] او را یارى مى‌کند، یارى مى‌دهد، چرا که خدا سخت نیرومند و شکست‌ ناپذیر است.[4]

3.    در آیه 75 سوره نساء آمده است :
و چرا شما در راه خدا [و در راه نجاتِ‌] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمى‌جنگید؟ همانان که مى‌گویند: «پروردگارا، ما را از این شهرى که مردمش ستم ‌پیشه‌اند بیرون ببر، و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده، و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما.»[5]

4.    در آیه 13 سوره توبه نیز آمده است :
چرا با گروهى که سوگندهاى خود را شکستند و بر آن شدند که فرستاده [خدا] را بیرون کنند، و آنان بودند که نخستین‌بار [جنگ را] با شما آغاز کردند، نمى‌جنگید؟ آیا از آنان مى‌ترسید؟ با اینکه اگر مؤمنید خدا سزاوارتر است که از او بترسید.[6]

و در آیه 193 سوره بقره آمده است :
با آنان بجنگید تا دیگر فتنه‌اى نباشد، و دین، مخصوص خدا شود. پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمکاران روا نیست.[7]

برسی علل حمله مسلمانان به قریش و کاروان های تجاری آنها :
الف: حالت جنگ بین مسلمانان و کفار
بررسی منابع تاریخی و تامل در آیات قرآنی موید این نکته است که: مشرکان مکه در واقع آغازگر جنگ علیه مسلمانان -هم در مکه و هم پس از هجرت مسلمانان به مدینه- بودند. با این تفاوت که در مکه هنوز اجازه دفاع و درگیری با مشرکان به مسلمانان داده نشده بود، و در مدینه این اجازه صادر شد.
از امام باقر (ع) در خصوص آیه 39 سوره حج « اذن للذین یقاتلون با نهم ظلموا … » روایت شده که این آیه درباره مهاجران نازل شده است .[8] هر زمان که در مکه مجروح یا مضروبی از مسلمانان نزد رسول خدا(ص) می‌آمد و از کفار شِکوه می‌کرد، آن حضرت می‌فرمود که رخصت نبرد ندارد و آیه مزبور این رخصت را به پیامبر خدا (ص) داد.[9]
دکتر غلام‌حسین زرگری نژاد می‌نویسد: « مهاجرت پیامبر(ص)  به مدینه هرگز به تضاد اشرافیت مکه با او خاتمه نداد. مکیان که به تعا رض جدی و اساسی عقاید محمد(ص) با باورهای خویش و نیز رویکرد اجتماعی توحید با شرک، به خوبی واقف بودند، حاضر نبودند به هیچ نوع مصالحه یا متارکه‌ای تن دهند.[10]
در آغاز سال دوم هجرت، قریش به تدریج خود را برای حرکت‌های ایذایی، تهدید امنیتِ مدینه و در نهایت هجوم به مسلمانان آماده می‌کرد. از اقدامات نظامی مکیان برضد مدینه در سال اول هجرت که ثبت و ضبط شده و شاهدی بر تحریکات جدی قریش بر ضد مدینه است، حضور 200 نفر از مکه در دشت رابغ به فرماندهی ابوسفیان بن حرب است. این سریه که برای مقاصد متعددی از جمله کسب اطلاعات، تحریک بدویان، اقدامات ایذائی و … صورت گرفته بود، سریه عبیدة بن حارث را به دنبال داشت.[11]
«پیامبر اکرم(ص) در ماه شوال -هشتمین ماه هجری- پرچم را به عبیدة بن حارث سپرد تا  به رابغ عزیمت کند. عبیدة با 60 سوار بیرون رفت و در دشت رابغ با ابوسفیان بن حرب که 200 نفر همراهش بودند بر خورد کرد.»[12] نخستین کسی که در اسلام تیر به دشمن انداخت سعد بن ابی وقاص بود که در این جنگ به طرف دشمن تیر پرتاب کرد.[13]  پیامبر(ص) که همواره انتظار چنین تحرکاتی را داشت، هوشیارتر از آن بود که قریش او را غافل‌گیر کند. به همین دلیل در فاصله‌های زمانی معین به گروه‌های نظامی و اطلاعاتی، با هدف‌های مشخص، ماموریت می‌داد، تا ضمن کسب اطلاعات نظامی و خنثی کردن تحریکات محدود قریش، امنیت مکیان و گاه کاروان‌های تجاری ایشان را مورد تهدید قرار دهند.»[14]  اصغر منتظر القائم می‌نویسد: «اهداف رسول خدا(ص) از انجام سرایا و غزوات قبل از جنگ بدر موارد ذیل بود: 1- به قریش تجارت پیشه، بفهمانند که در صورت نبرد با اسلام و مدینه منوره، شریان حیاتی اقتصادی آنان قطع خواهد شد. 2- آگاه ساختن قریش و دیگر سران قبایل مشرک از قدرت نظامی مسلمانان. 3– تقویت بنیه نظامی و سازماندهی و آماده ساختن نیروهای نظامی برای دفاع از مدینه.»[15]
به این نکته باید توجه داشت که علت اعتراض مشرکان به سریه عبدالله بن جحش این بود که مسلمانان در «ماه حرام» جنگ کرده  بودند. قریش می‌گفتند: قد استحل محمد و اصحابه الشهر الحرام، وسفکوا فیه الدم و اخذوا فیه الاموال و اسروا فیه الرجال»[16]؛ یعنی محمد و یارانش ماه حرام را حلال دانستند در ماه حرام خونریزی کردند، غنیمت و اسیر گرفتند». گویا مشرکان مکه خود را با مسلمانان در حال جنگ می‌دیدند و لذا اعتراضی به اصل جنگ و تصرف اموالشان نداشتند. اعتراض آنها بیشتر به این بود که چرا این درگیری و اخذ اموال و خونریزی در ماه حرام صورت گرفته است.[17] خداوند هم با نزول آیه 217 سوره بقره: « یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ … » جنگ در ماه‌های حرام را گناهی بزرگ دانست.
شکی نیست که عبدالله بن جحش با قتل مشرکان در ماه حرام و تصرف اموال آنها مرتکب گناه شده بود (گناه جنگ در ماه‌ها ی حرام) و به نظر می‌رسد علت عمده‌ای که سبب شد رسول خدا(ص)  از تصرف در آن اموال خودداری کند، در واقع همین نکته بوده است؛ یعنی نبرد درماه حرام، نه تصرف اموال قریش. رسول خدا (ص) به عنوان اعتراض به عبدالله بن جحش گفت: من شما را به قتال در ماه حرام امر نکرده بودم.[18]
در خصوص این سریه در پایان مقاله نیز مطالبی ذکر خواهد شد .

