مذهبی

نقش‌گریه در پیشرفت اسلام

در این مطلب از سایت تریپ لند به نقش‌گریه در پیشرفت اسلام می پردازیم. پس به شما پیشنهاد می کنیم حتما تا انتهای این مطلب همراه ما باشید.

ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع)-۶۶

شاید این مطالب را هم بپسندید:

حديث «من بكى اؤ ابكى اؤ تباكى وجبت له الجنه» چگونه بايد معنى شود؟

راه ایجاد رقت قلب و بکاء

چشمانی که در قیامت گریان نیست

بلند گریه کردن در مجلس عزا و هیئت

امروز که روز عاشوراست، بیشتر باید به یاد خاطره‏ پرشکوه کربلا بود و بیشتر باید به یاد این خاطره نشست و گفت‌وگو کرد و به نسبت انسانى‏تر بودن آن، بیشتر باید‌گریست. هرکه انسان است، بر این خاطره می‌گرید؛ چون خاطره، خاطره‏ بزرگداشت انسانیّت است؛ خاطره، خاطره‏ فضیلت است؛ و هرکه فضیلت ‏دوست‌تر است، بیشتر در این واقعه و حادثه‏ عظیم تاریخى متأثر می‌شود. نمی‌خواهم بگویم که آن‌قدر‌گریه کنیم که غش کنیم امّا نفهمیم چرا‌گریه می‌کنیم؛ نه، اینکه بى‏ارزش است.‌گریه‏اى که با توجّه باشد،‌گریه‏اى که با فهم واقعه باشد،‌گریه‏اى که با فقه1 حقیقت همراه باشد، نشان انسانیّت و نشان فضیلت است؛ و‌گریه عاملى بود که در روزگار ائمّه‏ ما‌(علیهم‌‌السّلام) از آن به سود اسلام و به سود حقیقت استفاده می‌شد. کاری ندارم به این‌که امروز این مسئله تحریف شده باشد. اصل فلسفه‏‌گریه در اسلام و در شیعه یعنی براى حادثه‏ کربلا این است؛‌گریه برانگیزاننده است؛‌گریه تحریک‌کننده است؛ حقایق را نشان‏دهنده است، احساسات را لطیف‌کننده و رقیق‌کننده است و خلاصه، انسان انقلابى را حسّاس‏تر‌کننده است. حالا یک آدم پرخورده‏ نفهمى هم اشک بریزد، یک‌خرده عقده‏هاى دلش خالى شود؛ آن اشک که اصلاً براى امام حسین(علیه‏السّلام) نیست؛ براى خاطر قرض‌هاى عقب‏افتاده و اجاره‏ خانه و گرسنگى و این‌هاست؛ آن را کار ندارم. من‌گریه‏ اهل معرفت را می‌گویم و خودم طرف‌دار این‌گریه‏ام. خدا رحمت کند‌گریه کنندگان اهل معرفت را.

دعبل خُزاعی یکی از شعراست. دعبل آمد خدمت امام هشتم(علیه‏السّلام)، در روزگارى که امام هنوز در مدینه است و سیاست عبّاسى، این بزرگوار را به‌سوى خراسان نکشانده؛ که آن هم فصل دیگرى دارد. دعبل شاعر و مبلّغ بزرگى است، محبوب امام هشتم(علیه‏السّلام) و جزو ارکان تشیّع در زمان خود است. امام(علیه‏السّلام) فرمودند: «دعبل! آیا شعرى ندارى بخوانى؟» خود امام شعرشناس است. وقتى‌که کُمیت شعر خود را برای امام(علیه‏السّلام) خواند، امام(علیه‏السّلام) شعر او را تصحیح کرد و آن‌چنان تصحیح کرد که این شاعر بزرگ گفت: «أنت یا سیّدى أشعر منّى»؛2 تو از من شاعرترى، تو از من شعرفهم‏ترى و شعرشناس‏ترى؛ بنابراین امام(علیه‏السّلام) خودش شعرشناس است. بعد هم در درجه‏ اوّل، مسئله مربوط است به او؛ به فکر او، به راه او، به قافله و کاروان او. لذا حضرت سؤال می‌کند که اى دعبل! شعرى ندارى بخوانى، گوش کنیم، لذّت ببریم؟ دعبل گفت: «چرا، یابن ‏رسول‌الله! شعر دارم، بخوانم؟» فرمود: «بخوان.» دعبل بنا کرد این قصیده‏ مفصّل و معروف خود را خواندن. قصیده این‌جور شروع می‌شود:
أ فاطمُ لو خلت الحسین مجدّلا
                     و قد مات عطشانا بشطّ فرات3
شعر مربوط به واقعه‏ کربلا و عاشوراست و خطاب در این قصیده به فاطمه‏ زهرا(علیهاالسّلام) است. شاعر با فاطمه(علیهاالسّلام) حرف می‌زند، با دختر پیغمبر‌(صلّی‌اله‌علیه‌و‌آله) حرف می‌زند. چرا؟ معمولاً وقتى‌که بخواهند این را تفسیر و تحلیل کنند، می‌گویند چون فاطمه‏ زهرا مادر حسین‌(علیهماالسّلام) است و مادر، اولى‏ترینِ کسانى است که بر فرزندش بگرید و دلش براى فرزند بسوزد؛ این است که شعر خطاب به فاطمه‏ زهراست. امّا من گمان می‌کنم این نیست. در اینجا مسئله‏ دل سوختن و‌گریه کردن نیست؛ گمان می‌کنم علّت دیگرى داشته باشد. مگر نه این است که دعبل جزو انقلابیّون شیعه است و امام هشتم رهبر این انقلاب است؟ و مگر نه این است که این شعر در تجدید خاطره‏ بزرگ‌ترین انقلابىِ تاریخ شیعه _ یعنى حسین‏بن ‏على _ و یکى از رهبران گذشته‏ نهضت شیعه و از وقایع گذشته است؟ مگر این‌جورى نیست؟ خب، اگر این درست است، یک انقلابى دارد مرثیه‏ یک انقلابى دیگر را می‌گوید و می‌خواهد تحریک احساسات کند؛ پس باید خطاب به زهرا(علیها‌السّلام) باشد، چون انقلاب شیعه از زهرا(علیها‌السّلام) شروع شد. اوّل‏انقلابى شیعه، فاطمه‏ زهرا(علیهاالسّلام)، دختر پیغمبر‌(صلّی‌اله‌علیه‌و‌آله) است و این را در یکی از روزهای گذشته برای شما گفتم؛ لذا به فاطمه‏ زهرا(علیهاالسّلام) خطاب می‌کند و می‌گوید: «أ فاطم لو خلت الحسین مجدّلا»؛ یعنى اى فاطمه‏ زهرا! اى دختر پیغمبر! آیا گمان می‌کردى که فرزندت حسین، برهنه و عریان در زیر آفتاب گرم کربلا بر روى خاک‌هاى آن دشت بیفتد؟ آیا چنین تصوّرى می‌کردى‌ای فاطمه‏ى زهرا؟ وقتى راهت را شروع کردى، وقتى مصیبت‌هاى بزرگ را دیدى، آیا چنین گمانى داشتى؟ «و قد مات عطشاناً بشطّ فرات»؛ آیا گمان می‌کردى که فرزندت حسین را در کنار آب فرات با لب تشنه شهید کنند؟ و جسد او را بر روى این خاک‌هاى گرم بیندازند؟ آیا چنین گمانى می‌کردى‌ای فاطمه‏ زهرا؟
أ فاطم قومى یا ابنة الخیر و‌اندبى        
                       نـجـوم سماوات بأرض فـلاة
اى دختر نیک پیغمبر! برخیز و اشک بریز، ستاره‏هاى آسمان در میان صحرا پراکنده‏اند. ستاره‏هاى آسمان دختران فاطمه‏اند، فرزندان کوچک فاطمه‏اند. دعبل به کجا اشاره می‌کند؟ کدام واقعه‏ جانگداز را دارد بیان می‌کند؟ روز عاشورا نزدیکى‏هاى غروب آفتاب، وقتى‌که آخرین تیر ترکش حقیقت، یعنى خود حسین به میدان می‌رود و به قلب دشمن می‌خورد و به خاک و خون مى‏افتد، ناگهان همه‏ زن‌ها ملتفت می‌شوند که حسین از دنیا رفته است. درصددند که علاج کنند، امّا دژخیمان دشمن مى‏آیند خیمه‏هاى حرم اباعبدالله را آتش می‌زنند و دختران حسین سر به بیابان‌ها می‌گذارند.
أ فاطم قومى یا ابنة الخیر و‌اندبى    
                       نـجـوم سماوات بـأرض فـلاة
پانوشت‌ها:
1- فهم عمیق
2- مناقب آل‌ابی‌طالب(ع)، ابن‌شهرآشوب، ج4، ص207.
3- بحارالانوار، علّامه محمّدباقر مجلسی، ج45، ص257.

کیهان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا