متن روضه امام موسی کاظم، ۴ روضه برای شهادت امام موسی کاظم
در این مطلب از سایت تریپ لند متن روضه امام موسی کاظم، ۴ روضه برای شهادت امام موسی کاظم را برای شما آماده کرده ایم. امیدواریم از این مطلب لذت ببرید.
امام موسی کاظم بیشترین دوران زندگی خود را به دلیل داشتن خلفای ظالم عصر خود در زندان سپری کرد و مدت زیادی را مورد آزار و شکنجه خلفای عباسی و هارون قرار گرفت. در ادامه می خواهیم چند متن روضه امام موسی کاظم برای شهادت این امام بزرگوار را بخوانیم.
متن روضه امام موسی کاظم
همه استخونها شكسته، خُرد شده، معروفه، كسی رو می خوان نره بیرون از خونه، گاهی مادرا نفرین می كنن، كار بدیه با تهدید، می گه قلم پاتو خرد می كنم پاتو از خونه بیرون بذاری، یعنی می شكنم كه بیرون نری، این مبالغه است ضرب المثله، اما سندی شاهك ملعون، با این كه حضرت ته سیاه چاله هاست، هفت در می خوره تا می رن زندان،
كه بعضی از اساتید می گفتند، بخشی از بدن رو تو خاك كرده بودند، كأنَّ زنده به گوره، بماند این حرفا، اما این ملعون گفت یه كاری می كنم، همه درها باز باشه نتونی بری، استخون پا رو خرد كرد، و الا زنجیر به استخون كار نداره، گوشتُ اذیت می كنه، پوست و اذیت می كنه، لذا جنازه رو امروز وقتی آوردند، من با چه زبونی بگم، خدایا من و ببخش تو هیئت دارم میگم، تو حرم نمی شه از این حرفا زد، هر پایی دوتا زانو داشت، می فهمی چی می گم یا نه،
حالا میان قحطی تابوت های شهر
باید به تخته های دری اكتفا كند
همه از موسی بن جعفر گریز به كربلا می زنن، چهار نفر زیر تخته چوب و گرفتند، تشییع كردند، من دیگه بیشتر از این روضه نخونم،از همین جا دلم رفت یه جا،
خدا مادرم را كجا می برند…
آخه فاطمه تو شهر خودش بود، اونم شهری كه به نام باباشه؛ مدینة النبی
خدا مادرم را كجا می برند
گمانم برای شفا می برند
من و سوگواری
من و خانه داری
خدا مادرم…
زدی تو صورتت منو داغون كردی،بدن و گذاشت تو قبر امیرالمؤمنین علیه السلام
خدایا گل من كه نیلی نبود
جواب پیمبر كه سیلی نبود
اما حسن و امام حسین علیهم السلام با هم حرف می زنن
یادم می آد تو این كوچه به زخم دل نمك زدن
به پیش چشم خواهرم مادرم و كتك زدن
وای مادرم، مادرم، نمی خوای بگی، وای مادرم، مادرم، به خدا گوشه زندان موسی بن جعفرم همین جور گفت، وای مادرم
متن روضه امام موسی کاظم میرداماد
عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را
روزی ماکرده خدا باب الحوائج را
ازمانگیرد کاش یا باب الحوائج را
هرکس صدایش کرد ، بیچاره نخواهد شد
کارش به یک مو هم رسد ، پاره نخواهدشد
حواست باشه چه كسی رو میخوای صدا بزنی
یادش به خیر آن روزها که مادر خانه
گهگاه میزد پرچمی را سر در خانه
یادتونه؟
پُرمی شدازهمسایه ها دور و بَرِ خانه
یک سفره ی نذری قدر وُسع شوهر خانه
مادر پدرهامان
خدا وكیلی همینجوری بوده یانه؟
مادر پدرهامان همین که کم می آوردند
یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند
یا باب الحوائج
عصر سه شنبه خانه ی ما روبراه می شد
قدیما هر وقت تو خونه ها ،خونه های كوچیك،جا نبود، دو سه خانواده تو یك خونه زندگی میكردند،اما همین كه روضه میگرفتند،همه با هم رفیق میشدند،همه با صفا میشدند،همه یك دست میشدند،قشنگ ترین روز های عمر ما روز هایی بود كه خونه ی ما روضه بوده،سفره پهن میكردند.
عصر سه شنبه خانه ی ما روبراه می شد
یک سفره می افتاد درد ما دوا می شد
با اشک وقتی چشم مادر آشنا می شد
آجیل های سفره هم مشگل گشا می شد
آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود
نان و پنیر سفره موسی بن جعفر بود
یادش بخیر،همه ی این سفره ها به یك دلیل می افتاد. سفره می انداختند كه دور هم جمع بشند روضه بخونند،هدف توسل بود و هدف روضه، هدف سفره نبود،امروز هم مواظب باشیم هدف توسل باشه و نزدیك شدن به اهل بیت،اونی كه این همه سفارش میشه همینه،مادرامون سفره ساده می اندختند،اما یه عالمه گریه بود و یه عالمه روضه بود، چه اتفاقایی سر همین سفره می افتاد،یه دونه اش رو بگم،ببین توسل رو
گاهی میان روضه ی ما شور می آمد
پیرزنی از راه خیلی دور می آمد
*تنها می اومد؟نه*
با دختری از هر دو چشمش کور می آمد
بهر شفای کودک منظور می آمد
یک روز در بین دعا ما بین آمینم
برخواست از جا گفت دارم خوب میبینم
*می اومدند دست خالی و دست پر می رفتند*
آنکه توسل یاد چشمم داد مادر بود
آنکه میان روضه میزد داد مادر بود
آنکه کنار سفره می افتاد مادر بود
گریه کُن زندانیِ بغداد مادر بود
حتی نفس در سینه ی او گیر می افتاد
هربار که یاد غُل و زنجیر می افتاد
*حالا كه سفر رو مادر انداخته. مادر روضه بخونه،دیدی چه جور زبون میگیرند*
میگفت چیزی برلبش جز جان نیامد آه …
این آه مال شما باشه،فرمود امام صادق علیه السلام : نفس المهموم لظلمنا تسبیح و همه لنا عبادة(نفس کسى که به خاطر مظلومیت ما اندوهگین شود، تسبیح است و اندوهش براى ما، عبادت است). یه آه بكشی از سویدای دلت،فرمود برا ما آه بكشی برات عبادت مینویسند، حالا این آه و از دل سوخته ات بكش.*
میگفت چیزی برلبش جز جان نیامد آه …
در خلوت او غیر زندان بان نیامد آه …
این بار یوسف زنده از زندان نیامد آه …
پیراهنش هم جانب کنعان نیامد آه …
از آه او در خانه ی زنجیر ، شیون ماند
بر روی آهن تا همیشه جای گردن ماند
(با تشكر از سایت دوستداران حاج منصور ارضی)
فردا وقتی جنازه رو، رو تخته ی در آوردند،داد میزد میگفت :این آقا به مرگ طبیعی از دنیا رفته،شیعه ها اومدند دور بدن،سه روز این بدن رو در بغداد نگه داشتند. میگفتند به مرگ طبیعی از دنیا رفته،چهارده سال شكنجه اش دادند گفتند به مرگ طبیعی از دنیا رفته. اومد كنار بدن گفت:امام مُرده و زنده نداره،از خود امام میپرسم،میگن: از امام سئوال كردند آقا شما به مرگ طبیعی از دنیا رفتید یا به شهادت رساندند،روایت میگه:سه مرتبه از جنازه صدا بلند شد: قتلاً قتلاً قتلا، یعنی من رو گشتند. روضه بخونم، اهل روضه تحویل بگیرند. اونایی هم كه اشك ندارند آه بكشند تو روضه سهیم بشن،صدات رو خرج كنی دختر باب الحوائج تو رو میخره،یا صاحب الزمان، شما مدد كنید، یه جمله بگم:آقا جان چهارده سال شكنجه و زندان و سیاه چال و ناسزا، همه ی اینها با هم اما آقاجان،مولا جان. یه نفر شمارو آزار داد.یه سندی بن شاهك كارو به جایی رسوند لحن امام رو عوض كرد آقا جان شما اوایل زندان خدا رو شكر میكردید، میگفتید خدایا شكر،یه گوشه ی خلوت بهم دادی باهات حرف بزنم،اما این یه نفر یهودیه نامرد كاری با شما كرد جان به لبت رسید و آخری ها هی میگفتی:دیگه بسمه، خلاصم كن.یه نفر شمارو آزار داد،یه نفر باعث قتل شما شد،روی این یه نفر من تأكید میكنم،زود بفهم من چی میگم،یه نفر شما رو تازیانه زد،یه نفر شمارو شكنجه داد،یه نفر شمارو آزار داد،كربلا دور حسین رو حلقه زدند،یه عده با شمشیر،یه عده با نیزه،یه عده با سنگ،پیر مردها با عصا و چوب به بدن حسین زدند…حسین…..خدا حرفم رو به كی بگم؟ امام باقر فرمود:با پنج حربه جد ما رو كشتند. با شمشیر، نیزه،چوب و سنگ، آخریش میكشه آدم رو،آخریش جیگر و پاره میكنه،امام باقر گفت: پنجمین حربه چی بود؟با زخم زبان و جسارت،نشست رو سینه ی حسین…حسین….*
متن روضه امام موسی کاظم میرزا محمدی
یا موسی ابن جعفر ….
کنج زندان سخن از بزم می و جام نبود
یا الله ، یا موسی ابن جعفر
کنج زندان سخن از بزم می و جام نبود
خواهرت ثانیه ای در ملا عام نبود …
حسین ….. حسین …..
کنج زندان سخن از بزم می و جام نبود
دخترت ثانیه ای در ملا عام نبود …
به سر دختر تو هیچ کسی سنگ نزد …
به روی معجر معصومه کسی چنگ نزد …
این بدنو آوردن، رو جثر بغداد گذاشتن … یه بلندی بود؛ اگر چه زندان موسی ابن جعفر مثل گودال بود، “وظلم المتامیر” متموره، یعنی یه جایی که هم مدوره هم تنگه و تاریکه، اما من میخوام بگم آقا بعد شهادت بدنتو رو بلندی گذاشتن … همه دیدن، دور و نزدیک زیارت کردن … اما این بدن موند تو گودال … هرچی سکینه آمد بلکه بدن بابا رو ببینه دیگه ندید … بابا بدنی که زیر سم اسب بره … بدنی که زیر تیر و تیغ و نیزه و سنگ بره …آی حسین ….
متن روضه امام موسی کاظم محمود کریمی
اگر برآید چو مرغی ز پیکر خسته ام پر
پرم سوی بارگاهی که باشد از عرش برتر
به بارگاهی که در آن هزار موسی ابن عمران
برای خدمت کند رو به هرز حاجت زند در
به بارگاهی که یوسف گرفته دست توسل
برا آستانی که ان را گرفته یعقوب در بر
خلیل را کعبه جان ضبیح را قبل دل
مسیح را بیت الاقصی کلیم را تو دیگر
هزار داوود آنجا زبور بگرفته بر کف
هزار عیسی ابن مریم نهاده انجیل بر سر
بریز هست خود از کف برار نعلین از پا
بیا چو موسی ابن عمران به تو موسی ابن جعفر
امام ملک ولایت چراغ راه هدایت
محیط جود و عنایتچراغ و چشم پیمبر
امام کل اعازم که کنیه اوست کاظم
نظام را گشته ناظم سپهر را ببوده ممحور
حدیث خلق و خصالش
حکایت خلق احمد کلامی از کظم غیضش
روایت عف داور مقام بالای او بین نیا و ابنای او بین
هم اوست شش بحر را در هم اوی یم هفت گوهر
سنای او روح قرآن ولای او کل ایمان
ندای او حکم احمد اعطای او جود حیدر
عجب نگرد ابن یقتین به پای جمالش افتد
جمال جمال او را ز جان ببوسد مکرر