ادامه آیه 217 سوره بقره نیز حالت جنگ بین مشرکان مکه با مسلمانان را نشان می‌دهد:
خداوند متعال می فرماید :
«ولا یزالون یقاتلونکم حتی یرودوکم عن دینکم ان  استطا عوا … » آنها پیوسته با شما می جنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان باز گردانند.
در آیه 39و 40 سوره حج نیز استفاده از کلمه «دفع» می‌تواند نشان‌دهنده آغاز جنگ توسط مشرکان باشد. در این آیه آمده است:
«اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا ….ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض … » به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت [جهاد] داده شده است، چرا که مورد ظلم قرار گرفته‌اند، و البته خدا بر پیروزى آنان سخت تواناست. همان کسانى که بناحق از خانه‌هایشان بیرون رانده شدند. [آنها گناهى نداشتند] جز اینکه مى‌گفتند: «پروردگار ما خداست »و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمى‌کرد، صومعه‌ها و کلیساها و کنیسه‌ها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار برده مى‌شود، سخت ویران مى‌شد، و قطعاً خدا به کسى که [دین‌] او را یارى مى‌کند، یارى مى‌دهد، چرا که خدا سخت نیرومند شکست‌ ناپذیر است.

ب: مقابله به مثل
1-    اموال مهاجران:
شکی نیست بسیاری از مسلمانان مهاجر به مدینه، نتوانستند تمامی اموال خویش را از مکه به مدینه انتقال دهند. تلاش مسلمانان مهاجر این بود که خود را به مدینه برسانند تا بتوانند آزادانه به پرستش خدای متعال بپردازند. لذا بخش اعظم سرمایه آنها در مکه مانده بود و به دست کفار قریش افتاده بود. محمدهادی یوسفی غروی می‌نویسد: «چون کفار قریش اموال مسلمین را گرفته بودند و مصادره کرده بودند، رسول خدا (ص) خواستار قصاص بود.»[19]
دکتر زرگری نژاد نیز  در این رابطه  می‌نویسد: «در آستانه رمضان سال دوم هجری پیامبر(ص) مسلمانان را آماده می‌کرد تا وقتی بزرگترین کاروان تجاری قریش به ریاست ابوسفیان از شام باز می‌گردد به آن حمله کنند. بخش اعظم سرمایه این کاروان از فروش «اموال مهاجرین» فراهم شده بود.[20]
اصغر منتظرالقائم نیز می‌نویسد: « هنگامی که رسول خدا(ص)  از بازگشت کاروان قریش به سرپرستی ابوسفیان از شام آگاه شد، مسلمانان را به تلافی مصادره اموال مهاجران در مکه برای حمله به آن فراخواند… پیامبر برای جبران اموال و خانه‌های مسلمانان مهاجر که به وسیله ابوسفیان و دیگر زورمداران مکه مصادره شده بود، پس از نزول دستور جهاد، به درخواست مسلمانان برای تلافی اموالشان پاسخ مثبت داد و آنان را با امید به دست آوردن غنیمت در حمله به کاروان ابوسفیان ترغیب کردند.»[21] صالح احمدالعلی نیز می‌نویسد: بیشتر املاک مسلمانان مهاجر در مکه، مورد دستبرد و تعرض مکیان قرار گرفت.[22]

2-    مقابله با ظلم های قریش:
مسلمانان در شهر مکه به شدت مورد آزار وشکنجه مشرکان قرار داشتند. برخی از مسلمانان همانند سمیه، مادر عمار یاسر به علت همین شکنجه‌ها به شهادت رسیدند.[23] قریش با خود هم عهد شده بودند و تصمیم گرفته بودند که هر کدام در میان قبیله خود بنگرند تا اگر کسی از آنها اسلام اختیار کرده است او را بیازارند … »[24].
آزار و شکنجه‌های مشرکان به حدی بود که عده‌ای از مسلمانان به دستور رسول خدا (ص)  به حبشه مهاجرت کردند.[25] امیه بن خلف در مکه بلال را سخت آزار می‌داد، او را روی ریگ‌های داغ می‌انداخت. سنگ درشت و سنگینی را بر سینه او می‌نهاد و می‌گفت آن قدر آزارت می‌دهم تا از دین محمد دست برداری.[26] در واقع همین آزار و اذیت‌ها و ظلم‌ها بود که موجب شد خداوند متعال دستور جهاد را صادر کند. جهادی که شرایط آن هم با تشکیل حکومت اسلامی در مدینه فراهم شده بود.
در تفسیر المیزان ذیل آیه 39 سوره حج آمده است: «… چون مسلمانان مدت‌ها بود از رسول خدا (ص)  درخواست اجازه می‌کردند که با مشرکین قتال کنند، حضرت به ایشان می‌فرمود: «من مامور به قتال نشده‌ام و در این باب هیچ دستوری نرسیده است» و تا در مکه بود همه روزه عده‌ای از مسلمانان نزدش می‌آمدند که یا کتک خورده بودند، یا زخمی شده بودند، یا شکنجه دیده بودند و در محضر آن جناب از وضع خود و ستم‌هایی که از مشرکین مکه می‌دیدند، شکوه می‌کردند. حضرت هم ایشان را تسلیت داده امر به صبر وانتظار فرج می‌کرد تا این که این آیات نازل شد « اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا … » [27] کلمه «ظلموا» در این آیه موید همین مطلب است.
بیهقی می‌نویسد: «چون پیامبر به مدینه آمد… فقط آهنگ قریش کرد و متعرض ایشان گردید؛ زیرا خداوند با کسانی که به مسلمانان «ستم» کنند و یا ایشان را از شهرهای خود بیرون نمایند، فرمان جنگ داده بود»[28]. رسول جعفریان نیز  می‌نویسد: « حملات رسول خدا (ص) به کاروان‌های تجاری مشرکان عمدتا با استفاده از مهاجران بوده است و مهمترین دلیل توجیه کننده آن «ظلمی» بود که مشرکان درباره آنان اعمال کرده بودند». [29]  آیه 39 سوره حج « اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا … » که رخصت قتال در برابر ظلم را داده، اولین آیه‌ای بوده که درباره جنگ نازل شده است.[30]در ادامه همین آیه درباره مظلومین آمده است: همان کسانى که به ناحق از خانه‌هایشان بیرون رانده شدند [آنها گناهى نداشتند] جز اینکه مى‌گفتند: «پروردگار ما خداست» ؟  طبرسی در تفسیر همین آیه می‌نویسد: این آیه و تقدیر آن این‌گونه است: « اذن للمو منین ان یقاتلوا او بالقتال من اجل انهم ظلموا بان اخرجوا من دیارهم و قصدوا بالایذاء و الاهانه »[31]به مومنین اجازه قتال وجنگ داده شد به خاطر این که مورد ظلم قرار گرفته‌اند به اینکه از دیارشان اخراج شدند و مورد ایذاء و اهانت قرار گرفته‌اند. دیگر مفسران نیز به ظلم وستم قریش و اخراج مسلمانان از مکه و اخذ اموال آنها -به ناحق- اشاره دارند.[32]
علامه طباطبایی در تفسیرآیه 190 سوره بقره و چند آیه بعدی می‌نویسد: «سیاق آیات شریفه دلالت دارد بر این که همه این آیات یکباره و با هم نازل شده است و این که همه یک غرض را ایفا می‌کنند و آن عبارت است ازفرمان جنگ برای اولین بار با مشرکین مکه چرا که آنها با آزار واذیت‌های خویش مومنین را از مکه بیرون کردند».[33]
امام فخر رازی نیز در تفسیر آیه 193 سوره بقره « و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه … » می‌نویسد: «در مراد از فتنه چند وجه گفته‌اند، یکی از آنها شرک و کفر است و گفته‌اند که فتنه آنان این بود که یاران پیامبر(ص) را در مکه می‌زدند و آزار می‌دادند تا این که به حبشه رفتند، آنگاه بر این آزار دادن ادامه دادند تا به مدینه رفتند و غرض ایشان از  برانگیختن این فتنه این بود که مسلمانان دین خود را رها کنند وکافرشوند، پس خدا این آیه را نازل کرد و معنی آیه این است که با ایشان قتال کنید و بر آنها غلبه کنید، تا شما را از دینتان برنگردانند و در شرک نیفتید.» [34]
طبرسی در تفسیر آیه 75 سوره نساء « وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‌ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ… » می‌نویسد: طبق قولی مستضعفین از رجال و نساء گروهی از مسلمانان بودند که در مکه مانده بودند و نمی‌توانستند هجرت کنند. مانند سلمة بن هشام، ولید بن ولید، عیاش بن ابی ربیعه و ابو جندل بن سهیل اینها دعا می‌کردند که خداوند آنها را از دست مشرکان نجات بخشد و از مکه خارج سازد. مشرکان مکه تلاش می‌کردند آنها را از دین اسلام باز دارند…».
همه این شواهد دال بر این است که به مسلمانان -چه کسانی که به مدینه مهاجرت کرده بودند وچه افراد معدودی که در مکه محصور شده بودند- ظلم وستم شده بود و مسلمانان در واقع به منظور مقابله با این ظلم و جور موظف بودند با کفار مکه بجنگند.  رسول جعفریان می‌نویسد: « برای مشرکان مکه تا آنجا که به آزار و شکنجه مربوط می‌شد هیچگونه حرمتی وجود نداشت (برای کسی حرمتی قائل نمی‌شدند) اما اکنون که حادثه ای برضد آنان صورت گرفته (سریه عبدالله بن جحش ) فریاد قانون و حریم سرداده‌اند».[35]

