مذهبی

شعر در رثای شهادت امام جعفر صادق علیه السلام (آپدیت ۱۴۰۲)

در این مطلب از سایت تریپ لند شعر در رثای شهادت امام جعفر صادق علیه السلام (آپدیت ۱۴۰۲) را برای شما آماده کرده ایم. امیدواریم از این مطلب لذت ببرید.

در این پست شعر شهادت امام صادق علیه السلام  با شما عزیزان به اشتراک می گذاریم. شما عزیزان می توانید از این اشعار برای مراسم های مذهبی که به مناسبت شهادت امام صادق (ع) برگزار می شوند استفاده نمایید. در صوت تمایل می توانید زندگینامه امام جعفر صادق و القاب امام صادق را نیز بخوانید.

شعر درباره شهادت امام جعفر صادق علیه السلام 1402

غرقاب غمم دگرمرا ساحل نیست

جز اشک فراق دیگرم حاصل نیست

ای مرگ بیا که زندگی کردن من

بی امام صادق جز خوردن خون دل نیست.

ما زنده به لطف و رحمت امام صادقیم

مامور برای خدمت امام صادقیم

روزی که تمام خلق حیران هستند

ما منتظر شفاعت امام صادقیم

نیازی از سر احساس خواهم

برات مدینه از یاس خواهم

به حق شفاعت و مهربانی او

طواف مرقد عباس خواهم

چه قدر کم ارادتیم، ببخش

با تو دنبال جنتیم، ببخش

زائرت را بهشت تضمین است

یا امام صادق مددی

بیشتر بخوانیم :پیام تسلیت شهادت امام جعفر صادق

دست بسته دل شب هستی ما را بردند

پسر فاطمه را بار دگر آزردند

خانه ی فاطمه را بار دگر سوزاندند

بی عمامه پسر شیر خدا را بردند.

ای دل خون شده، ایام عزای صادق است

کز ثری تا به ثریا همه بیت الحزن است

پیرهن چاک زنم در غم آن گوهر پاک

گز غمش چاک ملک را به فلک پیرهن است

روز شهادت امام صادق است

عالم پر از مصیبت و دل ها مکدر است

خشکیده چون نهال برومند عمر او

چشم جهانیان همه از اشک غم تر است

داغی اگر نبود که گریان نمی شدیم

لطفی اگر نبود مسلمان نمی شدیم

یا ایها الرسول بدون دعای تو

از پیروان عترت و قرآن نمی شدیم

رحلت امام جعفر صادق علیه السلام و شهادت جانسوز ایشان را تسلیت عرض می نماییم.

دوباره قصه خاری به چشم و بغض گلو

هنوز پاسخ نهج البلغه حاشا بود

چقدر نامه کوفی از این و آن که بیا

نمک به زخم عمیقی که همچنان وا بود

شهادت امام جعفر صادق را تسلیت عرض می نماییم

مانند مرغ در قفس بی دانه میمیرم

میسوزم از عشقت چنان پروانه میمیرم

عاقل به دنیا آمدم دیوانه میمیرم

من عاقبت پشت در این خانه میمیرم

ذکر یا امام صادق بگذارید

رئیس مذهب شیعه چه غم به روز جزا

که شیعه در خطر واپسین تو را دارد.

تو را به پیش عدو پا برهنه می بردند.

کسیکه پیرو حق نیست بس خطا دارد.

حرامیان به حریمت ز بام حمله کنان

که قصد قتل تو منصور بی حیا دارد.

ولی به همسر تو هیچکس نزد سیلی

حدیث غربت صدیقه ماجرا دارد.

میان کوچه چه گویم چه دید چشم علی

گلوی فاطمه فریاد و ابا دارد.

ز تازیانه قنفذ شراره می ریزد

عروس عرش چرا قامتی دولا دارد.

شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد

در ادامه این مطلب اشعار بلند و شعر کوتاه درباره شهادت امام صادق از شعرای برجسته پارسی را میخوانید. از این اشعار می توانید برای عرض تسلیت به دوستان استفاده نمایید.

آه از آنروز که بگرفت زطاغوت زمانپ
آتش از چار طرف خانه او را به میان
وندر خرمن آتش ولی رب جلیل
راه می رفته و میگفت منم پور خلیل

اشعار شهادت امام صادق لطیفیان

زیباترین اشعار استاد علی اکبر لطیفیان به مناسبت شهادت امام صادق ع در ادامه آمده است. یکی از موفق‌ترین شاعران آیینی معاصر علی اکبر لطیفیان است که شعرش مقبولیت مذهبی دارد.

آسمان است و زمین دور سرش می‌گردد
آفتاب است و قمر خاک درش می‌گردد
این قد و قامت افتاده درخت طوباست
این محاسن به خدا آبروی دین خداست
این حرم خانه‌ زهراست خجالت بکشید
این حسینیه دنیاست خجالت بکشید
شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید
پسر فاطمه را پای پیاده نبرید
می‌بریدش، ببرید از وسط مردم نه
هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه
آی مردم بگذارید عبا بردارد
پیرمرد است و خمیده ست عصا بردارد
از مسیری ببریدش كه تماشا نشود
چشمی از این در و همسایه به او وا نشود
اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد؟!
پیرمردی كه خمیده ست كشیدن دارد؟!
بگذارید لبش یاد پیمبر بكند
وسط شعله كمی مادر مادر بكند
شعله تازه به چشمان غمینش نزنید
آسمان است و در این كوچه زمینش نزنید
شاید این كوچه همان كوچه زهرا باشد
شاید آن كوچه باریک همین جا باشد
شاید این كوچه همان جاست كه زهرا افتاد
گر چه هم دست به دیوار شد اما افتاد
این قبیله همگی بوی پیمبر دارند
در حسینیه خود روضه مادر دارند

«شاعر: علی اکبر لطیفیان»

شعر بلند درباره شهادت امام صادق

دین از تو پدیدار شده حضرت صادق
شیعه ز تو بیدار شده حضرت صادق
از مکتب تو جن و ملک علم گرفتند
انسان ز تو دیندار شده حضرت صادق
دانشگاه شیعه که وجودش همه فخر است
از توست، گوهر بار شده حضرت صادق
تا یاد کنم ظلم پر از کینه‌ی منصور
آن جا بصرم تار شده حضرت صادق
یک لحظه نیاسود مطهر گلِ جسمت
چون دم به دم آزار شده حضرت صادق
آن شب که در راز نشستی بَرِ معبود
دشمن ز تو بیزار شده حضرت صادق
آمد که تو را زخم زند بین امارت
جدّت که تو را یار شده حضرت صادق
لیکن چه گریز از غم همدردی مادر
در کوچه گرفتار شده حضرت صادق
چون فاطمه بنشست به خاک غم و غربت
افتاده به دیوار شده حضرت صادق
آمد نظرش مادر خود گفت سؤالی
او را که مددکار شده حضرت صادق؟
فطرش چو شنیدش غم تو ای گلِ زهرا
عمریست عزادار شده حضرت صادق

شعر برای شهادت امام صادق علیه السلام

زین ماتمی كه چشم ملایک ز خون، تر است
گویا عزای صادق آل پیمبرست
یا رب چه روی داده، كزین سوگ جانگداز
خلقی پریش خاطر و دلها پر آذرست
مُلك و مَلك به ناله و افغان و اشك و آه
چون داغدار، حضرت موسی بن جعفرست
خون می‌رود ز فرط غم از چشم شیعیان
زیرا كه قلب عالم امكان مكدرست
منصور، شاد گشت ز قتل خدیو دین
اما به خُلد، غمزده زهرای اطهرست
او گرچه كشت خسرو دین را ولی به دهر
نامش به ننگ تا به ابد ثبت دفترست
تن در نداد بر ستم و، این كلام نغز
بر پیروان حق و عدالت مقررست:
آزاد مرد، تن به زبونی نمی‌دهد
مرگ از حیات در نظر مرد خوشترست
تنها نه اشكبار چشم صفا زین عزا بود
دل‌های شیعیان همه از غم مكدرست

شعر در مورد شهادت امام جعفر صادق

مُصحف ناطق،حضرت صادق
جان فدایت،دل برایت،مرثیه خواند
جانِ پیغمبر،آیهٔ کوثر
در عزایت،دل برایت،مرثیه خواند
حُجّت داور هستی و حقیقتِ عنایتی
برای خَلقِ عالَمین،طَلیعهٔ هِدایتی
ای آبروی دنیا،عصمت حیّ اعلا
نور دو چشم زهرا،یا مولا
مولا امامِ صادق…
ما به لُطفِ حَق،وَ شما آقا
زنده ایم از بَرْکتِ این قالَ صادق ها
آرزو داریم،که چُنان خوبان
جمله باشیم رَهرُوانِ وادیِ تقویٰ
باید شود به کامِ ما،بَندگی اَحلا مِنْ عَسَل
قدم نَهیم به جادهٔ،دانش و اِخلاصِ عَمَل
اگر چه غرقِ آهیم،با شهدا همراهیم
دعا کن آقا ما را،یا مولا
مولا امامِ صادق…
شد مدینه در،سوگِ جانسوزَت
غرقِ حُزن و ماتم و غم آه و واویلا
فاطمه نالد،در عزای تو
مادرانه با قدِ خم آه و واویلا
پاره جگر شدی تو در،راهِ هدایتِ بشر
مرثیه خوانِ تو شده،فاطمه با دو چشمِ تر
قرآن ناطق مولا امامِ صادق مولا
قتیل ظلمِ اَعدا،واویلا
مولا امامِ صادق…

متن نوحه شهادت امام صادق جعفر صادق (ع)

از ازل دَرد به پیمانه مردان كردند
دل عاشق شده را كلبه احزان كردند
هركسی را كه به عالم سر حشمت خواهی‌ست
لطف كردند و شبی خادم سلطان كردند
سفره‌ به وسعت صدق تو گشودند به دهر
انبیا را سر احسان تو مهمان كردند
همه آفاق گرفته است به خود رنگ تو را
با وجودی كه همه فضل تو كتمان كردند
در تو دیدند ملائک صفت خالق را
علت این است اگر، سجده به انسان كردند
بر سر سفره دونان نبرم منت نان
من همانم كه به من لطف فراوان كردند
هشتمین آینه وجه خدایی، صد حیف
شش جهت ظلم به تو حضرت جانان كردند
دل شب بود كه گنجینه دین را بردند
عده‌ای كفـر صفت، سرقت ایمان كردند
پا برهنه عقب اسب دواندند تو را
آسمان را پس ازاین حادثه گریان كردند
همه روضه همین است كه آقای مرا
مدتی گوشه اصطبل به زندان كردند
گر نبودی، اثر از روضه ارباب نبود
خلق با حنجر تو ذكر حسین جان كردند

«شاعر: یاسر حوتی»

شعر بلند به مناسبت شهادت امام صادق (ع)

ما بی وجود لطف تو مذهب نداشتیم
 در دین و علم این همه منصب نداشتیم
نورت اگر نبود به جز شب نداشتیم
ذکر حسین جان به روی لب نداشتیم
آری اگر که شیعه به پا هست و عاشق است
 از فيض قال باقر و از قال صادق است
با گوشه نگاه تو زائر درست شد
با روضه خوانی تو شعائر درست شد
از ذوق توست این همه شاعر درست شد
 از قطره ای ز علم تو جابر درست شد
هرکس بدون توست به محشر معطل است
 توحید ما طفیلی درس مفضل است
درهاي شهر علم به دست تو باز شد
اسلام پاي مكتب تو سرفراز شد
از شرق و غرب با تو جهان بي نياز شد
اصلي ترين وصيت تو بر نماز شد
در فكر شيعه بود هميشه دل شما
 ماييم از اضافه آب و گل شما
شاگرد تو اگرچه که چندین هزار بود
از آنهمه چقدر برای تو یار بود؟
دردت یکی نبود، غمت بیشمار بود
مثل علی همیشه به چشم تو خار بود
پس چاره ای به غیر صبوری نداشتی
بیش از سه چار شیعه تنوری نداشتی
خفاش هاي نیمه شب تار آمدند
تو در نماز، در پی پیکار آمدند
مانند دزد از سر دیوار آمدند
اینگونه در مدینه همه بار آمدند
بر روی خاک از نفس افتاده می کشند
اینها ز زیر پای تو سجاده می کشند
در کوچه نیست پوشش و عمامه بر سرت
 آتش گرفته است دري در برابرت
اما نبود پشت در خانه همسرت
پیچیده است ناله “ای وای مادر”ت
این حال و روز و صحنه برای تو آشناست
در کوچه پابرهنه… برای تو آشناست
در کوچه دست بسته… علی بود و فاطمه
تنها ، غریب، خسته… علی بود و فاطمه
در بین خون نشسته… علی بود و فاطمه
 با پهلویی شکسته… علی بود و فاطمه
آنكه فرشته بود پي هم نشيني اش
 آمد به گوش ناله فضه خذینی اش

قصیده در مدح حضرت امام جعفر صادق علیه السلام

ربیع است و دل بر جمال تو شایق – نه بر لاله و ارغوان و شقایق
ربودی تحمل ز من، گل ز بلبل – چو لیلی ز مجنون و عذرا و وامق
به بوی خوش گل شود مست بلبل – به بوی تو دیوانه بیچاره عاشق
نه چون خط نیکویت اندر ریاحین – نه چون سنبل مویت اندر حدایق
نه زیباست تا قامتت شاخ طوبی – نه لایق به سرو قدت نخل باسق*

تویی دوحه بوستان معارف – تویی گلبن گلستان حقایق
تویی عقل اقدم تویی روح عالم – محیط دوائر، مدار مناطق
تویی نیر اعظم و نور انور – چراغ معارف، فروغ مشارق
تویی منطق حق و فرمان مطلق – الی الحق داع و بالحق ناطی*

امام الهدی صالح بعد صالح – دلیل الوری صادق بعد صادق
حلیف التقی* جعفر بن محمد – کثیر الفواضل عظیم السوابق

دلیل حقیقت، لسان شریعت – امام طریقت، بکل الطرائق
به تجلیل او دشمن و دوست یکسان – به تحلیل او هر مخالف موافق
ز منصور* مخذول چندان بلا دید – لقد کاد تنهد منه الشواهق

سر اهل ایمان سرو پای عریان – بسی رفت در محفل آن منافق
نگویم ز گفت و شنودش که بودش – کسم الافاعی و حد البوارق*
چنان تلخ شد کامش از جور اعدا – که شد سم قاتل بر او شهد فایق*

  1. نخل باسق: درخت نخل و خرمای بلند.
  2. دعوت کنند بسوی حق و گویای حق.
  3. حلیف التقی: ملازم، هم پیمان و هم عهد با تقوا. کثیر الفواضل: بسیار پر فضیلت.
  4. از منصور دوانیقی آنقدر بلا و مصیبت کشید که نزدیک بود همه کوهها از بن کنده شوند.
  5. یعنی سخن گفتن با آن خلیفه منافق مانند سم افعی و تیزی شمشیرها بود.
  6. شهد فایق: شربت گوارا

اشعاری از استاد غلامرضا سازگار در رثای امام صادق علیه السلام

چه ظلم‌ها که به اولاد مصطفی کردند
خدا گواست به آل علی جفا کردند

گلوی تشنه بریدند از حسینش سر
سر مقدس او را به نیزه‌ها کردند

امام چارم ما را به شام آوردند
میان خلق ورا خارجی صدا کردند

امام پنجم ما را به زهر کین کشتند
بسا ستم که به آن حجت خدا کردند

به بیت حضرت صادق هجوم آوردند
قیامتی دگر از این ستم به پا کردند

سر برهنه دل شب ز خانه‌اش بردند
چه ظلم‌ها که به آن نجل مصطفا کردند

در آن سیاهی شب، اهل بیت آن مظلوم
گریستند و برای پدر دعا کردند

همه سواره و او را پیاده می‌بردند
نه رحم کرده، نه از حضرتش حیا کردند

سه بار تیغ کشیدند بهر کشتن او
عجب به عهد رسول خدا وفا کردند!

امام صادق ما را به زهر کین کشتند
مدینه را زغمش دشت کربلا کردند

هزار مرتبه نفرین حق بر آن قومی
که خط خویش ز آل علی، جدا کردند

برای غصب خلافت زدند زهرا را
چه شد که کودک ششماهه را فدا کردند

به جای شاخۀ گل بار هیزم آوردند
حقوق فاطمه را پشتِ در ادا کردند

بسوز و شعله برافروز از جگر «میثم»
که حمله بـر حرم وحی کبریا کردند

شعر کوتاه برای روز شهادت امام صادق

سال‌ها آب شدم سوخت ز پا تا به سرم
آخر ای زهر جفا شعله زدی بر جگرم
کشت منصور ستم پیشه ز بیداد مرا
کاش می‌کرد دمی شرم ز جد و پدرم
دلِ شب بود که دشمن به سرایم آمد
برد از خانه برون وقت نماز سحرم
سال‌ها داغ بنی‌فاطمه را می‌دیدم
کس ندانست که یک عمر چه آمد به سرم
من جگرپارۀ زهرایم و باید به چه جرم
عوض گل جگر پاره برایش ببرم
بارها تیغ کشیدند پی کشتن من
بارها سیل بلا برد به موج خطرم
دشمن آن لحظه که بر خانۀ من آتش زد
یاد آمد ز غم مادر نیکو سیرَم
دل شب خصم مرا برد به قصر منصور
یاد از بزم یزید آمد و از طشت زرم
«میثم» از تربت بی‌شمع و چراغم پیداست
که چو جد و پدرم از همه مظلوم‌ترم

مطالب پیشنهادی: عکس نوشته شهادت امام صادق

شعر مناسب روز شهادت امام صادق

ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو
دل‌های دوستان همه صحن و سرای تو
چشمم سوی مدینه دلم جانب بقیع
گرم زیارت حرم با صفای تو
از لحظه‌ای که خاک لحد بر تو چیده شد
خاک بقیع نه! دل ما گشت جای تو
آیا در بقیع شبی باز می‌شود
تا در کنار قبر تو گریم برای تو؟
بردند دست‌بسته تو را سوی قتلگاه
با آنکه بود عرش خدا جای پای تو
ای صد مسیح زندۀ ذکر شبانه‌ات
خاموش شد چگونه صدای دعای تو
آخر ز زهر کین جگرت پاره پاره شد
ای پاره‌های دل، گُل بزم عزای تو
تشییع شد چو پیکر پاک تو تا بقیع
می‌کرد گریه ختم رسل در قفای تو
چون شمع، آب شد بدنت از شرار زهر
ای جان عالمی همه بادا فدای تو
تنها نه «میثم» … از غم و اندوه و غربتت
آگه کسی نگشت به غیر از خدای تو

شعر در وصف شهادت امام جعفر صادق

تنها نشد ززهر ستم آب، پیکرت
یک عمر ریخت آتش اندوه بر سرت
هر روز بود روز تو از دود آه شب
هر لحظه ریخت خون دل از دیدۀ ترت
چشمت زدور بود به ذریّۀ رسول
بردند سوی مقتلشان از برابرت
آن شب که شعله گشت زکاشانه ات بلند
یاد آمد از شکستن پهلوی مادرت
بردند دست بسته تو را چون علی، ولی
سیلی نخورد پشت در خانه همسرت
خصمت نگاه داشت سه ساعت به روی پا
دیگر نبود بسته دو بازوی خواهرت
تیغ ستم سه بار به قتلت کشیده شد
دیگر نخورد چوب به لب های اطهرت
بودند اهل بیت تو بعد از تو بس عزیز
دیگر اسیر خسم نگردید دخترت
این غم مرا کشد که به شهر مدینه نیست
جز بوسۀ نسیم به قبر مطهّرت
غربت نگر که پشت در بستۀ بقیع
صورت نهد به دامن دیوار، زائرت
در حیرتم چگونه کفن شد جنازه ات
چیزی نمانده بود زاندام لاغرت
(میثم) گدای تواست مرانش زکوی خویش
ای مهر و مه دو خاک نشین سائل درت

اشعار زیبا برای روز شهادت امام صادق

افتاده خزان در چمن حضرت صادق
یثرب شده بیت الحزن حضرت صادق
افسوس که از آتش زهر ستم خصم
شد آب تمام بدن حضرت صادق
بالله قسم اهل مدینه نشنیدند
جز حرف خدا از دهن حضرت صادق
افسوس که دیگر عرق مرگ نشسته
بر برگ گل یاسمن حضرت صادق
سر تا به قدم گوش شده شهر مدینه
در آرزوی یک سخن حضرت صادق
جا دارد اگر در غم آن پیکر رنجور
خون گریه کند پیرهن حضرت صادق
مسموم شد از زهر، ولی زیر سم اسب
پامال نگردید تن حضرت صادق
گردید در غصه به روی همگان باز
شد بسته چوبند کفن حضرت صادق
قبر و حرم و زائر او هر سه غریبند
در شهر و دیار و وطن حضرت صادق
(میثم) همه گریان حسینند اگر چه
گریند به یاد محن حضرت صادق


آسوده شدم خصم ستم کار مرا کشت
یک بار مگوئید که صد بار مرا کشت
گه روز مرا برد پیاده سوی مقتل
گه تیغ کشید و به شب تار مرا کشت
بردند به مقتل به برم آل علی را
داغ غم صد لالۀ بی خار مرا کشت
هر روز به یک شعله زد آتش جگرم را
هر لحظه به یک محنت و آزار مرا کشت
من نجل علی بودم و دشمن به همین جرم
با دشمنی حیدر کرار مرا کشت
آن روز که زد خصم به کاشانه ام آتش
فریاد میان در و دیوار مرا کشت
آن شب که عدو از ره کین دست مرا بست
ززنجیر و تن عابد بیمار مرا کشت
(میثم) زسرشک غم و خون جگر خود
بنویس که منصور جفا کار مرا کشت


آن طایر بهشتی تنها در آشیانه
چون شمع در دل شب می سوخت عاشقانه
سوزش شرار سینه، ذکرش ترانه ی دل
آهش به اوج افلاک اشکش برخ روانه
کی دیده زاهدی را وقت عبادت شب
با دست بسته دشمن بیرون برد ز خانه
او با کهولت سن با قامت خمیده
این با قساوت قلب در دست تازیانه
کاهیده بُد تن او کز بهر کشتن او
منصور لحظه لحظه بگرفت از او بهانه
آن زادۀ پیمبر ارثیّه اش ز حیدر
این بود کز سرایش آتش کشد زبانه
هر چند سوخت از دود و شعله افروخت
دیگر نخورد یارش سیلی در آستانه
آوخ که کشت منصور او را به زهر و انگور
دردا که گشت خاموش آن گریۀ شبانه
هفتاد سال عمرش هفتاد سال غم بود
هر لحظه دید بیداد از فتنۀ زمانه
آن عزّت رفیعش آن غربت بقیعش
جز تلّ خاک نبود از قبر او نشانه
«میثم» اگر چه در خاک مدفون شد آن تن پاک
تا روز حشر باشد این نور جاودانه


