حقیقت زندگی چیست؟
در این مطلب از سایت تریپ لند به حقیقت زندگی چیست؟ می پردازیم. پس به شما پیشنهاد می کنیم حتما تا انتهای این مطلب همراه ما باشید.
حقیقت زندگی چیست؟
1 در باره ى حقيقت زندگى، تعاريف بسيارى گفته شده، لكن هيچكدام از اين تعاريف مطرح شده، تعريف حقيقى زندگى نيستند. چرا كه اساساً حيات، امرى وجودى و بسيط بوده غير قابل تعريف مى باشد همانگونه كه ديگر اوصاف وجود، همچون وحدت و كثرت، علم، ظهور، شدّت و ضعف و…، غير قابل تعريف، و به تبع خود وجود، در غايت روشنى و وضوح بوده در تمام مراتب هستى حضور دارند.
معمولاً بسيارى از امور، كه تعريف آنها مشكل است، از طريق ضدّشان شناخته مى شوند امّا حيات، حتّى ضدّ حقيقى هم ندارد تا با آن شناخته شود چون هر موجودى به اندازه اى كه از وجود بهره دارد، به همان اندازه نيز داراى حيات مى باشد. پس اگر برخى از موجودات را در مقايسه با برخى ديگر، موجود غيرزنده مى نامند، نوعى نگاه تسامحى است. بنا به يافته هاى برهانى و شهودى حكما و عرفاى اسلامى، موجوداتى چون سنگ، هوا، خورشيد، ماه و امثال آنها نيز حقيقتاً داراى حيات مى باشند لكن حواسّ بشرى قادر به درك چنين حياتى نبوده، آثار آن را ادراك نمى كنند. در آيات و روايات نيز شواهد بسيار فراوانى يافت مى شوند كه دلالت بر زنده بودن جميع موجودات عالم دارند.
اينكه برخى از موجودات، در زبان عرف، غير زنده ناميده مى شوند، در حقيقت ناشى از اين حقيقت است كه اكثر مردم توجّهى به داراى مراتب بودن حيات نداشته و متوجّه نيستند كه «موت»، نقيض يا ضدّ حيات نيست بلكه هر مرتبه از حيات، نسبت به مرتبه ى بالاتر از خود، موت خوانده مى شود. اگر با دقّت بيشترى به موجودات اطراف خود نظر كنيم، مى يابيم كه حيات بشرى قوى تر از حيات حيوانى است و حيات برخى حيوانات مثل ميمون يا گربه نسبت به حيات برخى ديگر مثل شقايق دريايى قوى تر است چون حيات حيوانى شقايق دريايى به قدرى ضعيف است كه ممكن است با حيات گياهى اشتباه شود. همچنين حيات حيوانات نسبت به حيات گياهان داراى قوّت بيشترى است كما اينكه حيات برخى گياهان مثل گياه حشره خوار نسبت به حيات برخى گياهان ديگر مثل خزه ها و علفهاى بى ريشه، بسيار قوى تر مى نمايد چنانكه گويى گياه حشره خوار، داراى حركت ارادى است. به همين نسبت، حيات گياهان نيز از جمادات قوى تر مى باشد.
2 انسان يكى از موجودات اين عالم است كه بر خلاف بسيارى از مخلوقات ديگر، مى تواند رتبه ى وجودى خود را به اختيار خود، تكامل يا تنزّل دهد. مى تواند از رتبه ى وجودى ملائك فراتر رفته دراى حيات ملكى و بلكه حيات الهى باشد و مى تواند در حدّ حيوان تنزّل نموده داراى حيات حيوانى گردد. لذا حيات و زندگى انسان تفاوتى واضح با ديگر موجودات دارد. از اين رو، ترقّى در مراتب حيات، خواسته يا ناخواسته، دغدغه اصلى همه ى افراد بشر مى باشد و همه سعى دارند تا مرتبه ى برترى از حيات را به خود اختصاص دهند.
لكن بسيارى از افراد بشر، حقيقت حيات انسانى را، كه رسيدن به خلافت الهى است، با ظواهر حيات دنيوى اشتباه كرده راه به بيراهه مى برند. «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياهِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ» آنها فقط ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند، و از آخرت غافلند.» (الروم: 7). اينان اگر چه به ظاهر زنده اند ولى در منطق قرآن كريم از اينها با نام مرده ياد شده چرا كه اينان زنده به حيوانيّت و مرده در مرتبه ى حيات انسانى هستند «أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياءٍ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ» مردگانى بى جانند، و نمى فهمند چه زمانى برانگيخته خواهند شد.» (النحل: 21) در مقابل اينها خداوند از كشته شدگان در راه خدا كه به ظاهر مرده اند با عنوان زندگان يد كرده فرمود:
«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون»
هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند بلكه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.» (آلعمران: 169). فلسفه ى ارسال انبياء (ع) توسّط خداوند متعال نيز همين بوده كه افراد مرده را به سوى حيات طيّبه ى الهى سوق داده از زندگى حيوانى رهانيده آنها را زنده به آدميّت نمايد. از اين رو خداوند متعال فرمود:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ»
اى كسانى كه ايمان آوردهايد دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامى كه شما را به سوى چيزى مىخواند كه شما را زنده مى كند.» (الأنفال: 24)
حاصل كلام اينكه:
1 وجود مساوى با حيات بوده هر موجودى به اندازه ى رتبه ى وجودى اش زنده است.
2 در مورد انسان كه مى تواند رتبه ى وجودى خود را تغيير داده، حيات خود را تكامل يا تنزّل دهد، هر مرتبه از حيات، نسبت به مرتبه ى بالاتر از خود مردگى محسوب مى شود. لذا كفّار كه به تعبير قرآن كريم «إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً» آنان نيستند مگر همچون چهارپايان، بلكه گمراه ترند.» در عالم انسانى در حكم مرده اند و آنانكه تازه ايمان آورده اند، در حال زنده شدن مى باشند و آنها كه حقيقتاً عبد خدا شده اند، به حقيقت زندگان بوده، در عالم انسانى زندگى مى كنند اگر چه به ظاهر مرده باشند و اساساً تا كسى از حيات دنيوى نميرد زنده به حيات الهى نمى شود چه با مرگ عادى يا شهادت و چه با موت اختيارى كه از مقامات اولياى الهى است.
3 و آنچه انسان را از حيات حيوانى رهانيده و به زندگى طيّب الهى مى رساند، دين حقّ الهى است. لذا دين حقّ، در حقيقت دستور العمل زندگى انسانى و الهى مى باشد.
4 برخى ديگر از آيات ناظر به حيات انسانى و الهى :
«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياهً طَيِّبَهً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»
هر كس، در حالى كه مؤمن است، كار شايستهاى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، او را به حياتى پاك زنده مىداريم و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام مىدادند، خواهيم داد.» (النحل: 97)
«أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشى بِهِ فِى النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُون »
آيا كسى كه مرده بود، سپس او را زنده كرديم، و نورى برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود، همانند كسى است كه در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟ اين گونه براى كافران، اعمال (زشتى) كه انجام مىدادند، زينت داده شده (و زيبا جلوه كرده) است.» (الأنعام: 122)
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فى سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياهِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَهِ فَما مَتاعُ الْحَياهِ الدُّنْيا فِى الْآخِرَهِ إِلاَّ قَليلٌ »
اى كسانى كه ايمان آوردهايد چرا هنگامى كه به شما گفته مىشود: «به سوى جهاد در راه خدا حركت كنيد» بر زمين سنگينى مىكنيد (و سستى به خرج مىدهيد)؟ آيا به زندگى دنيا به جاى آخرت راضى شدهايد؟ با اينكه متاع زندگى دنيا، در برابر آخرت، جز اندكى نيست.» (التوبه: 38)
«اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَياهِ الدُّنْيا وَ مَا الْحَياهُ الدُّنْيا فِى الْآخِرَهِ إِلاَّ مَتاع»
خدا روزى را براى هر كس بخواهد (و شايسته بداند) وسيع، و براى هر كس بخواهد (و مصلحت بداند،) تنگ قرار مىدهد ولى آنها (كافران) به زندگى دنيا، شاد شدند در حالى كه زندگى دنيا در برابر آخرت، متاع ناچيزى است.» (الرعد: 26)
«وَ ما هذِهِ الْحَياهُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِىَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»
اين زندگى دنيا چيزى جز سرگرمى و بازى نيست در حالى كه دار آخرت خودِ زندگى است، اگر مىدانستند.» (العنكبوت: 64)
«زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياهِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب»
دوست داشتن خواستنى ها از زنان و اولاد و اموال فراوان از زر و سيم و اسبان نشاندار و دامها و كشتزاران در چشم مردم آراسته شده است، ولى اينها متاع زود گذر زندگانى دنياست و سر انجام نيكو [و زندگى عالىتر] نزد خداست.» (آلعمران: 14)
«إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرين »
مسلّماً تو نمى توانى سخنت را به گوش مردگان (كافران) برسانى، و نمىتوانى كران (كافران) را هنگامى كه روى برمىگردانند و پشت مىكنند فراخوانى.» (النمل: 80)
«أَمْ حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُون» آيا كسانى كه مرتكب زشتىها شدند پنداشتهاند كه آنها را مانند كسانى قرار مىدهيم كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند [و] حيات و مماتشان يكسان است؟ بد قضاوتى دارند.» (الجاثيه: 21)
و اميرمومنان فرمود: «مَنْ تَرَكَ إِنْكَارَ الْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَهُوَ مَيِّتُ الْأَحْيَاء هر كس، زشتى و پليدى را با قلب و دست و زبانش انكار نكند، او مرده ى زندگان است.» (مشكاه الأنوار فى غرر الأخبار، ص 52)
پرسمان/