بررسی سریه عبدالله بن جحش:
در خصوص این سریه در مباحث قبلی مطالبی بیان شد. با توجه به اینکه درمقاله «غزوه چگونه جنگی بود و به چه کسی شهید می‌گفتند؟» مطالبی نادرست در خصوص نزول آیه 217 سوره بقره ذکرشده، لازم است به بررسی مجدد این سریه و شان نزول آیه مذکور بپردازیم. « پیامبر اکرم(ص) درماه رجب سال دوم هجری[36] عبدالله بن جحش را همراه با هشت نفر[37] و به قولی 12 نفر [38] از مهاجران برای ماموریتی  به ماموریت طرف مکه فرستاد.[39] پیامبر اکرم(ص)   به عبدالله بن جحش دستور داد اخبار قریش را به آن حضرت برساند. «فامض حتی تنزل نخله بین مکه و طائف ،فترصد بها قریشا و تعلم لنا من اخبارهم .»[40] محمد بن عمر واقدی به نقل از سلیمان بن سحیم می‌گوید: «پیامبر اکرم(ص) به عبدالله و یارانش اصلا دستور جنگ را چه در ماه حرام و چه در ماه حلال نداده بود، بلکه به آنها دستور داده بود اخبار قریش را بدست آورند.»[41] اما عبدالله و یارانش در آخر ماه رجب با کفار جنگیدند و اموال آنها را گرفتند، عمرو بن حضرمی را کشتند و دو نفر را اسیر گرفتند، سپس به مدینه آمدند.[42] وقتی به مدینه رسیدند پیامبر(ص) فرمود: من شما را به قتال در ماه حرام امر نکرده بودم؟[43]سپس آن غنائم را نپذیرفت و عملا در غنائم و اسیران تصرف نکرد.[44] مسلمانان و کفار مکه، آنها را سرزنش کردند که چرا در ماه حرام این کار را انجام دادند.[45] چون سخن در این باره بسیار شد خداوند آیه 217 سوره بقره را نازل کرد :
از تو درباره  کارزار در ماه حرام  مى‌پرسند. بگو: «کارزار در آن، گناهى بزرگ و بازداشتن از راه خدا و کفر ورزیدن به او و[ بازداشتن از] مسجدالحرام [=حج‌]، و بیرون راندنِ اهل آن از آنجا، نزد خدا [گناهى‌] بزرگتر، و فتنه [=شرک‌] از کشتار بزرگتر است.» و آنان پیوسته با شما مى‌جنگند تا -اگر بتوانند- شما را از دینتان برگردانند. و کسانى از شما که از دین خود برگردند و در حال کفر بمیرند، آنان کردارهایشان در دنیا و آخرت تباه مى‌شود، و ایشان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.

خداوند متعال با نزول این  آیه به خطای عبدالله  بن جحش و یارانش اشاره کرد، اما جرم دشمن (سدّ راه مسجد الحرام ،آزار مومنان ،فتنه و شرک ) را بالاتر دانست. «با نزول آیه 217 سوره بقره خداوند حرمت  ماه حرام را حفظ کرد اما مشرکان را که مرتکب چند جرم بزرگتر شده از جمله آن که راه مسجد الحرام را سد کرده، مومنان را با آزار و اذیتشان اخراج کرده بودند و مهم‌تر از همه این که مشرکند را مورد سرزنش قرار می دهد . [46] نکته‌ای که باید به آن اشاره شود این است که خداوند این جرم را برای عبدالله و یارانش ثابت می‌داند. سپس به عللی که ذکر شد (جرم بزرگتر مشرکان) گناه آنان را می‌بخشد‌. چرا که خداوند در ادامه و در آیه 218 می فرماید:
کسانی که ایمان آورده اند و آنان که مهاجرت کرده اند و در راه خدا جهاد نموده اند آنان به رحمت خدا امید دارند و خداوند( آمرزند ه) و مهربان است.

«این بدان معناست که چون اینها اهل هجرت و جهاد بودند [و] امیدوار به رحمت خدا هستند، خداوند خطای آنان را آمرزیده است. به هرحال آیه، خطای مسلمانان را گوشزد می‌کند، گرچه جرم دشمن را بزرگتر دانسته است … .» [47]

نتیجه گیری:
علت عمده حملات مسلمانان به قریش و کاروان‌های تجاری مکه در واقع همان ظلم و ستمی بود که قریش به مسلمانان روا داشته بود، قریش سال‌ها مسلمانانِ مظلوم را در مکه مورد آزار و شکنجه‌های سخت قرار داده بود. پس از ورود نبی مکرم اسلام (ص) به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی این فرصت فراهم شد که مسلمانان جواب آن همه ظلم و ستم را بدهند و طبیعی است که در حملات نظامی دست‌یابی به غنایم نیز مطرح است.
همچنین، اموال مسلمانان مهاجر به مدینه در مکه مورد دستبرد و غارت اشراف قریش قرار گرفته بود و مسلمانان به تلافی این دستبردها می‌توانستند کاروان‌های تجاری آنها را مورد تهدید قرار دهند؛ علاوه بر این که اصولا حالت جنگ بین مشرکان مکه و مسلمانان مدینه فرضیه‌ای بود که تقریبا هر دو گروه آن را پذیرفته بودند.

کتابنامه:
1)    قرآن کریم
2)  بیهقی، احمد بن حسین؛ دلائل النبوه، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، علمی و فرهنگی، 1361
3)    دینوری، احمد بن داوود؛ اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نی، 1371
4)    طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان، بیروت، موسسه الا علمی، 1415، اول
5)    زرگری نژاد، غلامحسین؛ تاریخ صدر اسلام، تهران، سمت 1378، اول
6)    محمد ابن سعد؛ الطبقات الکبری، بیروت دار الکتب العلمیه، اول
7)    واقدی، محمدبن عمر؛ المغازی، ترجمه محمود مهدوی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، دوم
8)    منتظرالقائم، اصغر؛ تاریخ اسلام، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1384، اول
9)    ابن هشام حمیری، السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا
10) طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم والملوک، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1381

11) مسعودی، علی بن حسین؛ التنبیه و الاشراف قاهره، دارالصاوی، بی تا

12) یوسفی غروی، محمد هادی؛ موسوعه التاریخ الاسلامی، قم، مجمع الفکر الاسلامی، 1417، اول
13) احمدالعلی، صالح؛ دولت رسول خدا، مترجم: هادی انصاری، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1381 اول
14) یعقوبی، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبی، قم، موسسه نشر فرهنگ اهل بیت(ع)، بی تا
15) ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد؛ الغارات، ترجمه عزیز الله عطاردی، تهران، عطارد، 1373
16) مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، اول، 1374
17) طباطبایی، محمد حسین؛ المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بی‌تا
18) جعفریان، رسول؛ سیره رسول خدا، قم، دلیل، 1380، اول
19) بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، مصر، دار المعارف، 1959
20) طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان، بی جا، مکتب اعلام الاسلامی، 1409، اول
21) حویزی؛ نور الثقلین، قم موسسه اسماعیلیان1412، چهارم

22) امام فخررازی؛ تفسیر کبیر، ترجمه علی اصغر حلبی، تهران، اساطیر، 1386، دوم

[1]. دلائل النبوه ،  ج2، ص143 و اخبار الطوال ، ص201
[2]. بیهقی؛ پیشین، ج2، ص207
[3]. قرآن کریم، سوره بقره، آیه 190
[4]. همان، سوره حج، آیه 39-40
[5]. همان، سوره نساء، آیه 75
[6]. همان، سوره توبه، آیه13
[7]. همان، سوره بقره، آیه 193
[8]. مجمع البیان ج7، ص 156
[9]. همان
[10]. تاریخ صدر اسلام، ص 367
[11]. همان، ص 369
[12]. الطبقات الکبری، ج 2، ص4
[13]. المغازی، 1369، ص 7
[14] . زرگری نژاد، پیشین ص 367؛ باید توجه داشت که در هر جنگ و قتالی کسب عنایم توسط پیروز میدان امری است کاملا پذیرفته شده وکسی در این امر بحثی ندارد.
[15]. تاریخ اسلام، ص 129
[16]. السیرة النبویه ، ج1، ص 604 – 603 و تاریخ الامم والملوک، ج 2، ص 412
[17]. واقدی، پیشین، ص11
[18]. ابن هشام حمیری، پیشین، ج1، ص 603 و التنبیه و الاشراف، ص 203
[19]. موسوعه التاریخ الاسلامی، ج2، ص569
[20]. زرگری نژاد، پیشین، ص373
[21]. منتظرالقائم؛ پیشین، ص 140-139
[22]. دولت رسول خدا، ص66
[23]. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 28
[24]. ابن هشام حمیری؛ پیشین، ج1، ص 269-268
[25]. الغارات، ج1، ص 522
[26]. البدء و التاریخ، ج2، ص794
[27]. المیزان، ج14، ص541
[28]. بیهقی، پیشین، ج2، ص207
[29]. سیره رسول خدا، اول، ص460
[30]. انساب الاشراف، ج1، ص 286
[31]. طبرسی؛ پیشین، ج14، ص 156
[32]. ر.ک. التبیان، ج7، ص221 و نور الثقلین، ج3، ص 504
[33]. طباطبایی؛ پیشین، ج2، ص 87
[34]. تفسیر کبیر، ج 5،ص 2235
[35]. جعفریان؛ پیشین، ص 466
[36].  محمد بن سعد؛ پیشین،ج2، ص7، مسعودی، پیشین، ص 203
[37]. ابن هشام حمیری؛ پیشین، ج1، ص 602
[38]. مسعودی؛ پیشین، ص 203
[39]. ابن هشام حمیری؛ پیشین، ج1، ص 602
[40]. همان
[41]. واقدی؛ پیشین، ص12
[42]. ابن هشام حمیری؛ پیشین، ج1،1 ص 603. ابن سعد می نویسد :«عبدالله و یارانش شک کردند که آیا ماه حرام است یا نه؟ ولی همان روز به کاروانیان حمله کردند؛ ابن سعد،پیشین ،ج2،ص7. واقدی نیز  می‌نویسد: «یکی گفت: نمی‌دانیم که امروز ماه حرام است یا نه دیگری گفت: ما امروز را از ماه حرام می‌دانیم و نباید حرمت آن را بشکنیم ولی آنها که خواسته‌های دنیا را می‌خواستند بر کار غلبه کردند و جنگ را شروع کردند»؛ واقدی، پیشین، ص 10
[43]. مسعودی؛ پیشین، ص 203
[44]. طبری؛ پیشین، ج2، ص 412 و ابن هشام حمیری؛ پیشین، ج1، ص399
[45] . ابن هشام حمیری؛ پیشین، ج1، ص 603- 604 و طبری؛ پیشین، ج2، ص 412
[46]. جعفریان؛ پیشین، ص 466
[47]. همان

پژوهه

 

ویژه نامه امامت پژوهی

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا