حقیقت مرگ چیست؟ آيا مرگ نيستى و نابودى و…
در این مطلب از سایت تریپ لند به حقیقت مرگ چیست؟ آيا مرگ نيستى و نابودى و… می پردازیم. پس به شما پیشنهاد می کنیم حتما تا انتهای این مطلب همراه ما باشید.
حقیقت مرگ چیست؟ آيا مرگ نيستى و نابودى و فنا و انهدام است يا تحول و تطور
اين پرسش داراى دو بخش است:
بخش نخست در مورد حقيقت و ماهيت مرگ .
بخش دوم در مورد چگونه زنده شدن بدن هاى پوسيده در روز قيامت كه به ترتيب به آنها پرداخته مى شود:
مرگ چيست؟ آيا مرگ نيستى و نابودى و فنا و انهدام است يا تحول و تطور و انتقال از جايى به جايى و از جهانى به جهانى؟
اين پرسشى است كه همواره براى بشر مطرح بوده و هست و هر كس مايل است پاسخ آن را مستقيما بيابد و يا به پاسخى كه داده شده ايمان و اعتقاد پيدا كند. ما مسلمانان به حكم اينكه به قرآن كريم ايمان و اعتقاد داريم پاسخ اين پرسش را از قرآن كريم مىگيريم و به آنچه در اين زمينه گفته است ايمان و اعتقاد داريم. قرآن كريم پاسخ ويژه اى با تعبير خاصى درباره ماهيت مرگ دارد، قرآن در اين مورد كلمه «توفّى»را به كار برده و مرگ را توفى خوانده است.
توفى و استيفاء هر دو از يك ماده اند (وفاء) و لذا هرگاه كسى چيزى را به كمال و تمام و بدون كم و كسر دريافت كند و به اصطلاح آن را استيفاء نمايد، در زبان عربى كلمه «توفى» را به كار مى برند مثلا؛ «توفيت المال» يعنى تمام مال را بدون كم و كسر دريافت كردم.
در چهارده آيه از آيات قرآن كريم اين تعبير در مورد مرگ آمده است. از همه آنها چنين استنباط مى شود كه مرگ از نظر قرآن تحويل گرفتن است، يعنى انسان در حين مرگ، به تمام شخصيت و واقعيتش در تحويل ماموران الهى قرار مى گيرد و آنان انسان را دريافت مىكنند.
از اين تعبير قرآن مطالب زير استنباط مىشود:
الف. مرگ نيستى و نابودى و فنا نيست، انتقال از عالمى به عالم ديگر و از نشئه اى به نشئه ديگر است و حيات انسان به گونه اى ديگر ادامه مى يابد.
شفاعت گناهکاران امت پیامبر ص در قیامت در کلام آیت الله شاه آبادی
ناراحتی پیامبر از مشکلات و رنجهای جامعه بشری
ارتداد صحابه بعد از پیامبر در کتاب صحیح بخاری
ماجرای مسموم شدن پیامبر صلی الله علیه و آله در منابع شیعه و سنی
ب. آنچه شخصيت واقعى انسان را تشكيل مىدهد و من واقعى او محسوب مى شود، بدن و جهازات بدنى و هر چه از توابع بدن به شمار مى رود نيست، زيرا بدن و جهازات بدنى و توابع آنها به جايى تحويل نمى شوند و در همين جهان تدريجا منهدم مى گردند. آن چيزى كه شخصيت واقعى ما را تشكيل مى دهد و من واقعى ما محسوب مى شود، همان است كه در قرآن از آن به نفس و احيانا به روح تعبير شده است.
ج. روح يا نفس انسان كه ملاك شخصيت واقعى انسان است و جاودانگى انسان به واسطه جاودانگى اوست از نظر مقام و مرتبه وجودى در افقى مافوق ماده و ماديات قرار گرفته است. روح يا نفس، هر چند محصول تكامل جوهرى طبيعت است، اما طبيعت در اثر تكامل جوهرى كه تبديل به روح يا نفس مى شود، افق وجودى اش و مرتبه و مقام واقعىاش عوض مىشود و در سطح بالاترى قرار مى گيرد، يعنى از جنس عالمى ديگر مى شود كه عالم ماوراى طبيعت است. با مرگ، روح يا نفس به نشئهاى كه از سنخ و نشئه روح است منتقل مىشود و به تعبير ديگر، هنگام مرگ، آن حقيقت مافوق مادى بازستانده و تحويل گرفته مىشود.
درباره بخش دوم بايد گفت اين پرسش در قرآن كرين مطرح شده و پاسخ آن در قرآن داده شده است:
در سوره يس آيه 78 مى گويد: «و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم. قل يحييها الذى انشاها اول مره و هو بكل خلق عليم»
براى ما مثلى آورد و خلقت خود را فراموش كرد، گفت اين استخوان هاى پوسيده را كى زنده مى كند؟ بگو همان كس كه اولين بار آن را ابداع كرد و او به هر مخلوقى آگاه است.»
اين آيه پاسخ به مردى از كافران است كه استخوان پوسيده اى را در دست گرفته، آمد و آن استخوان را با دست خود نرم كرد و به صورت پودر درآورد و سپس آن را در هوا متفرق ساخت، آنگاه گفت چه كسى مى تواند اين ذرات پراكنده را زنده كند؟ قرآن جواب مى دهد همان كس كه اولين بار او را آفريد.
انسان گاهى با مقياس قدرت و توانايى خود، امور را به شدنى و ناشدنى تقسيم ميكند، وقتى چيزى را ماوراء قدرت و تصور خود ديد گمان مى برد آن چيز در ذات خود ناشدنى است. قرآن مى گويد با قياس به توانايى بشر البته اين امر ناشدنى است، ولى با مقايسه با قدرتى كه اولين بار حيات را در جسم مرده آفريد چطور؟ با قياس به آن قدرت امرى است ممكن و قابل انجام.
آيات زيادى در قرآن كريم آمده كه در همه آنها با تكيه به قدرت الهى درباره قيامت بحث مى كند. مفاد همه اين آيات اين است كه مشيت خداى عادل حكيم چنين اقتضا دارد كه قيامت وجود داشته باشد و هيچ مانعى در راه اين مشيت نيست. همان طور كه اولين بار معجزه حيات و خلقت از اين مشيت سر زد و جهان را و انسان را و حيات را آفريد، بار ديگر در قيامت انسان را زنده مى كند.
بنابراين اعاده كردن- برگرداندن- هميشه آسان تر از آفرينش ابتدايى و بى سابقه است پس همان خدايى كه قادر بود انسان را از خاك بى جان بيافريند، همان خدا مى تواند استخوان هاى پوسيده را احياء كند، حتى در سوره قيامت مى فرمايد: «ما بندهاى انگشتان شما را نيز مى توانيم دو مرتبه خلق كنيم «بلى قادرين على ان نسوى بنانه»
پرسمان/