عالم ز آه تیره تر از صبح محشر است
خون جگر به دیده ی آل پیمبر است
شهر مدینه گشت عزا خانۀ وجود
رخت سیاه بر تن زهرا و حیدر است
گفتم چه روی داده که از خاطرم گذشت
امشب شب یتیمی موسی ابن جعفر است
گریند بر امام ششم هفت آسمان
در نُه فلک قیامت عظمای دیگر است
جسمی که آب شد ز جفا زیر خاک رفت
در قلب آب و خاک از این داغ آذر است
خواهی اگر که بوسه زنی بر مزار او
قبرش کنار تربت زهرای اطهر است
آتش زدند خانه او را حرامیان
این اجر خوبی پدر و ارث مادر است
جز تلّ خاک نیست نشانی از آن مزار
الحق که ننگ آل سعود ستمگر است
قامت خمیده تن شده مانند شمع آب
این شاهد جنایت منصور کافر است
بر او بریز اشک که این گریه نزد حق
با گریه بر حسین ثوابش برابر است
با آنکه بسته است به رویش در بقیع
«میثم» هماره چشم امیدش بر این در است


نه حرف من سخن هر فقیه آگاه است
عزای حضرت صادق شعائر الله است

بهشت مقصد هر دسته عزاداری‌ست
سلوک شیعه در این شاهراه، کوتاه است

مدینه منتظر دسته‌های سینه‌زنی‌ست
مدینه چشم به راه بقیة الله است

به ذوالفقار قسم فتح مکه نزدیک است
به شرطه‌ها برسانید بدر در راه است

بقیع جنت الاعلاست در سراسر روز
بقیع عرش خداوند در سحرگاه است

چراغ را چه حضوری در آن حریم شگفت
که ماه بنده و خورشید عبد درگاه است

چه شمع‌ها به بقیع از خجالت آب شدند
نگاه کردن قبر غریب، جانکاه است

به جعفربن محمد چنین نخواهد ماند
مدینه چشم به راه بقیة الله است


ای دو صد یوسف صدّیق به صدق تو گواه
ای علوم همه با کوه کمالت پر کاه
دو جهان زنده ی چشم تو به یک نیم نگاه
تا زمان هست تو از گردش چرخی آگاه
شهریاران سر کوی تو گدای سر راه
شیخ والای ائمّه ولی امر الّه
صدق تابنده چراغی بود از مکتب تو
علم تا علم شود بوسه زند بر لب تو
عرشیان دسته ای از خاک نشینان تواند

فرشیان از همه سو دست به دامان تواند
علم ها گوهری از لعل دُر افشان تواند
حلم ها ذکر خوشی بر لب خندان تواند
بحرها تشنه ی یک قطره ی باران تواند
سرو قدّان جهان سر به گریبان تواند
علم از روز ازل سائل دیرینه ی تو است
آنچه در سینه خلق است در آیینه ی تو است

لاله ای نیست که از دامن بستان تو نیست
طایری نیست که در باغ ثنا خوان تو نیست
آیه ای نیست که محتاج به برهان تو نیست
گوهری نیست که از بحر خروشان تو نیست
ذرّه ای نیست که از مهر درخشان تو نیست
پدر شیمی جز جابر حیّان تو نیست
علم تو مشعل و خلق و دو جهان انجمنی
آیة الکرسی از کرسی درست سخنی
سرّ سروّ علن از تو است امام صادق
فیض هر انجمنی از تو است امام صادق
حسن خلق حسن از تو است امام صادق
سبزی این چمن از تو است امام صادق
سیر چرخ کهن از تو است امام صادق
همگان را سخن از تو است امام صادق
تا که این چار ام و هفت اب و نه طاق است
مؤمن طاق تو در عالم هستی طاق است
دهر دانشگه و استاد سخن دانش تو
کلّ قرآن سخن داور و برهانش تو
حق به دور تو کند گردش و میزانش تو
مؤمن پاک بود پایه ی ایمانش تو
درد جان نیز طبیبش تو درمانش تو
علم نور است ولی مشعل تابانش تو
تا زمان است و به هر مرحله می تازد علم
از تو می گوید و دائم بتو می نازد علم
پشرو تر بسی از دور زمان مکتب تو است
ثمر خون حسین ابن علی بر لب تو است
راه حق مذهب تو مذهب تو مذهب تو است
آسمان شیفته ی زمزمه های شب تو است
نفس سوختگان شعله ی تاب و تب تو است
نور قرآن ز درخشنده گی کوکب تو است
اهل توحید که این قدر مجلّل دارند
هر چه دارند ز توحید مفضّل دارند
باغبانی و بود ملک جهان گلزارت
گرم تا دامنه ی حشر بود بازارت
گوهر وحی فرو ریخته از گفتارت
بوسه ی علم بود بر لب گوهر بارت
دیدن روی خداوند بود دیدارت
ای طبیبانِ همه خلقِ جهان بیمارت
ای خوش آن یار که تو یار و طبیبش باشی
خوشتر آن درد که تنها تو طبیبش باشی

ای که خوانده است خداوند به قرآن نورت
نوری و سینه خوبان دو عالم طورت
ملک جان خانه ی دلها همگان معمورت
انس و جنّ و ملک و حور و پری مأمورت
چه جفاها که رسید از ستم منصورت
کرد از خانه و از شهر پیمبر دورت
بود آگاه عدو از محن جانکاهت
برد با فرق برهنه سوی قربانگاهت
کثرت سنّ تو و این همه آزار ای وای
آفتاب حق و بیداد شب تار ای وای
برق شمشیر و رخ حجّت دادار ای وای
دوست در سلسه ی دشمن غدّار ای وای
خانه ی حجّت حقّ و شرر نار ای وای
صدمۀ خار ستم بر گل بی خار ای وای
پاسخ آنهمه خوبی شرر آذر بود
بیت آتش زده ارثیّه ای از مادر بود
آخر از زهر جفا رفت وجودت در تاب
جگر خونجگر پاره ی زهرا شد آب
ریخت از دیده ی یاران به عزای تو گلاب
جگر موسی جعفر شد از این داغ کباب
بعد از آن غریب و مظلومیت و رنج و عذاب
بوتراب دگری باز نهان شد به تراب
در عزای تو جهان صحنه ی محشر گردید
تازه در ماتم تو داغ پیمبر گردید
ای سلام همه بر تربت بی زوّارت
غم بسیار محبّان ز غم بسیارت
به چه تقصیر عدو این همه داد آزارت
وامصیبت که چه کردند به قلب زارت
برد سر بر فلک از خانه شرار نارت
ریخت اعجاز خلیل از لب گوهر بارت
شد خموش آتش و بهر تو دل عالم سوخت
بیشتر از همه زین غم جگر «میثم» سوخت


سینه لبریز شد آخر زشرار جگرم
می زنم آب بر این شعله زاشگ بصرم
شب و تنهایی و سجّاده و اشگ و من و یار
به چه تقصیر شکستند نماز سحرم
وقتی از خانه کشیدند برونم دل شب
نه عبا بود به دوش و نه عمّامه به سرم
کوه های غم عالم به سر دوش من است
با وجودی که خمیده است زپیری کمرم
من پیاده به روی اسب و سوار ابن ربیع
ضعف بر پا و عرق بر رخ همچون قمرم
تا نهم جای عصا دست روی شانه ی او
کاش می بود به همراه در آن شب پسرم
شکر لِلّه که دادی تو نجاتم ای زهر
می برم شِکوه زمنصور به جدّ و پدرم
آب گردید تنم چون جگر پاک حسن
پاره شد چون بدن جدّ غریبم جگرم
در میان غل و زنجیر بنی اعمامم
برد در مقتلشان خصم زپیش نظرم
قبر بی شمع و چراغم به همه می گویند
من در این دورو زمان از همه مظلومترم
«میثم» از سوز دل و نظم جگر سوز بگو
که چه آمد به سر از فرقه ی بیدادگرم


حضرت صادق مگر فرزند پیغمبر نبود
یا مگر ریحانه ی صدّیقه ی اطهر نبود
با چه تقصیر و گنه بر خانه اش آتش زدند
اجر نشر دانش او شعله ی آذر نبود
اجر و پاداش رسول و عترت مظلوم او
در دل شب حمله بر باب الله اکبر نبود
نیمه شب کز خانه می بردند صاحب خانه را
بر روی دوشش عبا عمامه اش بر سر نبود
از برای بردن مولا کس از ابن ربیع
سنگدل تر، بی حیاتر، بلکه ظالم تر نبود
او پیاده می دوید و این به اسب خود سوار
گوئیا در سینه ی تنگش نفس دیگر نبود
دیدن بابا در آن حالت پسر را می کشد
خوب شد همراه بابا موسی جعفر نبود
از شرار زهر مثل شمع سوزان آب شد
غیر تصویری به جا زآن نازنین پیکر نبود
پاره پاره قلبش از انگور زهر آلوده شد
از بنی العبّاس جز این شیعه را باور نبود
بعد عمری سوختن بر قلب او آتش زدن
این ستم بالله روا بر آل پیغمبر نبود
«میثم» آن روزی که شد پیکر پاکیزه دفن
محشر شهر مدینه کمتر از محشر نبود


بر جان آفرینش منصور زد شراره
قلب امام را کرد با زهر پاره پاره
شوّال شد محرّم بالله قسم از این غم
باید که ناله خیزد از قلب سنگ خاره
بر آن عزیز حیدر این بود ارث مادر
کز خانه اش به گردون بالا رود شراره
در بین راه آن شب جانش رسید بر لب
از بس که دید آزار از خصم دون هماره
او روی زین نشسته این با دو دست بسته
این پشت سر پیاده او پیش رو سواره
یا مصطفی! نگاهی از دل بر آر آهی
بر پاره ی تن خود یک لحظه کن نظاره
با قتل صادق تو قرآن ناطق تو
داغ تو در مدینه تکرار شد دوباره
دشمن شراره اش ریخت در سینه لحظه لحظه
منصور بارها کرد بر قتل او اشاره
هر چند دخترانش دیدند داغ بابا
دیگر نبردشان خصم از گوش گوشواره
گردید ماه رویش در ابر خاک، پنهان
دیگر نداشت بر تن از زخم ها ستاره
«میثم» امام صادق مظلوم از این جهان رفت
با رنج بی حساب و با درد بی شماره

شعر کوتاه برای شهادت امام جعفر صادق

ای ششم پیشوای اهل ولا
خلق را رهبری به دین هدی
پای تا سر خدانمایی تو
هم ز سر تا بپای صدق و صفا
زهر منصور زد شرر به دلت
آب شد پیکرت ز زهر جفا
خون شد از داغ تو دل شیعه
عالم از ماتم تو غرق عزا

شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد


شعر کوتاه برای شهادت امام صادق

سلام من به بقیع و به تربت صادق
سلام من به مدینه به غربت صادق
سلام من به مدینه به آستان بقیع
سلام من به بقیع و کبوتران بقیع
سلام من به مزار معطر صادق
که مثل ماه درخشید به آسمان بقیع
شهادت امام جعفر صادق (ع) تسلیت باد


شعری برای شهادت امام جعفر صادق

کاش من هم به‌لطف مذهب نور
تا مقام حضور می‌رفتم
کاش مانند یار صادقتان
بی‌امان در تنور می‌رفتم

علم عالم در اختیار شماست
جبر در این مسیر حیران است
چشم‌هایت طبیب و بیمارش
یک جهان جابربن حیان است

روز و شب را رقم بزن آخر
ماه و خورشید در مُرکّب توست
ملک لاهوت را مراد تویی
آسمان‌ها مرید مذهب توست

قصه تکرار می‌شود یعنی
باز هم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیچ‌کس با امام، صادق نیست

خواب دیدم که پشت پنجره‌ها
روبه‌روی بقیع گریانم
پابه‌پای کبوتران حرم
در پی آن مزار پنهانم

گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجره‌هاست
آی مردم ! تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجره‌هاست

شعر غمگین برای تسلیت شهادت امام صادق علیه السلام

نه رواقی، نه گنبدی، حتی
سنگ قبری سر مزار تو نیست!
غیر مُشتی کبوتر خسته
خادمی، زائری، کنار تو نیست

بغض‌هایم کجا دخیل شوند؟!
پس ضریحت کجاست آقاجان؟!
روضه‌خوان‌ها چرا نمی‌خوانند؟!
گریه‌ها بی‌صداست آقاجان

گنبدی نیست تا دلم بپرد
پابه‌پای کبوتران شما
کاش می‌شد که دانه‌ای گیرم
امشب از دست مهربان شما

حرفِ گلدسته را نباید زد
تا حسودان شهر بسیارند
از شما خانواده آقاجان
در مدینه همه طلبکارند!

حیف آن چاهها که حیدر کند!
چقدر مادرت دعاشان کرد
عوض آن‌همه محبت‌ها
این مدینه چه خوب جبران کرد!

کاش ایران می‌آمدی آقا
نزد ما اهل‌بیت محترمند
پیر مظلوم بی‌حرم، اینجا
پسران تو صاحب حرمند

کاش ایران می‌آمدی آقا
مُلک ری قبله ولا می‌شد
مثل مشهد برایتان اینجا
مشهدالصادقی بنا می‌شد

کاش ایران می‌آمدی آقا
قدمت روی چشم ما جا داشت
کاش خاک شلمچه و فکه
عطر یاس عبایتان را داشت

کاش ایران می‌آمدی آقا
مردمش رأفت و حیاء دارند
ریسمان دست هم نمی‌بندند
همه دل‌های باصفا دارند

کاش ایران می‌آمدی آقا
در مدینه غریب افتادید
من بمیرم برایتان؛ گیرِ
عده‌ای نانجیب افتادید

کاش ایران می‌آمدی آقا
مردمش از مغیره بیزارند
حرمت گیسوی سپیدت را
در مدینه نگه نمی‌دارند

کاش ایران می آمدی آقا
نوکری تو کم ثوابی نیست
همه جا از فضائلت گویند
صحبت از مجلس شرابی نیست

شعر کودکانه درباره امام صادق علیه اسلام

امام ششم ما
رئیس مکتب ماست
مدرسه و دانشگاه
دارن به او افتخار
چون که داره آقامون
شاگردای بی شمار


امام صادقم تویی
تویی تمام آرزو
تو گفته ای کلام حق
به ما لطیف و مو به مو
تو گفته ای که می شود
پرید و چون پرنده شد
تو گفته ای که می شود
پر از امید و خنده شد
تو داده ای به قلب ما
امید و مهر بی کران
امام مهربان من
درون قلب من بمان
نشسته مهر پاک تو
به قلب ما،به جان ما
محبت تو لحظه ای
نشد از این دلم جدا

«شاعر: شكوه قاسم نيا»

تریپ لند

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا