مذهبی

شعر کوتاه تسلیت شهادت امام سجاد (ع)، جانسوز و زیبا

در این مطلب از سایت تریپ لند شعر کوتاه تسلیت شهادت امام سجاد (ع)، جانسوز و زیبا را برای شما آماده کرده ایم. امیدواریم از این مطلب لذت ببرید.

امام سجاد پسر امام حسین (ع) و ملقب به امام زین العابدین می باشد. ایشان چهارمین امام شیعیان هستند که در 5 شعبان سال 38 هجری قمری در مدینه زاده شدند و در 12 محرم سال 95 هجری قمری به علت مسموم شدن چشم از جهان فروبستند. آرامگاه امام سجاد (ع) در قبرستان بقیع مدینه می باشد. اثر معروف امام سجاد صحیفه سجادیه می باشد که در آن دعاها و نیایش های بسیار زیبایی از ایشان نقل شده است. در ادامه مطلب مجموعه از اشعار کوتاه و جانسوز برای تسلیت شهادت امام سجاد (ع) را می خوانید.

شعر جانسوز برای شهادت امام سجاد

شعر کوتاه برای تسلیت شهادت امام سجاد (ع)

ز بار غصۀ یاران قد تـو خم گردید

اگر چـه تب نگهت را ز درد تیره نمود

خدا برای امامت تـو را ذخیره نمود

با عمه اش به پای حسین گریه میکند
در سجده هم برای حسین گریه میکند

اگر چـه عصر دهم قسمت تـو غم گردید

کـه سایۀ پدرت از سر تـو کم گردید

نصیب تـو فقط آه و غم و الم گردید

بابای من به زیر سم اسب رفته بود
اعضای اطهرش ز مفاصل گسسته بود

تـو یادگارِ حسینی کـه کربلا دیدی

شبیه عمۀ مظلومه‌ ات بلا دیدی

سری بـه نیزه بلند اسـت راشما دیدی

و تاراجِ حرم و خیمه‌ِ گاه را دیدی

از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
دشمن ز بی حیایی و ظلمی ابا نکرد

اما میان این همه رنج و غم وبلا
جایی تلافی ستم “شام” را نکرد

کربلا خاطرات تلخی داشت
ساربان را نمی بری از یاد
تا قیام ِ قیامت آقاجان
خیزران را نمی بری از یاد

قد قامتِ تو، کلام عاشورا بود

آمیخته با شورش عاشورا بود

سجّاد! پس از غروب آن ظهر غریب

سجّاده ی تو پیام عاشورا بود

ای تمام آفرینش تشنه اشک شبت

و ای خدا و خلق او مشتاق یارب یاربت

بر نیزه سرت دیدم و از خویش بریدم

وز خویش بریدم چو بـه نی راس تـو دیدم

پدرت خواند از سر نیزه
تا ببینند اهل قرآنی اید
عاقبت کاخ شام ثابت کرد
که شما مردمی مسلمانی اید

هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
سجّاد که سجّاده به او دل می‌بست
تدبیر خدا بود که در تب باشد

کاش مادر تو را نمی زایید!
گله از دست ِ زندگی داری
دیدن آب ، آتشت می زد
دل خونی ز تشنگی داری

شعر جانسوز برای تسلیت شهادت امام سجاد

هرکجا آب است آتش می‌زند بر جان من
چون نوای آب آب خواهرم آید به یاد

ای شام، کربلای تو یا زین العابدین
دل بزم ابتلای تو یا زین العابدین
یک عمر در فراق جوانان هاشمی
شد خونِ دل، غذایِ تو یا زین العابدین

دنیا چه کرد با تو که هجده عزیز تو
تن‌هایشان به روی زمین بود، سر نداشت

سنگت زدند بر سر بازارهای شام
با آنکه جز تو یوسف زهرا پسر نداشت

بوده ام کفیلِ یک قافله ی دل
کرده ام به سختی من طِیّ منازل
دست و پای در زنجیر … با شماتت و تحقیر

به جز از شمر ستمگر، نشنیدم دگری
با تن خسته، کسی این همه بیداد کند

تن تب دار و اسیری و غم کوفه و شام
وای اگر شکوه این قوم، بر اجداد کند

با دل خود هر زمانی را که خلوت می‌کنم
در اسارت آنچه آمد بر سرم آید به یاد

سال‌ها از ماجرای کربلا بگذشت و باز
هر نظر آن صحنه حزن آورم آید به یاد

مانده در “بقیع” جسم پاک او
داده بر زمین اشک و آبرو

روی ماه او رفته زیر خاک
رفته رهبری مهربان و پاک

هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب
هجده سر بریده بود سایبان من

زن‌های شام خنده به ناموس من زدند
این بود احترام من و خاندان من

باسجده هاش زینت سجاده ها شده است
سجاده اش ادامه ی عرش خدا شده است

مجموعه ی تمام ِ صفات ِ پیمبران
آئینه ی تمام نمای خدا شده است

با خودت يک سحر ببر ما را
تا تجلي روشن ذاتت
دلمان را تو آسماني کن
با پر و بالي از مناجاتت

پیرمرد ِ بلا کشیده منم
پسرِ شاه سربریده منم
روضه خوانی که هرچه می گوید
با دوچشم کبود دیده منم

بیماری او علت گرمای تنش نیست
دلتنگ نبرد است , توان در بدنش نیست

می سوزد از این داغ که یک مرد نمانده ست
مانده ست , ولی قدرت برخاستنش نیست

اشعار زیبا و کوتاه برای شهادت امام سجاد

قسمت این بود بال و پر نزنی
مرد بیمار خیمه ها باشی

توی کاسه آب می دید گریه می کرد
بچه ای رو خواب می دید گریه می کرد
یه نگاه به دور دستاش مینداخت
هر موقع طناب می دید گریه می کرد

از غم کرببلا گرچه دل, آرام نبود
به خدا هیچ کجا سخت تر از شام نبود

آن قدر غم به دلم بود زداغ پدرم
که دگر جای غم طعنه و دشنام نبود

مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است
با پر و بال پر از زخم پریدن سخت است
تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است
یاد گودال و حرم جامه دریدن سخت است

روزی که بسته در غل و زنجیر می شدی

زخمی ترین تراوش تقدیر می شدی

هفت آسمان کنار تو در حال گریه بود

وقتی درون خیمه زمین گیر می شدی

بعد از پدر بقیه عمرش طرب نداشت
شوری اشک دست کمی از رطب نداشت
از سال شصت و یک به دلش غم نهفته بود
غیر از حسین واژه ای دیگر بر لب نداشت

به روی نیزه راسی خون چکان است

به گردش دختری گریان دوان است

ز دامانش کشد شعله زبانه

تنش اماج زخم و تازیانه

روزی که بسته در غل و زنجیر می شدی

زخمی ترین تراوش تقدیر می شدی

هفت آسمان کنار تو در حال گریه بود

وقتی درون خیمه زمین گیر می شدی

مي خوانم از حوالي شب كوچه هاي شام
چون ابر شرحه شرحه غزل هاي ناتمام

پیش چشمم تو را سر بریدند
دست‌هایم ولی بی‌ رمق بود
بر زبانم در آن لحظه جاری
«قل اعوذ برب الفلق» بود

مظلومم و به داغ و بلا مبتلا منم
عمری سفیر واقعه ی كربلا منم
یك عمر گریه كرده ام از غربت حسین
بنیان گذارِ نهضتِ اهل بُكا منم

یعنی امیر قافله ی نینوا منم
مسموم و تشنه لب شدم آخر شهید عشق
آری امام كشته ی زهر جفا منم

آن که را هست پیاده نکُشید
تشنه را بر لب باده نکُشید
طفل را این همه ساده نکُشید
ذبح را آب نداده نکُشید

تریپ لند

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا