حدیث قرطاس در کتاب صحیح بخاری و صحیح…
در این مطلب از سایت تریپ لند به حدیث قرطاس در کتاب صحیح بخاری و صحیح… می پردازیم. پس به شما پیشنهاد می کنیم حتما تا انتهای این مطلب همراه ما باشید.
سوال: آیا در اسناد تاریخی دلیلی مطابق بر ادعای شیعه مبنی بر کارشکنی اصحاب نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمینه خلافت امام علی علیه السلام وجود دارد؟
پاسخ حجت الاسلام مهدی طاها
اسناد فراوانی وجود دارد برای نمونه حدیث قرطاس یا همان دوات و قلم از احادیث صحیح و متواتر است که در معتبر ترین کتابهای اهل سنت مثل صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل شده است. این جریان از آن جهت اهمیت دارد که بسیاری از حقایق تاریخی را روشن می کند. حقایقی مثل کارشکنی عده ای از اصحاب در مقابل دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) برای اینکه خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام علاوه براینکه در غدیر به صورت شفاهی در جمع هزاران نفر اعلام عمومی شده بود به صورت کتبی ثبت نشود.
حديث قرطاس زمانی اهمیتش دو چندان می شود که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نوشتن آن را مصادف و قرین با هدایت و ننوشتن آن را موجب گمراهی مسلمانان می داند!. موضع شما در مقابل این حرف پیامبر چه خواهد بود، قطعا خوشحال می شوید که پیامبر مسیر هدایت را به ما و شما نشان بدهد، حضرت فرمود براي من قلم و كاغذ بياوريد تا من چيزي برايتان بنويسم كه «لن تضلوا بعده». (صحيح بخاري، ج4، ص31). بعد از اين هرگز گمراه نشويد. این درخواست پیامبر با مخالفت خلیفه دوم مواجه شد. او با گفتن «این مرد هذیان میگوید» مانع از نوشتن سفارش پیامبر شد.
ابن عباس هرگاه از این جریان یاد می کرد، می گریست و ان را بزرگترین مصیبت و ریشه همه مصیبت ها می دانست. علامه شرف الدین عاملی در المراجعات، با توجه به آیات قرآن کریم، چند ایراد بر عمر بن خطاب در این ماجرا وارد کرده است از جمله:
1-پیروی نکردن از دستور رسول خدا(ص) و مخالفت با او.
2-اظهار اینکه گویا عمر از پیامبر(ص) نسبت به خواص قرآن و فواید آن داناتر است.
3-نسبت دادن هذیانگویی به پیامبر(ص).
شرف الدین، المراجعات، المجمع العالمی لاهل البیت، ص ۵۲۶.
از نظر شیعه، این برخورد عمر بن خطاب، بر خلاف بسیاری از آیات قرآن است؛ از جمله:
وَمَا آتَاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکمْ عَنْهُ فَانتَهُوا (ترجمه: و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت، بازایستید)[ سوره حشر–۷]
مَا ضَلَّ صَاحِبُکمْ وَمَا غَوَیٰ ﴿۲﴾ وَمَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَیٰ ﴿۳﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَیٰ ﴿۴﴾ (ترجمه: [که] یار شما نه گمراه شده و نه در نادانی مانده(۲) و از سر هوس سخن نمیگوید.(۳) این سخن به جزوحیی که وحی میشود نیست.(۴))[ سوره نجم–۲-۵]
همچنین سید عبدالحسین شرف الدین آورده است که عبارت «قد غلب علیه الوجع»، تصرف محدثان اهل سنت برای تهذیب عبارت است تا زشتی عبارت را کم کرده باشند.[۱۷]
اما شاهدیم عده ای از منافقین کارشکنی کردند و نگذاشتن ایشان این حدیث را بنویسد!، راستی چرا این حدیث نباید نوشته می شد؟! چه کسی از ننوشتن آن سود می برد؟!. چرا ابن عباس صحابی کبار پیامبر با گریه از این روز یاد می کند و می گفت تمام مصيبتهاي جهان اسلام از روزي شروع شد كه نگذاشتند اين نامه نوشته بشود. ابْنُ عَبَّاسٍ يَقُولُ: «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الكِتَابَ مِنَ اخْتِلاَفِهِمْ وَلَغَطِهِمْ»، صحیح بخاری ، حدیث 73666 / بَابُ كَرَاهِيَةِ الخِلاَفِ.
پیامبر گرامی اسلام جهنمی بودن اکثر صحابه را پیش بینی کرده بودند و بارها به آنها هشدار دادند!. در کتاب صحیح بخاری نقل های مختلفی آمده است که رسول الله (صلي الله عليه وآله و سلم) مي فرمايند:
[در قيامت و در کنار حوض کوثر] در حالی که من ایستاده ام، گروهی [از صحابه] را می بینم، تا آنکه آنان را می شناسم. مردی از میان من و ایشان خارج می شود، و [به آنها] می گوید: بیایید [مانع آمدن اصحاب به سمت من وحوض می شود!]. من می گویم کجا [آنها را می برید]؟ میگوید: به خدا قسم به سمت آتش جهنم!.
می پرسم: اینها چه کرده اند؟
می گوید: این جماعت [صحابه] پس از تو مرتد شده اند! و به صورت قههری پشت گردانیده اند [یعنی به جاهلیت برگشته اند]. ناگاه گروه دیگری را می بینم، به گونه ای که آنها را می شناسم، مردی از بین من و آنها خارج می شود، به آنها می گوید: بیایید. می پرسم به کجا؟. پاسخ می دهد به خدا قسم به سمت جهنم!. می پرسم اینها چه کرده اند؟
پاسخ می دهد: اینها پس از تو مرتد شده اند و به قهقری و پشت [یعنی جاهلیت و قبل از اسلام] برگشته اند. من ندیدم کسی از آنها نجات یابد [اکثر اصحاب را به سمت جهنم می برند] مگر مثل تعداد شتران اندكي كه از گله جدا شده و سرگردان در بيابان مي شوند [این تعداد اندک نجات می یابند و وارد بهشت می شوند].
عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)، كتاب الرقاق » باب في الحوض،ص1633، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1
بررسی حدیث قرطاس پرده از چهره واقعیت بر می دارد و حقانیت و مظلومیت علی علیه السلام را آشکار خواهد کرد. حقایقی که برخی از بزرگان اهل سنت زمانی که به آن می رسند با ناباوری تمام فتوا می دهند که این حقایق را باید از مردم سنی پوشاند!. واقعا برادران اهل سنت کمی فکر کنند مگر چه حقایقی در دل تاریخ هست که باعث رسوا شدن افکار عده ای می شود که اینطور پا روی حقیقت می گذارند و می گویند باید آنها را پوشاند یا توجیه و تاویل کرد!، آیا برای یک عالم ننگ نیست که اینگونه حرف بزند، آیا اهل سنت نباید از خود بپرسند چه حقایق تاریخی درکار است که نباید آنها بدانند و چرا علمای آنها در این سالها به این حقایق اشاره نکرده اند؟!.
دعوت بزرگان اهل سنت، بر مخفی سازی مطاعن و اشتباهات صحابه!!
جناب «ذهبی» فتوای محکمی بر مخفی کاری و پوشاندن و محو مَساوی و بدی های صحابه می دهد و می نویسد:
«هَذَا فِيْمَا بِأَيْدِيْنَا وَبَيْنَ عُلُمَائِنَا، فَيَنْبَغِي طَيُّهُ وَإِخْفَاؤُهُ، بَلْ إِعْدَامُهُ، لِتَصْفُوَ القُلُوْبُ، وَتَتَوَفَّرَ عَلَى حُبِّ الصَّحَابَةِ، وَالتَّرَضِّي عَنْهُمُ، وَكُتْمَانُ ذَلِكَ مُتَعَيِّنٌ عَنِ العَامَّةِ، وَآحَادِ العُلَمَاءِ،»
این روایات در بین ما و علمای ما موجود است. و لازم است که از کتاب ها برداشته شود و مخفی شود. بلکه از بین برده شود. برای اینکه دلها نسبت به صحابه صاف شود و علاقه مردم به صحابه و رضایتشان از صحابه روز افزون شود و کتمان مطالب مطاعن صحابه ازعموم مردم وحتی از اکثر علماء، واجب است.
سير أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة – بيروت – 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي؛ ج10، ص 92
آقای «ابن حجر هیثمی» نیز می گوید:«یجب الإمساک عما شجر بین الصحابه»
واجب است که از نقل اختلافات پیش آمده بین صحابه، خودداری کرد.
تطهیر الجنان و اللسان، ص 72
جالب است امام «تفتازانی» از شخصیت های برجسته و معروف اهل سنت ، در کتاب اعتقاداتش که در برخی از حوزه های اهل سنت تدریس می شود درباره انحراف و فسق اصحاب اینچنین می نویسد:
«أن ما وقع بين الصحابة من المحاربات و المشاجرات على الوجه المسطور في كتب التواريخ، و المذكور على ألسنة الثقات يدل بظاهره على أن بعضهم قد حاد عن طريق الحق، و بلغ حد الظلم و الفسق. و كان الباعث له الحقد و العناد، و الحسد و اللداد، و طلب الملك و الرئاسة و الميل إلى اللذات و الشهوات إذ ليس كل صحابي معصوما و لا كل من لقي النبي (صلى اللّه عليه و سلّم) بالخير موسوما إلا أن العلماء لحسن ظنهم بأصحاب رسول اللّه (صلى اللّه عليه و سلّم) ذكروا لها محامل و تأويلات بها تليق، و ذهبوا إلى أنهم محفوظون عما يوجب التضليل و التفسيق صونا لعقائد المسلمين عن الزيغ و الضلالة في حق كبار الصحابة، سيما المهاجرين منهم و الأنصار»
آنچه که از جنگ و مشاجره در بین صحابه در کتب تاریخی مطرح شده است، و از زبان افراد موثق هم نقل شده است، ظاهراً دلالت می کند بر اینکه بعضی از صحابه از مسیر حق منحرف شده بودند و به حد ظلم و فسق رسیده بودند. و آنچه که باعث شده بود صحابه به این انحراف کشیده بشوند، کینه و عناد و حسادت و خصومت و طلب ملک و ریاست و تمایل پیدا کردن به شهوت ها و لذات بوده است.
چرا که تمام صحابه معصوم نبودند و این گونه نبوده که هر کس که پیغمبر را ملاقات کرده بود انسان خوبی باشد؛ آنچه که هست این است که علمای ما به خاطر حسن ظن خود به اصحاب پیغمبر، برای برخی از رفتارهای ایشان توجیه و تأویل ذکر کرده اند. و معتقد هستند که اصحاب پیامبر از مسائلی که موجب گمراهی و فسق آنها شود، محفوظ هستند. به خاطر اینکه عموم مسلمین از گمراهی اعتقادی در مورد بزرگان صحابه در امان باشند، خصوصاً مهاجرین از اصحاب و همچنین انصار.
المؤلف : كتاب شرح المقاصد،ج5، ص 306، الإمام مسعود بن عمر عبد الله الشهير بسعد الدين التفتازاني، التحقیق:الدکتور عبدالرحمن عمیره،صالح موسی شرف،الناشر العالم الکتب.
در کتاب صحیح بخاری احادیث زیادی وجود دارد که پیامبر به صراحت فرمودند که پس از من عده زیادی از اصحاب مرتد می شوند، تمام اینها نشان دهنده حوادث مهم و جنایات برخی از منافقان در زمان پیامبر و پس از ایشان است، منافقانی که آیات فراوانی از قرآن کریم بدانها اشاره می کند. شما می توانید از اینجا کلیک کنید و بحث ارتداد اصحاب را در کتاب بخاری بخوانید.
جریان درخواست پیامبر از اصحاب و مخالفت عده ای از منافقان!
در آخرین پنج شنبه پايانى عمر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) که پس از آن در روز دوشنبه اش به رحمت خداوند پیوستند، آن حضرت به جمعى از کبار اصحاب كه به عيادتش رفته بودند، فرمودند: «قلم و دواتى برايم حاضر كنيد تا براى شما نامه اى بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد». ولى بعضى از صحابه به مخالفت برخاستند و مانع نوشتن اين نامه شدند! و به پیامبر توهین کردند و العیاذبالله فحش و نسبت های ناروا دادند.
اين حديث در شش مورد در صحيح بخارى و سه مورد از صحيح مسلم كه هر دو از معتبرترين كتب روائى اهل سنت است، نقل شده است و در سایر کتابهای اهل سنت به فراوانی مطرح شده است.
استاد عبد الفتاح عبد المقصود – از علماء بلند آوازه اهل سنت مصر – در كتاب الإمام علي بن أبي طالب وقتي به حديث دوات و قلم مي رسد، تعبير زيبا و ظريفي دارد كه مي گويد:
أنا لا أستبعد حدوث الاتفاق علي الخلافة بين أبي بكر و عمر في مرض الرسول و أن الخلافة من حق الإمام علي و أنها بهذا النحو انتزعت منه و إنه أحق بها منهما و من كافة المسلمين.
من بعيد نمي دانم كه اتفاق و هماهنگي بوده بين ابوبكر و عمر در رابطه با خلافت در زمان بيماري رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و اينها مي دانستند كه خلافت حق، از آن امام علی است و اين گونه جلوگيري كردند و خلافت را از علی گرفتند و علی از ابوبکر و عمر [پس از رسول خدا] برای خلافت بیشتر به حق بود تا ابوبکر و عمر و اکثر مسلمانها».
ايشان صراحت دارد بر اين كه اين مسئله حديث دوات و قلم و جلوگيري عمر از نوشتن وصيت نامه، نشان از اين دارد كه اينها قرارداد و توطئه اي در پشت پرده داشتند كه به اين نحو، خلافت را از اميرالمؤمنين (عليه السلام) غصب کردند و گرفتند.
حدیث قرطاس در صحیح بخاری
بخارى مى نويسد:
3053 – حَدَّثَنَا قَبِيصَةُ، حَدَّثَنَا ابْنُ عُيَيْنَةَ، عَنْ سُلَيْمَانَ الأَحْوَلِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّهُ قَالَ: يَوْمُ الخَمِيسِ وَمَا يَوْمُ الخَمِيسِ؟ ثُمَّ بَكَى حَتَّى خَضَبَ دَمْعُهُ الحَصْبَاءَ، فَقَالَ: اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ [ص:70] يَوْمَ الخَمِيسِ، فَقَالَ: «ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا»، فَتَنَازَعُوا، وَلاَ يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ،
فَقَالُوا: هَجَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «دَعُونِي، فَالَّذِي أَنَا فِيهِ خَيْرٌ مِمَّا تَدْعُونِي إِلَيْهِ»، وَأَوْصَى عِنْدَ مَوْتِهِ بِثَلاَثٍ: «أَخْرِجُوا المُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ العَرَبِ، وَأَجِيزُوا الوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ أُجِيزُهُمْ»، وَنَسِيتُ الثَّالِثَةَ، وَقَالَ يَعْقُوبُ بْنُ مُحَمَّدٍ، سَأَلْتُ المُغِيرَةَ بْنَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ جَزِيرَةِ العَرَبِ: فَقَالَ مَكَّةُ، وَالمَدِينَةُ، وَاليَمَامَةُ، وَاليَمَنُ، وَقَالَ يَعْقُوبُ وَالعَرْجُ أَوَّلُ تِهَامَةَ “.
عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)، ص752-بَابٌ: هَلْ يُسْتَشْفَعُ إِلَى أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُعَامَلَتِهِمْ؟-المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1
از سعی بن جبیر روایت است که ابن عباس گفت: روز پنج شنبه بود و چه روز پنج شنبه ای بود؟!، سپس گریه کرد و بسیار اشک ریخت. به حدی که این دانه های اشک روی صورتش جاری شد. گفت: در آن روز بیماری رسول خدا شدت یافت.
آن حضرت فرمود: «برای من کاغذی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از آن هرگز به هیچ عنوان گمراه نشوید». اصحاب دچار اختلاف و نزاع شدند؛ در حالی که اختلاف و نزاع در حضور پیامبر شایسته نیست!، عده ای از اصحاب گفتند: پیامبر هذیان می گوید! [العیاذ بالله]. پیامبر فرمودند رهایم کنید، آنچه بر آن هستم بهتر است از آنچه مرا بدان می خوانید.
شما را به سه چیز سفارش می کنم، مشرکان را از جزیره العرب بیرون برانید، با هیات های نمایندگی که بر شما وار می شوند آن گونه رفتار کنید که من رفتار می کردم. راوی گفت، من سوم را فراموش کردم.!
114 – حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سُلَيْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِي ابْنُ وَهْبٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي يُونُسُ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ قَالَ: «ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ»
قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الوَجَعُ، وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا. فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ، قَالَ: «قُومُوا عَنِّي، وَلاَ يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ» فَخَرَجَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَقُولُ: «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ، مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ كِتَابِهِ».
عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)، ص41/ح114 – بَابُ كِتَابَةِ العِلْمِ، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1
ابن عباس مى گويد: وقتى كه بيمارى پيامبر شدت يافت، فرمودند: «ائتونى بكتاب اكتب لكم كتاباً لا تضلّوا بعده، قال عمر: إنّ النبىّ(صلى الله عليه وآله و سلم) غلبه الوجع، وعندنا كتاب الله حسبنا; براى من كاغذى حاضر كنيد، تا براى شما نامه اى بنويسم كه پس از آن گمراه نشويد!، عمر گفت: بيمارى بر پيامبر چيره شده [نیازی نیست به نوشته او] و كتاب الهى نزد ماست و همین برای ما كافى است».
[اصحاب حاضر در کنار پیامبر] اختلاف پیدا کردند، و سر و صدا و حرف های نامربوط زیاد شد!، پیامبر فرمودند، برخیزید و بروید، شایسته نیست که در نزد من [پیامبر] اینگونه نزاع کنید.
ابن عباس خارج شدو می گفت: مصیبت تمام مصیب زمانی بود که عده ای [مخالف] حائل و مانع شدند بین پیامبر و نوشته اش تا او چیزی ننویسد!.
قرآن کریم می فرماید:
«يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَطِيعُوا۟ ٱللَّهَ وَأَطِيعُوا۟ ٱلرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوٓا۟ أَعْمَٰلَكُمْ». سوره محمد-آیه 33
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید رسول (خدا) را، و اعمال خود را باطل نسازید!
بخاری در جای دیگر روایت می کند:
5669 – حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُوسَى، حَدَّثَنَا هِشَامٌ، عَنْ مَعْمَرٍ، وحَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِي البَيْتِ رِجَالٌ[1]، فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ، قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ»
فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الوَجَعُ، وَعِنْدَكُمُ القُرْآنُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ. فَاخْتَلَفَ أَهْلُ البَيْتِ فَاخْتَصَمُوا، مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلاَفَ عِنْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «قُومُوا» قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ: فَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ، يَقُولُ: «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الكِتَابَ، مِنَ اخْتِلاَفِهِمْ وَلَغَطِهِمْ».
عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)،ص1438، بَابُ قَوْلِ المَرِيضِ قُومُوا عَنِّي، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1
عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)،ص1817، بَابُ كَرَاهِيَةِ الخِلاَفِ، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1
عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)، ص1087-کتاب المغازی/ح4431- المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1
[1]-ابن حجر گوید: که منظور جمعی از کبار صحابه است که در خانه پیامبر جمع شده بودند!. «مَعَ كَوْنِهِمْ مِنْ كِبَارِ الصَّحَابَةِ ».
الكتاب: فتح الباري شرح صحيح البخاري،ج8- ص133المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي،، الناشر: دار المعرفة – بيروت، 1379، قام بإخراجه وصححه وأشرف على طبعه: محب الدين الخطيب،.عدد الأجزاء: 13.
کاملا واضح است جریان بنی امیه و مورخان پیروان آنها تمام تلاش خود را کرده اند، تا نامی از این اصحاب و توهین های آنها به بیرون درز نکند، و تمام آنچه موجب اختلاف شده است را سانسور کنند. اما همین اندازه هم که درتاریخ آمده بسیاری از حقایق را آشکار خواهد کرد.
4431 – حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ سُلَيْمَانَ الأَحْوَلِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، قَالَ: قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: يَوْمُ الخَمِيسِ، وَمَا يَوْمُ الخَمِيسِ؟ اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ، فَقَالَ: «ائْتُونِي أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا»، فَتَنَازَعُوا وَلاَ يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ، فَقَالُوا: مَا شَأْنُهُ، أَهَجَرَ اسْتَفْهِمُوهُ؟ فَذَهَبُوا يَرُدُّونَ عَلَيْهِ، فَقَالَ: «دَعُونِي، فَالَّذِي أَنَا فِيهِ خَيْرٌ مِمَّا تَدْعُونِي إِلَيْهِ» وَأَوْصَاهُمْ بِثَلاَثٍ، قَالَ: «أَخْرِجُوا المُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ العَرَبِ، وَأَجِيزُوا الوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ أُجِيزُهُمْ» وَسَكَتَ عَنِ الثَّالِثَةِ أَوْ قَالَ فَنَسِيتُهَا “
عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)،ص1087- بَابُ مَرَضِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَوَفَاتِهِ، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1
4432 – حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِي البَيْتِ رِجَالٌ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «هَلُمُّوا أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ»، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ [ص:10] قَدْ غَلَبَهُ الوَجَعُ، وَعِنْدَكُمُ القُرْآنُ حَسْبُنَا، كِتَابُ اللَّهِ فَاخْتَلَفَ أَهْلُ البَيْتِ[1] وَاخْتَصَمُوا، فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قَرِّبُوا يَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ غَيْرَ ذَلِكَ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلاَفَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «قُومُوا» قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ، فَكَانَ يَقُولُ ابْنُ عَبَّاسٍ: «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ، مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الكِتَابَ، لِاخْتِلاَفِهِمْ وَلَغَطِهِمْ»
عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)، ص1087-کتاب المغازی/ح4431- المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1
[1]- ابن حجر می نویسد: فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ أَيْ مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ مِنَ الصَّحَابَةِ وَلَمْ يُرِدْ أَهْلِ بَيْتِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَوْلُهُ فِيهَا فَقَالَ قومُوا زَاد بن سَعْدٍ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ فَقَالَ قُومُوا عَنِّي. فتح الباری،ج8- ص135
حدیث قرطاس در کتاب صحیح مسلم
«مسلم» در كتاب صحيح خود چنين است:
20 – (1637) حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ مَنْصُورٍ، وَقُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ، وَأَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، وَعَمْرٌو النَّاقِدُ، وَاللَّفْظُ لِسَعِيدٍ، قَالُوا: حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ سُلَيْمَانَ الْأَحْوَلِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، قَالَ: قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: يَوْمُ الْخَمِيسِ، وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ ثُمَّ بَكَى حَتَّى بَلَّ دَمْعُهُ الْحَصَى، فَقُلْتُ: يَا ابْنَ عَبَّاسٍ، وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ؟ قَالَ: اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ، فَقَالَ: «ائْتُونِي أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدِي»، فَتَنَازَعُوا وَمَا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ، وَقَالُوا: مَا شَأْنُهُ أَهَجَرَ؟ اسْتَفْهِمُوهُ، قَالَ: ” دَعُونِي فَالَّذِي أَنَا فِيهِ خَيْرٌ، أُوصِيكُمْ بِثَلَاثٍ: أَخْرِجُوا الْمُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ الْعَرَبِ، وَأَجِيزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ أُجِيزُهُمْ “، قَالَ: وَسَكَتَ، عَنِ الثَّالِثَةِ، أَوْ قَالَهَا فَأُنْسِيتُهَا، قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ بِشْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، بِهَذَا الْحَدِيثِ
الكتاب: صحيح مسلم (ط. طيبة)،ج2-ص771/772 المؤلف: مسلم بن حجاج، المحقق: نظر بن محمد الفاريابي أبو قتيبة، الناشر: دار طيبة، سنة النشر: 1427 – 2006، عدد المجلدات: 2
از سعید بن جبیر روایت است که ابن عباس گفت: روز پنج شنبه بود و چه روز پنج شنبه ای بود؟!، سپس گریه کرد و بسیار اشک ریخت. گفتم: ای ابن عباس چه روز پنج شنبه ای بود؟ گفت: در آن روز بیماری رسول خدا شدت یافت. آن حضرت فرمود: «برای من دفتری بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید». اصحاب دچار اختلاف شدند؛ در حالی که اختلاف در حضور پیامبر شایسته نیست!، گفتند منظور ایشان چیست؟ آیا هذیان می گوید؟ [العیاذ بالله]،سوال کردند از [ اینکه آیا پیامبر هذیان می گوید]!. پیامبر فرمودند رهایم کنید، آنچه بر آن هستم بهتر است.
شما را به سه چیز سفارش می کنم، مشرکان را از جزیره العرب بیرون برانید، با هیات های نمایندگی که بر شما وار می شوند آن گونه رفتار کنید که من رفتار می کردم. راوی گوید:از گفتن مورد سوم سکوت کرد یا راوی گفت، من آن را فراموش کردم.!
21 – (1637) حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، أَخْبَرَنَا وَكِيعٌ، عَنْ مَالِكِ بْنِ مِغْوَلٍ، عَنْ طَلْحَةَ بْنِ مُصَرِّفٍ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّهُ قَالَ: يَوْمُ الْخَمِيسِ، وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ ثُمَّ جَعَلَ تَسِيلُ دُمُوعُهُ، حَتَّى رَأَيْتُ عَلَى خَدَّيْهِ كَأَنَّهَا نِظَامُ اللُّؤْلُؤِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «ائْتُونِي بِالْكَتِفِ وَالدَّوَاةِ – أَوِ اللَّوْحِ وَالدَّوَاةِ – أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا»، فَقَالُوا: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَهْجُرُ
الكتاب: صحيح مسلم (ط. طيبة)،ج2-ص771/772 المؤلف: مسلم بن حجاج، المحقق: نظر بن محمد الفاريابي أبو قتيبة، الناشر: دار طيبة، سنة النشر: 1427 – 2006، عدد المجلدات: 2
از سعید بن جبیر نقل است که ابن عباس گفت: روز پنج شنبه و چه روز پنج شنبه ای بود؟ سپس اشکهایش مانند دانه های مروارید بر گونه هایش جاری شدند. گفت: رسول خدا فرمود:«شانه و دوات-یا کاغذ و دواتی- برایم بیاورید تا برای شما مطالبی بنویسم که بعد از آن، هرگز گمراه نشوید». اصحاب گفتند: رسول خدا هذیان می گوید!. [العیاذبالله]
22 – (1637) وحَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ، وَعَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ، قَالَ عَبْدٌ: أَخْبَرَنَا، وقَالَ ابْنُ رَافِعٍ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُتْبَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّونَ بَعْدَهُ»، فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ، وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللهِ، فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ، فَاخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلَافَ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «قُومُوا»، قَالَ عُبَيْدُ اللهِ: فَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ، يَقُولُ: «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الْكِتَابَ مِنِ اخْتِلَافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ»
الكتاب: صحيح مسلم (ط. طيبة)،ج2-ص771/772 المؤلف: مسلم بن حجاج، المحقق: نظر بن محمد الفاريابي أبو قتيبة، الناشر: دار طيبة، سنة النشر: 1427 – 2006، عدد المجلدات: 2
از ابن عباس روایت است که گفت: هنگامی که وفات رسول خدا نزدیک شد، در منزل پیامبر مردانی که عمربن خطاب هم جزو آنان بود، حضور داشتند. آن حضرت فرمود:«دفتری بیاورید تا برای شما مطالبی بنویسم که بعد از آن، گمراه نشوید». مردم دچار اختلاف شدند. عمر گفت: درد و شدت بیماری بر پیامبر غلبه کرده است،[هیچ نیازی به نوشتن این نوشته توسط پیامبر نیست!] کتاب خداوند در دست ماست و همین برای ما کافی است!.
اصحابی که در خانه پیامبر حضور داشتند به مجادله و اختلاف و مخاصمه پرداختند. بعضی ها می گفتند: دفتری بیاورید تا رسول خدا برای شما چیزی بنویسد که بعد از او هرگز گمراه نشوید،در مقابل و بعضی دیگر حرف عمر بن خطاب را می گفتند! [که نیازی به اطاعت ازحرف پیامبر برای نوشتن نامه نیست].
هنگامی که سر و صدا و اختلاف در حضور پیامبر زیاد شد،پیامبر خدا فرمودند:«برخیزید و بروید»!.
عبید الله گفت: ابن عباس می گفت: خسارت و زیان جدی و هر مصیبت این بود که بین رسول خدا و آنچه که می خواست بنویسد، این اختلاف و سرو صدای اصحاب مانعی ایجاد کرد!.
در بدو امر چنين به نظر مى رسد كه باید همه اصحاب كه حضور داشتند با شنيدن اين خواسته رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، با شوق و علاقه فراوان قلم و دواتى حاضر بکنند، تا پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) وصيت نامه اش را بنويسد; زيرا از يك سو اطاعت فرمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بر اساس قرآن کریم واجب است و از سوى ديگر، اين نوشته به هدايت جاويدان و ترك ضلالت آنان پيوند مى خورد; و از سوى سوم ، پيامبر(صلى الله عليه وآله) در بستر بيمارى بود و رحلتش نزديك؛ طبعاً كلماتى جامع و هدايت ويژه اى را عرضه مى كرد؛ از اين رو ، بايد براى دريافت اين دستورالعمل از سوى پيامبر و پيشواى خود ، سر از پا نشناسند و بدون فوت وقت ، قلم و دوات حاضر كنند؛ ولى شگفت آور آنكه جمعى از صحابه با آن به مخالفت برخاستند!.
آیا شما اگر در کنار بستر پیامبر بودید، همانند عمر با رسول خدا مخالفت می کردید؟ یا با جان و دل دستور ایشان را اجرا می کردید؟.
عمربن خطاب به مخالفت با پیامبر می پردازد!
راستى عكس العمل بعضى از آنان باوركردنى نيست! اما واقعيت دارد ، زيرا در كتب صحاح و كتاب هاى معروف تاريخى آمده است. مطابق اين روايات، در حضور آن حضرت نزاع و درگيرى شد! برخى گفتند: قلم و دوات را حاضر كنيد و برخى گفتند نيازى نيست. در پاره اى از روايات، نام مخالفان نیامده، ولى در پاره اى از روايات تصريح شده است كه «عمربن خطاب» به مخالفت برخاست.
از همه مهمتر تمام شارحان و بزرگان اهل سنت اعتراف و اذعان می کنند که عمربن خطاب مخالفت کرده است و هیچ شکی در آن نیست، اگر کسی متن این روایات صحیح را ببیند و با نرم افزار های کتابخانه اهل سنت جست و جو کند و کلام بزرگان اهل سنت را ببیند بدون هیچ شکی می فهمد که رهبر مخالفان پیامبر (صلی الله علیه و آله) عمربن خطاب است.
در این نوشته به برخی از این اسناد اشاره می کنیم. آنچه که هست اینست که عمربن خطاب نسبت هذیان به پیامبر داد و هم اینکه زمانی که پیامبر درخواست قلم و کاغذ کرد با گفتن اینکه بیماری بر پیامبر غلبه کرده صریحا توهین می کند که این بیماری روی عقل پیامبر [العیاذبالله] تاثیر گذاشته و ما نیازی و اعتمادی به حرف پیامبر نداریم، جالب است خود شارحان بخاری و مسلم به اینجا که می رسند، تصریح می کنند که کلام پیامبر در بیماری اش همانند زمان سلامت حجت است، ایشان مانند سایر بیماران نیستند که اگر تب و بیماری زیاد شد، عقلشان و درکشان کم شود!.
ما از قرائن یقین داریم جمعی که توهین کردند حرفهای رکیک تری از این چیزها را گفته اند، اما سیره محدثان حامی سقیفه و پیروان بنی امیه و ابو سفیان بر این بوده که بسیاری از این مطاعن را بپوشانند! و تا جایی که توانسته اند پوشانده اند، اما همین اندازه هم برای انسان منصف و پیرو رسول خدا بسیاری از حقائق را روشن می سازد.
راستی چرا عمر مخالفت کرد؟!
آیا همان حرف امام تفتازانی نیست که گفت برخی از اصحاب به انحراف کشیده شدند چون برخی از آنها دارای کینه و عناد و حسادت و خصومت بودند، آنها به دنبال طلب ملک و ریاست و خلافت بودند!.
حدیث قرطاس در مسند امام احمد حنبل از طریق جابر
در صحيح بخارى از طریق ابن عباس به صورت صحیح آمده است كه پس از درخواست رسول خدا(صلى الله عليه وآله) براى مهيا ساختن قلم و دوات، عمر بن خطاب گفت: «إنّ النّبيّ غلب عليه الوجع!!، وعندكم القرآن، حسبنا كتاب الله; بيمارى بر پيامبر چيره شده است (كه چنين سخنانى مى گويد)، قرآن نزد شماست و كتاب خدا ما را كافى است!».
علاوه بر طریق ابن عباس از طریق جابر دیگر صحابی بزرگ رسول خدا هم نقل شده و دیگران هم نقل کرده اند. امام احمد حنبل روایت می کند: « … عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ، عَنْ جَابِرٍ، ” أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ” دَعَا عِنْدَ مَوْتِهِ بِصَحِيفَةٍ لِيَكْتُبَ فِيهَا كِتَابًا لَا يَضِلُّونَ بَعْدَهُ “، قَالَ: ” فَخَالَفَ عَلَيْهَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ حَتَّى رَفَضَهَا “.
عنوان الكتاب: المسند (تحقيق: أحمد شاكر – حمزة الزين)، ج11،ص526. حدیث:14661 – المؤلف: أحمد بن حنبل، المحقق: أحمد شاكر – حمزة الزين، الناشر: دار الحديث، سنة النشر: 1416 – 1995، عدد المجلدات: 20، رقم الطبعة: الأولى.
پیغمبر به هنگام رحلتشان کاغذی خواستند تا کتابی بنویسند تا بعد از آن مردم گمراه نشوند. عمر بن خطاب با این دستور مخالفت کرد تا آنکه پیامبر از نوشتن آن نامه دست کشید!.
محقق کتاب ذیل این حدیث می نویسد:
اسناده حسن، روایت معتبر است.
قرآن کریم می فرماید:
وَمَن يَعْصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُۥ يُدْخِلْهُ نَارًا خَٰلِدًۭا فِيهَا وَلَهُۥ عَذَابٌۭ مُّهِينٌۭ. سوره نساء آیه 14
و آن کس که نافرمانی خدا و پیامبرش را کند و از مرزهای او تجاوز نماید، او را در آتشی وارد میکند که جاودانه در آن خواهد ماند؛ و برای او مجازات خوارکنندهای است.
یقینی بودن مخالفت و توهین عمربن خطاب نسبت به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
علاوه بر بخاری، صحيح مسلم نيز در يك مورد (از سه مورد) نام معترض را عمر ذكر كرده است. با توجه به شباهت ديگر گفتارها با يكديگر، در مخالفت عمر با سخن رسول خدا(صلى الله عليه وآله)ترديدى نيست و اگر در نقل هايى آمده است «فقالوا» و يا آمده «فقال بعضهم» معلوم است كه يكى از مخالفت كنندگان با نوشتن وصيت نامه، عمر بوده است. از مجموع اين احاديث استفاده مى شود كه بعد از مخالفت عمر، بعضى به حمايت از او و مخالفت با پیامبر گرامی اسلام پرداختند و جمعى به مخالفت با عمربن خطاب و حمایت از پیامبر؛ کار به درگیری و تنازع کشیده شد!.
حالا ما فقط از صحیح مسلم و صحیح بخاری به این نقل ها پرداخته ایم، چون اهل سنت احادیث این دو کتاب را کاملا صحیح می دانند و هیچ حرف و حدیثی نسبت به اسناد آن ندارند. اگر بخواهیم نظر سایر بزرگان اهل سنت را مطرح کنیم، کتابی قطور می شود، اما همین اندازه که ما نوشته ایم، حقایق را برای پیروان راستین سنت نبوی آشکار می کند که شیعه بر حق است.
قرآن کریم می فرماید:
« وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمْ عَنْهُ فَٱنتَهُوا۟ ۚوَٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ ۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلْعِقَابِ ». سوره مبارکه حشر-آیه 7.
آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید؛ و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!.
كلماتى كه در مخالفت با فرمان رسول خدا توسط منافقین گفته شد
بعد از اینکه معلوم شد عمربن خطاب به مخالفت با امر پیامبر پرداخته، اكنون به كلماتى كه در مخالفت با فرمان حضرت بيان شده است، مى پردازيم. باز تكرار مى كنيم همه اينها در صحيح بخارى و مسلم (مهمترین کتب اهل سنت) است.
در يك مورد آمده است: «فقال بعضهم: إنّ رسول الله قد غلبه الوجع، وعندكم القرآن، حسبنا كتاب الله».
در تعبير ديگر آمده است: «فقال عمر: انّ رسول الله قد غلب عليه الوجع، وعندكم القرآن، حسبنا كتاب الله».
در تعبيرى شبيه به همان آمده است: «فقال عمر: إنّ النّبى قد غلب عليه الوجع، وعندكم القرآن، حسبنا كتاب الله».
و در جاى ديگر نيز به اين صورت نقل شده است: «قال عمر: إنّ النّبى غلبه الوجع، وعندنا كتاب الله، حسبنا».
مطابق اين تعبيرات، عمربن خطاب براى جلوگيرى از نوشتن نامه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) گفته است:
«بيمارى بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چيره شده (و نعوذ بالله نمى داند چه مى گويد!) و قرآن كه نزد شما هست، براى هدايت ما و شما كافى است».
قرآن کریم می فرماید:
«وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍۢ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَن يَعْصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَٰلًۭا مُّبِينًۭا». سوره احزاب آیه 36.
هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است!»
واژه «هجر» و نسبت هذیان و فحش (العیاذبالله) به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)
در پنج مورد واژه «هجر» به كار رفته است، البته در پاره اى موارد به صورت استفهامى و يك مورد به صورت اخبارى.
در يكجا آمده است: «فقالوا: أهجر رسول الله». در دو مورد آمده است: «فقالوا: ما شأنه؟ أهجر؟ استفهموه». اهل لغت نيز «هجر» را وقتى كه به بيمار نسبت داده شود، به معناى هذيان گويى دانسته اند.
«فيومى» در «مصباح المنير» مى نويسد: «هجر المريض فى كلامه هجراً ايضاً خلط وهذى; مريض در كلامش هجر گفت يعنى ناميزان حرف زد و هذيان گفت و به پرت و پلاگويى افتاد».(مصباح المنير، واژه هجر.)
در لسان العرب از بزرگترین کتابهای لغت اهل سنت نيز آمده است: «الهَجْر: الهذيان والهُجْر بالضم: الاسم من الاهجار وهو الافحاش وهَجَر فى نومه ومرضه يهجُر هجراً: هذى; «هَجر» به معناى هذيان گويى است و «هُجر» كه اسم مصدر است به معناى سخن زشت است و هنگامى كه اين واژه به آدم خوابيده و يا بيمار نسبت داده شود ، مفهومش اين است كه او در خواب و يا حالت بيمارى هذيان گفت و حرف هاى نامربوط زد».(لسان العرب، واژه هجر.)
ابن اثير عالم بزرگ اهل سنت و از لغت دانهای مشهور در معناي هجر مي گويد:
«وَلَا تَقُولوا هُجْراً أَيْ فُحْشا. يُقَالُ: أَهْجَرَ فِي مَنْطقه يُهْجِرُ إِهْجَاراً، إِذَا أفْحَش…
معناي هجر يعني فحش. خيلي عجيب است! بعد مي گويد:
وهَجَرَ يَهْجُرُ هَجْراً ، بِالْفَتْحِ، إِذَا خَلَط فِي كَلَامِهِ، وإذا هَذَى …وَمِنْهُ حَدِيثِ مرضِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ«قَالُوا: مَا شأنُه؟ أهَجَرَ؟» …. فَيَكُونُ إمَّا مِنَ الفُحْش أَوِ الهَذَيان. وَالْقَائِلُ كانَ عُمَرَ، وَلَا يُظَنُّ بِهِ ذَلِكَ».
اگر يك فردي حرفهايش بهم ريخته باشد. يعني از روي عقل حرف نزد مثلا يك ديوانه كه حرف مي زند حرفهايش بهم آميخته است و اول و آخرش مشخص نيست و هذيان مي گويد از همين قبيل است حديث پيامبر در ایام بیماری؛ كه به ايشان گفتند: پيغمبر دارد هذيان مي گويد. يا پيغمبر دارد فحاشي مي كند و يا دارد هذيان مي گويد. آن كسي كه به پيغمبر گفت هذيان مي گويد عمر است. گمان نمي كرديم كه عمربن خطاب در آن مجلس چنين حرفي بزند!.
الكتاب: النهاية في غريب الحديث والأثر، ج 5 ص 245/ المؤلف: مجد الدين أبو السعادات المبارك بن محمد بن محمد بن محمد ابن عبد الكريم الشيباني الجزري ابن الأثير (المتوفى: 606هـ)، الناشر: المكتبة العلمية – بيروت، 1399هـ – 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى – محمود محمد الطناحي، عدد الأجزاء: 5.
فحاشی ابوبکر در محضر پیامبر:
به راستى چگونه مى تواند کسی خود را پیرو سنت پیامبر بداند، آنگاه درباره حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) كه فرستاده خدا و رابط ميان خدا و خلق شمرده مى شود، اين كلمات و سخنان را بر زبان جارى کند؟!!
یا از چنین افراد منافقی که صریح با دستور پیامبر مخالفت کرده اند حمایت کند؟!.
آیا ما پیرو سنت واقعی پیامبر هستیم یا پیرو سنت مخالفان ؟!
قیامت جواب رسول خدا را چه خواهیم داد، اگر ایشان بپرسد شما دیدید که به من و عصمت و پیامبری من توهین کردند و ساکت نشستید و از مخالفان من سالها حمایت کردید؟!
امام بدرالدین عینی از بزرگان اهل سنت و شارح صحیح بخاری زمانی که تمام این عبارات را و این حرفها را می بیند اینطور واکنش نشان می دهد و می نویسد:
«…وأهجر إِذا أفحش. قلت: هَذِه الْعبارَات كلهَا فِيهَا ترك الْأَدَب وَالذكر بِمَا لَا يَلِيق بِحَق النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم، وَلَقَد أفحش من أَتَى بِهَذِهِ الْعبارَة…».
تمام این عبارات یهجر باشد أَهَجَر باشد غلبه الوجع باشد کلها فیها ترک الأدب یعنی تمام این نقل قولها نشان دهنده ترک ادب مناسب مقام پیامبر بود که این اصحاب کنار گذاشته اند، جمله ای گفته اند که شایسته نبود در محضر پیغمبر آن جمله را به کار ببرند و لقد أفحش من أتی بهذه العبارة یعنی عبارت زشتی به کار برده است فحش داده ناسزا گفته هر کس همچین عبارتی را به کار برده است.
آیا آقای عینی سنی نیست، آیا آقای عینی حدیث شناس و آشنا به لغت نیست، ببینید ایشان خودش کاملا متوجه هست چه خبر بوده و این عبارات به چه معناست، و چه کردند!.
معناي لغط و واکنش عمر بن خطاب نسبت به عده ای در مسجد
معناي لغط چيست؟ ابن اثير مي گويد: صوت و ضجة لا يفهم معناها.
النهايه في غريب الحديث، ج4، ص257
صداي بلند و داد و فريادي است كه هيچ مفهومي ندارد.
جوهري در صحاح اللغة، جلد 3، صفحه 1057 مي گويد:اللغط بالتحريك الصوت و الجلبة. صدا، هياهو و فرياد است.
همين طور جناب زبيدي در تاج العروس، جلد 10، صفحه 399 و إبن منظور در لسان العرب، جلد 7، صفحه 391 همين تعبير را دارد و جناب عيني هم در عمدة القاري في شرح صحيح بخاري، جلد 18، صفحه 63 مي گويد:
قوله: «و لغطهم» اللغط بفتح الغين المعجمة و بالطاء المهملة: الصوت و الصياح.
يعني سر و صدا كردند و فرياد زدند.
امام صنعانی از عمر بن الخطاب نقل می کند که می گوید: «لا تكثروا اللغط يعني في المسجد»
در مسجد كسي حق ندارد سر و صداي بزرگي براه بيندازد.
عمر داخل مسجد شد و ديد 2 نفر دارند با صداي بلند حرف مي زنند. اينها را با شلاقش كتك زد و گفت:
إن مسجدنا هذا لا يرفع فيه الصوت.
در مسجد ما كسي حق ندارد صدايش را بالا ببرد.
«…كَانَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ يَقُولُ: «لَا تُكْثِرُوا اللَّغَطَ – يَعْنِي فِي الْمَسْجِدِ -» قَالَ: فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ ذَاتَ يَوْمٍ فَإِذَا هُوَ بِرَجُلَيْنِ قَدِ ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمَا فَبَادَرَاهُ فَأَدْرَكَ أَحَدَهُمَا فَضَرَبَهُ وَقَالَ: «مِمَّنْ أَنْتَ؟» قَالَ: مِنْ ثَقِيفٍ قَالَ: «إِنَّ مَسْجِدَنَا هَذَا لَا يُرْفَعُ فِيهِ الصَّوْتُ».
الكتاب: المصنف، ج1 ص437 ح 1711، المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام بن نافع الحميري اليماني الصنعاني (المتوفى: 211هـ)،المحقق: حبيب الرحمن الأعظمي، الناشر: المجلس العلمي- الهند، يطلب من: المكتب الإسلامي – بيروت، الطبعة: الثانية، 1403،عدد الأجزاء: 11
ما از خليفه دوم سوال مي كنيم آيا احترام مسجد پيامبر بالاتر است يا احترام خود پيغمبر؟
حتي در بالاي قبر مطهر رسول اكرم این آیه از قرآن کریم نوشته شده است « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ…»، سوره حجرات، آيه 2.
چطور عمربن خطاب به خودش اجازه داد همراه عده ای در مقابل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مخالفت و تنازع بپردازد و نسبت های ناروا بدهد؟!. چطور به خود اجازه داد تا به پیامبر توهین کند و در محضر او به مخالفت با ایشان بپردازد. آیا این جنجال ها را راه انداختن و حمایت کردن اذیت کردن خدا و رسولش نیست!.
قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ ٱلَّذِينَ يُؤْذُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فِى ٱلدُّنْيَا وَٱلْءَاخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًۭا مُّهِينًۭا». سوره احزاب-آیه 57
آنها که خدا و پیامبرش را آزار میدهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و برای آنها عذاب خوارکنندهای آماده کرده است.
توهین به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
اصل اختلاف را کسی نمی تواند با وجود این همه اسناد منکر بشود، اختلاف کاملا مشخص است در دو جبهه اتفاق افتاد، موافقان و مخالفان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم. امروز هم همین دو جبهه در جهان اسلام وجود دارد، شما در کدام جبهه ایستاده اید؟!.
فرماندهی جبهه مخالفان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عمر بن خطاب بود همانطور که در صحیح بخاری و صحیح مسلم اشاره شده است. مخالفت علنی و توهین به وجود مقدس پیامبر ثابت می کند که که این حرف که تمام اصحاب عادل هستند کلامی بی اساس و بی ارزش است!، چطور کسی می تواند عادل باشد و اینگونه مقابل پیامبر بایستد.
امام بدر الدینی عینی از شارحان صحیح بخاری زمانی که به اینجا می رسد اعتراف می کن که نزاع در میان اصحاب بخاطر موافقت و مخالفت با پیامبر بود، وی می نویسد:
«…وَلَا يَنْبَغِي عِنْدِي تنَازع وَمن جملَة تنازعهم ردهم عَلَيْهِ وَهُوَ معنى قَوْله ” فَذَهَبُوا يردون عَلَيْهِ ».
الكتاب: عمدة القاري شرح صحيح البخاري،ج18- ص62/ المؤلف: أبو محمد محمود بن أحمد بن موسى بن أحمد بن حسين الغيتابى الحنفى بدر الدين العينى (المتوفى: 855هـ)،الناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت
نزد من پيغمبر كسي حق ندارد نزاع كند و درگير بشود. اينها داشتند سخنان پيغمبر را برمي گرداندند. يعني پيغمبر مي گفت قلم و كاغذ بياوريد و سخن پيغمبر را بر خودش بر مي گرداندند و رد مي كردند مي گفتند نه!. حرف اینها این بود ما قلم و كاغذ نمي آوريم و قرآن كافي است. و در همین اثنا به پیامبر العیاذ باالله توهین کردند که ایشان هذیان می گوید و بیماری بر او غلبه کرده و حرف ایشان اعتباری ندارد (نستجیر بالله) و ما نمی گذاریم کسی کاغذ و قلم بیاورد!.
علاوه بر درگیری با پیامبر و اصحاب موافق پیامبر، عمر بن خطاب و همراهانش به همسران پیامبر هم با بی ادبی صحبت می کنند، حافظ طبرانی از بزرگان اهل سنت می نویسد:
5338 – حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي خَيْثَمَةَ قَالَ: نَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ خَلَفٍ الْعَطَّارُ قَالَ: نَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ: نَا هِشَامُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَالَ: لَمَّا مَرِضَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «ادْعُوا لِي بِصَحِيفَةٍ وَدَوَاةٍ، أَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا» ، فَكَرِهْنَا ذَلِكَ أَشَدَّ الْكَرَاهَةِ، ثُمَّ قَالَ: «ادْعُوا لِي بِصَحِيفَةٍ أَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا» ، فَقَالَ النِّسْوَةُ مِنْ وَرَاءِ السِّتْرِ: أَلَا تَسْمَعُونَ مَا يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ فَقُلْتُ: إِنَّكُنَّ صَوَاحِبَاتُ يُوسُفَ، إِذَا مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَصَرْتُنَّ أَعْيُنَكُنَّ، وَإِذَا صَحَّ رَكَبْتُنَّ عُنُقَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «دَعُوهُنَّ؟ فَإِنَّهُنَّ خَيْرٌ مِنْكُمْ»
ادعوا لی بصحیفة و دواة (در روایات قبل تعبیر هلمّوا و ائتونی بود و اینجا ادعوا) حضرت می فرماید برای من قلم و کاغذی بیاورید بنویسم چیزی را که هرگز بعد از آن دیگر گمراه نشوید بعد عمر بن الخطاب می گوید: ما از این نامه نوشتن به شدت بدمان آمد. «فَكَرِهْنَا ذَلِكَ أَشَدَّ الْكَرَاهَةِ». ما این سخن پیغمبر را خیلی بدمان می آمد، به شدت مورد کراهت ما بود.
ثم قال، دوباره پیغمبر فرمود: کاغذ و قلمی بیاورید یک چیزی بنویسم که بعد از آن تا ابد گمراه نشوید، زن هایی که پشت پرده بودند گفتند، « أَلَا تَسْمَعُونَ مَا يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ »، آیا نمی شنوید پیغمبر چه می گوید ؟ عمر می گوید من گفتم انکن صواحبات یوسف شما مثل همان همراهان و دلباخته های حضرت یوسف هستید!.[این تعبیر عمر بسیار زشت و دور از ادب است، آیا کسی راضی می شود به زن او این طور دیگران نسبت بدهند؟!، چطور این نسبت را در حق پیامبر روا می دارند!].
پیغمبر فرمودند: زنها را رها کنید، فانهن خیر منکم، این ها از شما بهتر هستند.
الكتاب: المعجم الأوسط،ج5-ص287، المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب بن مطير اللخمي الشامي، أبو القاسم الطبراني (المتوفى: 360هـ)،المحقق: طارق بن عوض الله بن محمد , عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني،الناشر: دار الحرمين – القاهرة،عدد الأجزاء: 10
طبرانی در جای دیگر می آورد:
10961 -… عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: دَعَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِكَتِفٍ فَقَالَ: «ائْتُونِي بِكَتِفٍ أَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَخْتَلِفُوا بَعْدِي أَبَدًا» وَأَخَذَ مَنْ عِنْدَهُ مِنَ النَّاسِ فِي لَغَطٍ، فَقَالَتِ امْرَأَةٌ مِمَّنْ حَضَرَ: وَيْحَكُمْ عَهِدَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَيْكُمْ، فَقَالَ بَعْضُ الْقَوْمِ: اسْكُتِي، فَإِنَّهُ لَا عَقْلَ لَكِ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَنْتُمْ لَا أَحْلَامَ لَكُمْ»
الكتاب: المعجم الأوسط،ج11-ص36، المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب بن مطير اللخمي الشامي، أبو القاسم الطبراني (المتوفى: 360هـ)،المحقق: طارق بن عوض الله بن محمد , عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني،الناشر: دار الحرمين – القاهرة،عدد الأجزاء: 10
پس از دستور پیامبر برای آوردن نامه، و اختلاف اصحاب، خانمی که در آنجا حاضر بود گفت: وای بر شما! سخن رسول خدا متوجه شماست! یکی از کسانی که در آن جمع حضور داشت خطاب به آن زن گفت:
ساکت باش! تو عقل نداری!، در همین حال رسول خدا فرمودند: شما عقل ندارید.
حجیت کلام پیامبر در قرآن کریم
قرآن کریم در شأن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)مى گويد: «(وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى); او هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد»( نجم، آيه 3 .)
و نيز قرآن مى گويد: «(وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا); آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد»( حشر، آيه 7 .)
و نيز مى فرمايد: «(فَلْيَحْذَرْ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ); آنان كه فرمان او را مخالفت مى كنند، بايد بترسند از اينكه فتنه اى دامنشان را بگيرد، يا عذابى دردناك به آنها برسد!».( نور، آيه 63.
ابن كثير مى نويسد: «ضمير «امره» به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بر مى گردد» و در ادامه كه قرآن فرمود: (أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ) نيز مى نويسد: «اى فى قلوبهم من كفر او نفاق او بدعة; (مخالفت با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) سبب فتنه مى شود) يعنى چنين افرادى در قلبشان به كفر، يا نفاق، و يا به بدعت دچار مى شوند». (تفسير ابن كثير، ج 5، ص 131)).
امام بدر الدین عینی از شارحان بخاری می نویسد:
وَقَالَ عِيَاض معنى هجر أفحش وَيُقَال هجر الرجل إِذا هذى وأهجر إِذا أفحش قلت نِسْبَة مثل هَذَا إِلَى النَّبِي – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّم َ – لَا يجوز لِأَن وُقُوع مثل هَذَا الْفِعْل عَنهُ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّم َ – مُسْتَحِيل لِأَنَّهُ مَعْصُوم فِي كل حَالَة فِي صِحَّته ومرضه لقَوْله تَعَالَى ينْطق عَن الْهوى} وَلقَوْله – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّم َ – ” إِنِّي لَا أَقُول فِي الْغَضَب وَالرِّضَا إِلَّا حَقًا ” وَقد تكلمُوا فِي هَذَا الْموضع كثيرا وَأَكْثَره لَا يجدي.
الكتاب: عمدة القاري شرح صحيح البخاري،ج18- ص62/ المؤلف: أبو محمد محمود بن أحمد بن موسى بن أحمد بن حسين الغيتابى الحنفى بدر الدين العينى (المتوفى: 855هـ)،الناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت
آقای عیاض گفته است معنی «هجر»،فحش و حرف زشت است که [در حدیث قرطاس از زبان عمربن خطاب گفته شده است] و زمانی که گفته می شود هجر الرجل به معنی اینست که آن شخص هذیان می گوید. من بدر الدین عینی می گویم: نسبت دادن این حرفها [که در آن جلسه به پیامبر زده شد] به نبی مکرم جایز نیست!، چون هذیان گفتن برای ایشان اتفاق نمی افتد، در تمام حالات زندگی ایشان چه در حال سلامتی، چه در حال بیماری محال است که ایشان هذیان بگوید چون دلیل آن کلام خداست که می فرماید«پیامبر از روی هوی و هوس حرف نمی زند»، و از رسول خدا روایت شده است که بارها فرمودند من در تمام حالاتم مثل غضب و ناراحتی و در حال خوشحالی بجز حق چیز دیگری نمی گویم.
آیا منافقان و حامیان آنها که نگذاشتند پیامبر مطالب مهم خود را بنگارد تا مسلمانان گمراه نشوند، در خون هزاران مظلومی که در جنگهای جمل و صفین و … تا به امروز کشته می شوند شریک نیستند؟!،
آیا این مخالفان خدا و رسول آیات قرآن کریم را نمی دانستند که پیامبر در تمام حالات به شهادت قرآن حرف حق می زند حتی اگر بیمار باشند!، سخن پیامبر بر اساس قرآن کریم بر تمام مسلمانان حجت است، آیا کلام حسبنا کتاب الله مخالفت با خود رسول خدا و سنت ایشان و نشانه نفاق نیست؟!
اگر کتاب خدا برای تو ارزش داشت و بدان ایمان داشتی هیچگاه جلوی پیامبر اینگونه به مخالفت نمی پرداختی؟!.
آزادگان و پیروان راستین رسول خدا کجا هستند و چه قضاوتی می کنند، قطعا این حرفها و مخالفت با رسول خدا از زبان هر کسی باشد از نظر مومنان شیعه و سنی محکوم است، اما آنکسی که شرک و نفاق در قلب اوست از این مخالفان حمایت خواهد کرد، که نه شیعه و نه سنی واقعی چنین مخالفانی را نخواهد بخشید!.
نزاع و درگيرى و اختلاف صحابه با پیامبر/هلاکت اقوام گذشته
علاوه بر اين سخنان ناروا، بعضى از صحابه در محضر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به نزاع و كشمكش و خصومت و درگیری پرداختند. جمعى با عمر همراهى كردند و گروهى با او به مخالفت برخاستند و مى گفتند:بگذاريد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) وصيت نامه اش را بنويسد.
همان گونه كه در بعضى از روايات صحيح بخارى آمده است: «فاختلفوا وكثُر اللَّغَط; آنها اختلاف كردند و هياهو و داد و فرياد زياد شد».
در چهار روايت در صحيح بخارى و صحيح مسلم آمده است: «فتنازعوا ولاينبغى عند نبىّ تنازع; به نزاع و كشمكش پرداختند در حالى كه اين كار در محضر پيامبر(صلى الله عليه وآله) شايسته نبود».
در سه روايت در صحيح بخارى و مسلم (با اندكى اختلاف در تعبيرات) آمده است: «فاختلف اهلُ البيت فاختصموا، فكان منهم من يقول: قرِّبوا يكتب لكم النبىّ كتاباً لن تضلوا بعده، ومنهم من يقول ما قال عمر; اهل خانه اختلاف كردند و با هم به درگيرى و خصومت پرداختند. برخى از آنها مى گفتند: قلم و دوات را حاضر كنيد تا براى شما نامه اى بنويسد كه پس از آن هرگز گمراه نشويد و برخى نيز سخن عمر (كه بيمارى بر پيامبر غلبه كرده) را مى گفتند».
در کتاب صحیح مسلم به نقل از پیامبر خدا در روایت صحیح آمده است:
412 – (1337) …قَالَ: «ذَرُونِي مَا تَرَكْتُكُمْ، فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِكَثْرَةِ سُؤَالِهِمْ وَاخْتِلَافِهِمْ عَلَى أَنْبِيَائِهِمْ، فَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِشَيْءٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ، وَإِذَا نَهَيْتُكُمْ عَنْ شَيْءٍ فَدَعُوهُ»
الكتاب: صحیح مسلم،ج2، ص975، المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيري النيسابوري (المتوفى: 261هـ)،المحقق: محمد فؤاد عبد الباقي،الناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، عدد الأجزاء: 5
پیامبر فرمودند: همانا هلاک و عذاب شدند آنهایی که قبل از شما زندگی می کردند بخاطر اینکه با پیامرشان به جرو بحث و اختلاف می پرداختند. پس هنگامی که شما را امر کردم به چیزی آن را انجام دهید و آنچه نهی کردم رها کنید.
اين احادیث كاملا گوياى آن است كه علاوه بر اینکه مخالفان با پیامبر مخالفت کردند در نزد آن حضرت به خصومت و كشمكش و نزاع پرداختند و سخنان بالا ردّ و بدل شد!. مهمترین گناه مخالفان رسول خدا این بود که باب هدایتی را که رسول خدا می خواست برای تمام مسلمانان باز کنند تا راحت تر و بهتر هدایت شوند اینان با کارشکنی بستند و در مقابل راه خدا سد ومانع ایجاد کردند.
إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَشَآقُّوا۟ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلْهُدَىٰ لَن يَضُرُّوا۟ ٱللَّهَ شَيْـًۭٔا وَسَيُحْبِطُ أَعْمَٰلَهُمْ- سوره مبارکه محمد/۳۲
آنان که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند و بعد از روشنشدن هدایت برای آنان (باز) به مخالفت با رسول (خدا) برخاستند، هرگز زیانی به خدا نمیرسانند و (خداوند) بزودی اعمالشان را نابود و حبط میکند!
عكس العمل پيامبر چگونه بود؟
عكس العملى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در برابر برخوردهاى نارواى جمعى از صحابه و نزاع و درگيرى آنان از خود نشان داد نيز قابل توجه است. مطابق آنچه در صحيح بخارى و مسلم آمده، دو نوع عكس العمل از آن حضرت نقل شده است:
1. فرمود: «قوموا عنّى ولاينبغى عندى التنازع; از نزد من برخيزيد (و دور شويد) كه در محضر من نزاع و كشمكش سزاوار نيست».
در اين تعبير كاملا خشم و ناراحتى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از سخنان، اعمال و رفتار آنها آشكار است.
2. هنگامى كه نزاع و كشمكش پيش آمد و حرف هاى زشتى به آن حضرت زده شد، فرمود: «ذرونى، فالّذى أنا فيه خير ممّا تدعوني إليه; مرا به حال خودم واگذاريد! چرا كه اين حالتى كه من در آن هستم بهتر از چيزى است كه مرا بدان فرا مى خوانيد».
[صحيح بخارى، كتاب الجزيه، باب 6، ح 2; كتاب المغازى، باب 84، ح 4; كتاب الجهاد والسير، باب 175، ح 1 (در اين حديث، به جاى «ذرونى» كلمه «دعونى» آمده است). در صحيح مسلم، كتاب الوصية، باب 6، ح 6، نيز آمده است: قال: «دعونى فالّذى أنا فيه خير».] (اشاره به حالت توجه مخصوص به خدا در آخرين ساعات عمر است)
آیا قرآن کریم بدون سنت و گفتار پیامبر معنا می دهد/ حسبنا کتاب الله!
اینکه کسی بگوید ما به کلام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با وجود قرآن کریم احتیاجی نداریم، نشان از انحراف و نفاق و ضدیت با خود قرآن کریم است. خدای متعال در قرآن کریم می فرماید:
«وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَينِ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون»،و ما اين ذكر [قرآن] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى و شايد انديشه كنند!.
به صراحت خدای بزرگ می فرماید که ای پیامبر «لتبین» ما قرآن رو فرستادیم تا تو آن را تبیین کنی برای مردم توضیح بدهی، حالا یک معاند و یا هر نادانی بخواهد سخنان صریح پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را رد کند و با آن به مخالفت بپردازد، قطعا از نظر شیعه و اهل سنت راستین منافق و کافر است. اين آيه صریح دلالت دارد بر حجيت قول رسول خدا (ص) چه کسی جرات دارد در حرف و عمل با رسول خدا مخالفت کند؟!، هر کسی مخالفت کند با خدا مخالفت کرده و جایگاه او در آتش جهنم خواهد بود.
آقاي زركشي كه از بزرگان اهل سنت و در علوم قرآن در نزد آنان معروف است مي گويد:
اعلم أن القرآن و الحديث أبدا متعاضدان علي استيفاء الحق و إخراجه من مدار الحكمة.
برهان ج 2 ص 129
هميشه قرآن و حديث همديگر را كمك مي كردند. قرآن كمك كار سنت بوده و سنت هم كمك كار قرآن بوده است.
آقاي اوزاعي از فقهاي شام و متوفي 157 است، مي گويد:« الکتاب أَحْوَجُ إِلَى السُّنَّةِ مِنَ السُّنَّةِ إِلَى الکتاب». جامع بيان العلم و فضله، ج2، ص191
قرآن احتياجش به سنت بيشتر از احتياج سنت به قرآن است.
چون سنت كاملا واضح است. اگر قرآن را بخوانيد در هيچ جاي قرآن نيست كه نماز صبح، نماز ظهر، نماز عصر، نماز مغرب، نماز عشا، چند ركعت است؟ چطور بخوانيم؟
از احمد بن حنبل امام حنابله كه -که مورد توجه وهابیون نیز هست- نقل شده است:
إن السنة تفسّر الكتاب و تبيّنه.
تفسير قرطبي ج 1 ص 39
اين سنت است كه مفسر قرآن و مبين قرآن است.
آقاي قاسمي در كتاب قواعد التحديث ص52 نقل مي كند: كسي نزد ابوحنيفه آمده بود و مي گفت ما فقط تابع قرآن هستيم! ابوحنيفه به او گفت تو خيلي آدم احمقي هستي!
لولا السنة ما فهم أحد منا القرآن.
اگر سنت نباشد يك نفر از ما قرآن را نمي فهمد.
خطيب بغدادي از حفاظ و مورخین بزرگ اهل سنت در الكفايه في علم الروايه و ابن عبدالبر در جامع بيان العلم ص 429 نقل مي كنند: عمران بن حصين نشسته بود مردي گفت كه فقط از قرآن به ما سخن بگو! عمران بن حصين گفت:
إنك امرؤ أحمق.
يعني آن كسي كه مي گويد فقط قرآن! احمق است.
اگر كسي بگويد: غير از قرآن چيز ديگر نخوانيد هر چه هست از قرآن بگویید، به تعبیر بزرگان اهل سنت انسان احمقي است. عمران در ادامه گفت:
أرأيت لو وكلت أنت وأصحابك إلي القرآن أكنت تجد فيه صلاة الظهر أربعا؟
اگر تو و دار و دسته ات بخواهيد فقط از قرآن استفاده كنيد آيا مي توانيد نماز ظهر را در قرآن پيدا كنيد كه چند ركعت است؟
و نماز عصر 4 ركعت است؟ مغرب 3 ركعت است؟ يا در ركعت اول و دوم بايد حمد و سوره بخوانيد؟ يا اگر برويد حج در كجاي قرآن نوشته است طواف كنار بيت الله الحرام 7 دور است؟ طواف بين صفا و مروه چطور است؟ اگر سنت را كنار بگذاريد گمراه خواهيد شد. ايوب سختياني مي گويد:
إذا حدثت الرجل بالسنة فقال دعنا من هذا و حدثنا بالقرآن فاعلم أنه ضالّ مضل.
وقتي با يك فردي از سنت مي گويد اين سنت را بگذار كنار از قرآن براي ما سخن بگو. بدانيد كه او هم گمراه و هم گمراه كننده است.
الكفايه في علم الروايه، ص31
آیا کسی که مقابل پیامبر بایستد و پیامبر بخواهدروایتی را بگوید و او ممانعت کند، و بگوید کتاب خدا برای ما کافی است و به سنت احتیاجی نداریم، آیا ضال و مضل و گمراه کننده نیست، قطعا بر اساس فتوای خود اهل سنت چنین افرادی گمراه و گمراه کننده هستند.
«…أَنَّ عِمْرَانَ بْنَ حُصَيْنٍ , كَانَ جَالِسًا وَمَعَهُ أَصْحَابُهُ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: لَا تُحَدِّثُونَا إِلَّا بِالْقُرْآنِ , قَالَ: فَقَالَ لَهُ: ادْنُهْ , فَدَنَا , فَقَالَ: ” أَرَأَيْتَ لَوْ وُكِّلْتَ أَنْتَ وَأَصْحَابُكَ إِلَى الْقُرْآنِ أَكُنْتَ تَجِدُ فِيهِ صَلَاةَ الظُّهْرِ أَرْبَعًا وَصَلَاةَ الْعَصْرِ أَرْبَعًا وَالْمَغْرِبَ ثَلَاثًا , تَقْرَأُ فِي اثْنَتَيْنِ , أَرَأَيْتَ لَوْ وُكِّلْتَ أَنْتَ وَأَصْحَابُكَ إِلَى الْقُرْآنِ أَكُنْتَ تَجِدُ الطَّوَافَ بِالْبَيْتِ سَبْعًا وَالطَّوَافَ بِالصَّفَا وَالْمَرْوَةِ , ثُمَّ قَالَ: أَيْ قَوْمُ خُذُوا عَنَّا فَإِنَّكُمْ , وَاللَّهِ إِلَّا تَفْعَلُوا لَتَضِلُّنَّ»
«…أَنَّ رَجُلًا , قَالَ لِعِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ: مَا هَذِهِ الْأَحَادِيثُ الَّتِي تُحَدِّثُونَاهَا وَتَرَكْتُمُ الْقُرْآنَ؟ قَالَ: «أَرَأَيْتَ لَوْ أَتَيْتَ أَنْتَ وَأَصْحَابُكَ الْقُرْآنَ، مِنْ أَيْنَ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ صَلَاةَ الظُّهْرِ عِدَّتُهَا كَذَا , وَصَلَاةَ الْعَصْرِ عِدَّتُهَا كَذَا , وَحِينَ وَقْتِهَا كَذَا , وَصَلَاةَ الْمَغْرِبِ كَذَا؟ وَالْمَوْقِفَ بِعَرَفَةَ وَرَمْيَ الْجِمَارِ كَذَا , وَالْيَدُ [ص:16] مِنْ أَيْنَ تُقْطَعُ أَمِنْ هَاهُنَا أَمْ هَاهُنَا أَمْ مِنْ هَاهُنَا , وَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى مَفْصِلِ الْكَفِّ وَوَضَعَ يَدَهُ عِنْدَ الْمِرْفَقِ وَوَضَعَ يَدَهُ عِنْدَ الْمَنْكِبِ , اتَّبِعُوا حَدِيثَنَا مَا حَدَّثْنَاكُمْ , وَإِلَّا وَاللَّهِ ضَلَلْتُمْ»
«…حَدَّثَنِي الْأَوْزَاعِيُّ , عَنْ أَيُّوبَ السِّخْتِيَانِيِّ , أَنَّهُ قَالَ: ” إِذَا حَدَّثْتَ الرَّجُلَ بِالسُّنَّةِ فَقَالَ: دَعْنَا مِنْ هَذَا وَحَدِّثْنَا مِنَ الْقُرْآنِ , فَاعْلَمْ أَنَّهُ ضَالٌّ مُضِلٌّ قَالَ الْأَوْزَاعِيُّ: يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ} [الحشر: 7] وَ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهُ} [النساء: 80] وَيَدْعُوهُ إِلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ بِرَأْيِهِ “.
الكتاب: الكفاية في علم الرواية، ص14-15-16، المؤلف: أبو بكر أحمد بن علي بن ثابت بن أحمد بن مهدي الخطيب البغدادي (المتوفى: 463هـ)،المحقق: أبو عبدالله السورقي , إبراهيم حمدي المدني، الناشر: المكتبة العلمية – المدينة المنورة،عدد الأجزاء: 1
اندوه فراوان صحابی بزرگ ابن عباس براى چه بود؟
مطابق پنج روايت از روايات صحاح، هنگامى كه ابن عباس مى خواهد گزارشى از ماجراى آن روز بدهد، نخست با تأثر و اندوه از آن ياد مى كند و سپس به نقل حادثه مى پردازد، به عنوان نمونه: «سعيد بن جبير ـ مطابق نقل صحيح بخارى ـ مى گويد، ابن عباس مى گفت: «يوم الخميس و ما يوم الخميس; روز پنج شنبه، چه روز پنج شنبه دردناكى؟!».
سپس سعيد بن جبير مى افزايد: «ثمّ بكى حتّى بلَّ دمعه الحصى; سپس (ابن عباس) آن قدر گريست كه قطرات اشك چشمش روى سنگريزه هاى زمين افتاد».
روشن است كه تأسف ابن عباس و اشك فراوان او، بخاطر اهمیت این جریان و هم به سبب توهينى است كه به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شد و هم به خاطر جلوگيرى از نوشتن آن حضرت; كه در صورت نوشتن، از گمراهى امت جلوگيرى مى شد.
در چهار نقل ديگر در صحيح بخارى و مسلم از اين حادثه آمده است كه ابن عباس پس از نقل اين ماجرا، در پايان براى ممانعت از كتابت آن نامه، بسيار تأسف مى خورد. از جمله: در روايتى كه عبيدالله بن عبدالله از ابن عباس نقل مى كند، پس از بيان ماجراى جلوگيرى از ممانعت كتابت نامه، آمده است: عبيدالله گفت: ابن عباس همواره مى گفت: مصيبت و خسارت سنگين و حقيقتاً خسارت تام، آن است كه آنان به سبب اختلاف، هياهو و كشمكش مانع شدند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آن نامه را بنويسد».
هفتاد روز حساس بعد از غدیر که تاریخ را دگرگون کرد؟!
ماجرای مسموم شدن پیامبر صلی الله علیه و آله در منابع شیعه و سنی
آیا در کلام امام علی ع بعد از رحلت پیامبر راه مغفرت خدا فقط منحصر به استغفار شد
ارتداد صحابه بعد از پیامبر در کتاب صحیح بخاری
آيا مى توان چنين نسبت هايى را به پيامبر داد و نافرمانى كرد؟
پيامبر(صلى الله عليه وآله) در سلامت و بيمارى معصوم است
شارحان «صحاح» در شرح اين احاديث تصريح كرده اند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در سلامت و بيمارى معصوم است و هميشه سخنش عين حقيقت است.
ابن حجر عسقلانى از «قرطبى» نقل مى كند كه: «مقصود از «هجر» در اين حديث سخن انسان بيمار است كه درست حرف نمى زند و لذا به حرف او اعتنايى نمى شود».
سپس مى افزايد: وقوع چنين امرى (هذيان گويى) از پيامبر(صلى الله عليه وآله) محال است; زيرا آن حضرت در سلامت و بيماريش معصوم است، به دليل سخن خداوند كه مى فرمايد: «او (پيامبر) از سر هوا و هوس سخن نمى گويد» و به دليل سخن خود آن حضرت كه فرمود: « من در حال خشم و خشنودى (در هر حالى) جز حق نمى گويم».( فتح البارى، ج 7، ص 739 .-740)
بدرالدين عينى نيز در «عمدة القارى» كه در شرح صحيح بخارى است، دقيقاً همين مطلب را مى گويد.(31)
دانشمند معروف ديگرى به نام «نووى» نيز در شرح صحيح مسلم مى گويد: بدان كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) يقيناً از سخن دروغ و ناروا و تغيير احكام شرعى چه در حال صحت و چه در بيمارى معصوم است».( عمدة القارى، ج 12، ص 388 (دارالفكر، بيروت، چاپ اوّل، 2005 م).)
اضافه بر آنچه گفته شد آيات متعددى از قرآن مجيد بر عصمت رسول خدا در هر حالی اشاره می کند. اينها همگى گواه است كه مقام پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فراتر از اين بود كه سخن نادرستى در تمام عمر از او سر زند.
چرا پس از رفتن مخالفان پیامبر نامه را ننوشت؟
ابن سعد از بزرگان مورخین اهل سنت روایت می کند که:
«….عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: اشْتَكَى النَّبِيُّ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – يَوْمَ الْخَمِيسِ فَجَعَلَ. يَعْنِي ابْنَ عَبَّاسٍ. يَبْكِي وَيَقُولُ يَوْمُ الْخَمِيسِ وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ! اشْتَدَّ بِالنَّبِيِّ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – وَجَعُهُ فَقَالَ: ائْتُونِي بِدَوَاةٍ وَصَحِيفَةٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا. قَالَ: فَقَالَ بَعْضُ مَنْ كَانَ عِنْدَهُ إِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ لَيَهْجُرُ! قَالَ فَقِيلَ لَهُ: أَلا نأتيك بما طلبت؟ قال: أوبعد مَاذَا؟ قَالَ: فَلَمْ يَدْعُ بِهِ.
الكتاب: الطبقات الكبرى،ج2- ص187، المؤلف: أبو عبد الله محمد بن سعد بن منيع الهاشمي بالولاء، البصري، البغدادي المعروف بابن سعد (المتوفى: 230هـ)،تحقيق: محمد عبد القادر عطا،الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة: الأولى، 1410 هـ – 1990 م،عدد الأجزاء: 8
پس از اینکه پیامبر درخواست نامه کرد، عده ای که در کنار ایشان بودند، توهین کردند و گفتند به یقیین پیامبر هذیان می گوید [با لام تاکید]، راوی می گوید: پس از آن به رسول خدا گفته شد آیا نیاوریم آن چه را خواسته بودید؟
حضرت فرمودند: آیا پس از این؟!. و پس از آن تقاضای قلم و کاغذ نکرد.
در زمان حیات رسول خدا این افراد اینگونه با حضرت برخورد می کنند و توهین می کنند و به اختلاف می پردازند!، آیا در نبود پیامبر به کاغذی که پیامبر نوشته عمل خواهند کرد، هرگز!، بدیهی است خود همان نامه پس از ایشان زمینه اختلافات و جنگهایی بدتر از جمل و صفین می شد!.
مگر پیامبر کم درباره علی علیه السلام سفارش کرد، که اینها در مقابل حضرت لشکر کشی کردند و خون هزاران بی گناه را بر زمین ریختند! و سالیان سال همین پیروان بنی امیه حضرت را لعن می کردند[العیاذبالله]. آیا روایات پیامبر در وصف علی و دوستی اش در میان اینان نبود!.
بر فرض پیامبر می نوشت قطعا همان نامردهایی که پیامبر فرمود بیاورید چیزی بنویسم تا گمراه نشوید! همانهایی که قبول نکردند و اصلا به دنبال هدایت نبودند، آیا پس از رحلت پیامبر دنبال هدایت با نوشته ایشان می رفتند!.
اگر جنگ دیگری و اختلاف بزرگتری هم اتفاق می افتاد، هستند توجیه گرانی از نسل بنی امیه که قاعده تراشی کنند و مجرمان را از گناه قتل این انسانها مبرا کنند و بگویند، اجتهاد کرده اند، و هزاران نفر کشته شد!، اجتهاد کردند و حرف پیامبر را گوش نکردند!، اجتهاد کردند و حرف خدا را زیر پا نهادند و به پیامبر خدا نسبت ناروا دادند!، آیا این توجیهات خنده دار نیست!.
تا زمانی که عقل و ریشه های مبانی منحرف است، شما هر مسیر درست و صافی را به او نشان بدهید او کج می رود مشکل از نوشتن نیست، ساده انگاری است که با نوشتن حل بشود! مگر مشکل جمل و صفین با آنهمه نص حل شد!، هنوز هم می بینیم کسانی را که عاشق معاویه و یزید ملعون هستند.
مشکل این است که کسی نمی خواهد این مخالفان و منافقان را ببیند. شما هزاران نامه و کتاب داشته باشید، اما زمانی که منافقان و کارشکنان را نخواهی ببینی و همواره رفتار آنها را توجیه کنی، آیا انتظار داری کتابت رسول خدا را ببینی!.
توجيهات عجیب و خنده دار برخی در مقام دفاع از عمربن خطاب
همانطور که در ابتدای بحث عرض شد امام تفتازانی نویسنده کتاب مهم و معتبر اعتقادی اهل سنت می نویسد که « بعضی از صحابه از مسیر حق منحرف شده بودند و به حد ظلم و فسق رسیده بودند…علمای ما به خاطر حسن ظن خود به اصحاب پیغمبر، برای برخی از رفتارهای ایشان توجیه و تأویل ذکر کرده اند».
در مقابل این رفتار عمر بن خطاب عده ای از بزرگان اهل سنت جانب انصاف را گرفته و به حمایت از پیامبر پرداخته و این حرفهای عمر را تقبیح کرده اند، عده ای دیگر بر اساس همان رویکرد پوشاندن حق زمانی که نتوانسته اند به اینهمه سند معتبر تعرض کنند دست به تحریف واقعیت زده اند و به تاویلات و توجیهات روی آورده اند که گاهی این توجیهات آنقدر خنده دار است که انسان در عقل گوینده آنها شک می کند! و این توجیحات براستی برای خواننده فهیم و منصف از هر قوم و هر مذهبی شگفت آور خواهد بود؟!.
اما ثمره این توجیهات برای خواننده محترم بسیار زیاد است و می فهمد که واقعیت چیست و علمای اهل سنت چه رویکردی و مبانی دارند و تاریخ، حدیث و قرآن را اینها چطور می فهمند و به مردم یاد می دهندو چقدر می توان به حرفهای آنان در موارد دیگر اعتماد کرد.
عمر می دانست که همه چیز در کتاب خداست!
برخی گفته اند عمر می دانست همه چیز در کتاب خداست و نیازی به نامه پیامبر نیست!.
پاسخ این حرف خنده دار این است که آیا خود رسول خدا نمی دانست که همه چیز در کتاب خدا نوشته شده است!، آیا خود قرآن کریم پیامبر را مبین قرآن اعلام نکرده است. آیا عمر بن خطاب بیشتر از پیامبر می فهمید، خب بهتر است آقایان صریح اعلام کنند که ما پیرو سنت عمر هستیم تا رسول خدا!. انشاالله ما در نوشتارهای آینده مطالب و اسنادی را مطرح می کنیم که اهل سنت بیش از رسول خدا به سنت عمر بن خطاب و ابوبکر عمل می کنند.
بر فرض هم که تمام مطالب در قرآن باشد، که ما در همین مقاله نظرات علمای اهل سنت درباره نیازقرآن به سنت را مطرح کردیم، آیا او حق داشت اینگونه به پیامبر بی احترامی و نسبت ناروا بدهد و اینگونه پیامبر را اذیت کند.
شفقت و خیر خواه بودن عمر در مخالفت با پیامبر!
یکی از توجیحات طنز گونه این است که آنهایی که مخالفت کردند، خیر خواه پیامبر بودند؟!.
آیا قابل قبول است اینطور به پیامبر توهین و بی احترامی کنند آنگاه یک نادان بیاید توجیه و عذر بدتر از گناه بیاورد و این کار را توجیه کند!. سخن پیغمبر را رد می کردند پیغمبر می گوید بیاورید می گفتند نه. حالا آنهایی که خیرخواه اسلام بودند آیا از پیغمبر بهتر می فهمیدند آیا پیغمبر نمی دانست نستجیر بالله قرآن در میان مردم است؟!.
آیا اگر پدر پیر شما که سالها برای شما زحمت کشیده در روزهای آخر عمر به شما بگوید کاغذی بیاور تا چیزی بنویسم، شما با بی ادبی به او تهمت هذیان می زنید!، حرف او را رد می کنید؟!، بعد توجیه می کنید که چون او را دوست داشتم به او فحش دادم!. آیا انسانهای عاقل چنین فردی را بیمار روانی نمی دانند؟!.
مسأله اى به اين روشنى توجيه ندارد، آيا بهتر نبود به جاى توجيهات غير منطقى، پيش داورى هاى خود را كنار مى گذاشتند و مى گفتند خطاى بزرگى از شخص يا اشخاصى سر زده كه همه مى دانيم آنها جايز الخطا بوده اند.
اگر قرار باشد که مخالفت با پیامبر نشانه شفقت و مهربانی و خیرخواهی باشد ، پس مشرکان مکه مثل ابوجهل ها که مخالفان اساسی پیامبر بودند و سالها با ایشان جنگیدند از هر کسی بیشتر پیامبر را دوست داشته اند!. آیا چنین استدلالات و توجیحاتی خنده دار نیست.
چطور عمربن خطاب به خودش اجازه داد همراه عده ای در مقابل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مخالفت و تنازع بپردازد و نسبت های ناروا بدهد؟!. چطور به خود اجازه داد تا به پیامبر توهین کند و در محضر او به مخالفت با ایشان بپردازد. آیا این جنجال ها را راه انداختن و حمایت کردن اذیت کردن خدا و رسولش نیست!.
قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ ٱلَّذِينَ يُؤْذُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فِى ٱلدُّنْيَا وَٱلْءَاخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًۭا مُّهِينًۭا». سوره احزاب-آیه 57
آنها که خدا و پیامبرش را آزار میدهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته و لعنت کند، و برای آنها عذاب خوارکنندهای آماده کرده است.
اخبار یا استفهام
برخی توجیه کرده اند که عمربن خطاب سوال کرده که ایا رسول خدا هذیان می گوید؟!. سوالی بوده وخبری نبوده.
اولا در اکثر متن روایات مثل صحیح بخاری اخباری هست و واژه هجر به کار برده شده است نمی توان این روایات صحیح را نادیده گرفت.
ثانیا: همانطور که در لسان العرب و سایر کتب لغت معروف «اهجر» به معنای هذیان دانسته شده لذا در اینجا همان معنای خبری را می دهد و سوالی نیست.
ثالثا، عده ای که تلاش می کنند وبگویند عمر بن خطاب مخالف نبوده باید توجه کنند کاملا مشخص است که عمر بن خطاب مخالف نوشتن نامه بود، چه جای پرسشی برای او هست؟!، این چه پرسشگری هست که مخالفان پیامبر حرف او را می زنند؟! در متن بخاری صریح آمده
«…فَاخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلَافَ»
الكتاب: صحيح مسلم (ط. طيبة)،ج2-ص771/772 المؤلف: مسلم بن حجاج، المحقق: نظر بن محمد الفاريابي أبو قتيبة، الناشر: دار طيبة، سنة النشر: 1427 – 2006، عدد المجلدات: 2
زمانی که خصومت و نزاع بین اصحاب ایجاد شد،عده ای از اصحاب گفتند «قَرِّبُوا يَكْتُبْ» نامه ای بیاوریم پیامبرچیزی بنویسد تا پس از آن هرگز گمراه نشویم، وعده ای دیگر همان حرف عمر را می زدند، و مخالف بودند. کاملا مشخص است تعابیر غلبه کردن بیماری، تعابیراستنکاف از انجام دستور رسول خدا، تمام اینها اشاره دارند که پرچمدار مخالفان پیامبر عمربن خطاب است و استفهامی در کار نیست بلکه دیگران هم بر اساس مقاومت عمر، همان حرف او را زدند و اختلاف ایجاد شد. چرا عمر در مقابل توهین این گروه از پیامبر خدا دفاع نکرد بلکه خود سردمدار مخالفان شد؟! .
رابعا هر انسان پاک نهادی می داند که سوال کردن ندارد، و به قطع رسول خدا هیچ گاه هذیان نمی گوید!. این توجیحات با وجود اینهمه سند مسخره کردن خود است.
پیشنهاد یا دستور پیامبر!/ امر ارشادی یا وجوبی؟
برخی وقیحانه گفته اند که پیامبر پیشنهاد داد و کلام ایشان امر و دستور نبوده است!.
پاسخ ما اینست که وقاحت هم حدی دارد، بر فرض هم اگر پیامبر پیشنهادی داده باشد، آیا هیچ انسانی به خود اجازه می دهد پیشنهاد پیامبر را رد کند! و درمقابل آن به فحاشی و بی ادبی بپردازد و این نسبت های ناروا را بزند!. ثانیا متن روایات کاملا واضح و صریح است که پیامبر دستور دادند که قلم و کاغذ بیاورند، فعل امر است و ظهور در وجوب دارد ثالثا از قرینه اینکه فرمودند بیاورید تا چیزی بنویسم تا هرگز گمراه نشوید و روزهای آخر عمر پیامبر بودن کاملا مشخص است که درخواست پیامبر امر واجب بوده و مسئله مهمی بوده که این طور منافقان بر آشفته اند و توهین و توجیه را روا می دارند.
«وَقَالَ الْقُرْطُبِيّ: (ائْتُونِي) أَمر، وَكَانَ حق الْمَأْمُور أَن يُبَادر للامتثال، لَكِن ظهر لعمر، رَضِي الله عَنهُ، وَطَائِفَة أَنه لَيْسَ على الْوُجُوب».
الكتاب: عمدة القاري شرح صحيح البخاري،ج2- ص171، المؤلف: أبو محمد محمود بن أحمد بن موسى بن أحمد بن حسين الغيتابى الحنفى بدر الدين العينى (المتوفى: 855هـ)،الناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
امام قرطبی از بزرگان اهل سنت و از مفسرین معروف ایشان می نویسد: این کلام پیامبر که فرمودند: (ائْتُونِي) نشاندهنده امر و دستور است و حق این بود آنهایی که مامور بودند یعنی صحابه این امر رسول خدا را امتثال و قبول می کردند و انجام می دادند. اماآنچه عمر فهمید این بود که وجوبی در کار نیست!!!.
بله بخواهند توجیه کنند می گویند کلام پیامبر امر وجوبی است اما عمر این رو نفهمید، حالا پاسخ بدهند چرا عمر نفهمید، یا نحواست بفهمد؟!، آیا یک صحابی بزرگ به زعم اینها بجای مخالفت و فحاشی بهتر نبود، حرف پیامبر را گوش می کرد. آیا در قرآن نخوانده اند که باید از رسول خدا اطاعت کرد.
قران کریم می فرماید: يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَطِيعُوا۟ ٱللَّهَ وَأَطِيعُوا۟ ٱلرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوٓا۟ أَعْمَٰلَكُمْ. سوره محمد/۳۳
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید رسول (خدا) را، و اعمال خود را باطل نسازید!.
ابن حجر عسقلانی با نقل قول قرطبی همانند بدرالدین عینی اعتراف و اذعان می کنند که درخواست پیامبر امر وجوبی بوده است. در ادامه می نویسد که علی مامور بود تا دستور و نامه پیامبر را بنویسد که از نقلهای قبل گذشت که عمربن خطاب مخالفت کرد. از لفظ «آمرنی» هم کامل مشخص است که پیامبر دستور دادند اما عده ای از اصحاب به حمایت عمر و مخالفت با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرداختند.
«…وَفِي مُسْنَدِ أَحْمَدَ مِنْ حَدِيثِ عَلِيٍّ أَنَّهُ الْمَأْمُورُ بِذَلِكَ وَلَفْظُهُ أَمَرَنِي النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ آتِيَهُ بِطَبَقٍ أَيْ كَتِفٍ يَكْتُبُ مَا لَا تَضِلُّ أُمَّتُهُ مِنْ بَعْدِهِ…».
الكتاب: فتح الباري شرح صحيح البخاری،ج1- ص208-المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي،الناشر: دار المعرفة – بيروت، 1379،رقم كتبه وأبوابه وأحاديثه: محمد فؤاد عبد الباقي،قام بإخراجه وصححه وأشرف على طبعه: محب الدين الخطيب،عليه تعليقات العلامة: عبد العزيز بن عبد الله بن باز، عدد الأجزاء: 13.
امام السندی از شارحان و بزرگان اهل سنت زمانی که توجیهات را می بیند می نویسد:
« … وفيه نظر لأن قوله لا تضلوا يفيد أن الأمر للإيجاب إذ السعي فيما يفيد الأمن من الضلال واجب على الناس … فإن الأصل في الأمر هو الوجوب على المأمور لا على الآمر».
الكتاب : حاشية السندى على صحيح البخارى،ج1- ص40،المؤلف : محمد بن عبد الهادي السندي المدني ، الحنفي ، أبو الحسن،الناشر : دار الفكر،عدد المجلدات 4
در مطالبی که گفته اند امر وجوبی نیست اشکال است، زیرا فرمایش پیامبر گرامی اسلام که فرمودند: «لا تضلوا» (چیزی بنویسم تا گمراه نشوید)،به وضوح می رساند که فرمان حضرت مفید امر است. چرا که سعی و کوشش در مورد اموری که موجب ایمنی انسان از گمراهی می شود، بر مردم واجب است…همانا اصل در امر وجوب است برای کسی که امر شده است نه آنکسی که امر می کند.
فقاهت بیش از حد عمر حتی نسبت به پیامبر!
یکی دیگر از توجیحات در كتاب «فتح البارى فى شرح صحيح البخارى» مطرح شده است که علما متفقند كه قول عمر حسبنا كتاب الله (قرآن براى ما كافى است) نشانه قوت فقه و دقت نظر او است!!. «قَالَ النَّوَوِيُّ اتَّفَقَ قَوْلُ الْعُلَمَاءِ عَلَى أَنَّ قَوْلَ عُمَرَ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ مِنْ قُوَّةِ فِقْهِهِ وَدَقِيقِ نَظَرِهِ لِأَنَّهُ خَشِيَ أَنْ يَكْتُبَ أُمُورًا رُبَّمَا عَجَزُوا عَنْهَا فَاسْتَحَقُّوا الْعُقُوبَةَ لِكَوْنِهَا مَنْصُوصَةً وَأَرَادَ أَنْ لَا يَنْسَدَّ بَابُ الِاجْتِهَادِ عَلَى الْعُلَمَاءِ».
الكتاب: فتح الباري شرح صحيح البخاري،ج8- ص134المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي،، الناشر: دار المعرفة – بيروت، 1379، قام بإخراجه وصححه وأشرف على طبعه: محب الدين الخطيب،.عدد الأجزاء: 13.
آقای امام نووی گفته که علمای اهل سنت اتفاق نظر دارند بر اینکه این کلام عمر؛ از روی قوه فقه و نظر دقیق اوست؛ چون عمر ترسید از اینکه پیامبر چیزی بنویسد، و اموری را مطرح کند که اصحاب و مردم از انجام آن عاجز باشند، و دستورات پیامبر را انجام ندهند و به همین خاطر مستحق عقاب و عذاب جهنم بشوند. عمر دانست نامه پیامبر اگر نوشته و منصوص می شد با بودن آن باب اجتهاد علما بسته می شود.
انسان زمانی که این توجیه را خواند، در نگاه اول خیال می کند نویسنده خواسته با خواننده شوخی کند!، اما درکتاب های این عزیزان آمده و بدان افتخار و اتفاق دارند!.
آخر چه فقهی، شما به پیامبر معصوم خداتوهین بکنید این فقه شماست؟!، شما دستور پیامبر خدا را انجام ندهی این نشان از کمال فقه و فقیهان شماست؟!.
عمر برای مردم و عاقبت آنها ترسید و شروع به بی احترامی به پیامبر کرد، اما خود پیامبر برای عاقبت مردم نگران نبود؟!، العیاذ باالله عمر بیشتر از پیامبر نگران جهنمی نشدن مردم بود؟!
العیاذ بالله عمر بیش از رسول خدا می فهمید و دقت نظر داشت؟!
العیاذ باالله هر آنچه پیامبر دستور داده باید مخالفت کرد تا زمینه جهنمی نشدن مردم فراهم نشود؟!،
خب اصلا چه بهتر می بود با این مبنای غلط می گفتید اگر پیامبر مبعوث نمی شد و هیچ دستوری هم نمی آورد، همه در بهشت بودند، اصل بعثت را با این مبانیتان به زیر سوال می برید؟!.
این چه مزخرفتاتی است که مطرح کرده اند، خنده دار تر اینکه آقای عمر جلوی نص و روایت پیامبر را گرفت تا باب اجتهاد آقایان اهل سنت باز بشود!، یعنی خود پیامبر نمی توانست این کار را بکند و حتما باید عمر به فکر اجتهاد می بود!، خب با این مبنا بهتر نبود اصلا هیچ نصی از پیامبر نمی بود تا دروازه اجتهاد علمای اهل سنت از شرق عالم تا غرب عالم باز می شد و هر فتوایی می دادند!، ظاهرا با همین مبنا هست که آقای ابوبکر احادیث نبوی را به آتش کشید تا باب اجتهاد امثال خالد بن ولید در کشتار و تجاوز به همسر مالک بن نویره باز شود؟!.
بر خلاف شما علمای شیعه و هر عاقلی می فهمد اجتهاد رکن اساسی اش بر اساس نص است، هر چقدر روایات پیامبر بیشتر در دست عالمان باشد، اجتهاد فقیه به واقع نزدیک تر خواهد بود. بجای اینکه این مخالفان با جان و دل می رفتند و درخواست رسول خدا را که روزهای آخر عمر مبارکشان است اجابت کنند و ثانیه ثانیه پیامبر را با دقت بنویسند تا در نبود ایشان آن گفتارها چراغ راه باشد ، عده ای از خدا بی خبر مخالفت با پیامبر را هنر می دانند!.
مگر هیچ انسان پاک نهادی شک دارد که وجود مبارک پیامبر از تمام اصحاب نسبت به مردم دلسوز تر بودند، لذا فرمودند «چیزی بنویسم تا هرگز گمراه نشوید»، خود ایشان دغدغه هدایت مردم را داشتند، اما حیف که نگذاشتند این راه هدایت باز بشود، و حیف تر اینکه در همین زمان هم عده ای با توجیهات غلط آن راه هدایت را برای مردم دورتر می کنند.
توجیه خنده دار تر اینکه برخی گفته اند عمربن خطاب اشتباه کرده اما اجتهاد کرده است و اجتهادش خطاست. حالا ما سوال می کنیم عمر بر اساس کدام آیه اجتهاد کردند که باید در مقابل پیامبر به مخالفت بپردازند و این نسبتهای ناروا را بزند!.آ یا اجتهاد بی در و پیکر است که هر کسی هر طور هوی نفسش بود فتوا بدهد؟!. نمونه همین فتاوا را در وهابیت می بینیم که مضحکه سایتها و خبرگزاری های عالم شده است.
آیا آیات اطاعت از رسول خدا را نمی دانستند و نخوانده بودند. الله تبارک و تعالی در قرآن شریف می فرماید:
« يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَطِيعُوا۟ ٱللَّهَ وَأَطِيعُوا۟ ٱلرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوٓا۟ أَعْمَٰلَكُمْ.» سوره محمدآیه 33.
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید رسول (خدا) را، و اعمال خود را باطل نسازید!
عمر خواست که پیامبر زحمت نوشتن و سختی آن را نداشته باشد!
یکی از توجیهات مضحک این است که « إن عمر أراد التخفيف عن النبي إشفاقا عليه من التعب الذي يلحقه بسبب إملاء الكتاب في حال المرض»
وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) براي وصيت نوشتن دستور فرمود چيزي را بياورند، چون عمر ديد كه اگر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بخواهد چند صفحه را املاء كند، با اين وضع و مرض او نمي سازد و براي اين كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به زحمت نيفتد، گفت كه نيازي به اين نامه نيست!.
آيا يك آدم عاقل، نه، ديوانه هم چنين توجيهي مي كند؟!، خب مگر نوشتن چند خط نامه چقدر طول می کشید یا چقدر سخت است!، خب جناب عمر بن خطاب و سایر اصحاب بجای اینهمه فحاشی و بی احترامی می گفتند یا رسول الله شما بفرمایید ما می نویسیم! به پیامبر هم سختی نوشتن تحمیل نمیشد، نه اینکه کار به دعوا و تنازع و تهمت بکشد.
جناب عسقلانی می نویسد آن کسی که مامور بود نامه و دستورات پیامبر را بنویسد علی علیه السلام بود. آیا برای ایشان اگر کارشکنی منافقان نبود چند خط نوشتن سختی و دشواری داشت.
«…وَفِي مُسْنَدِ أَحْمَدَ مِنْ حَدِيثِ عَلِيٍّ أَنَّهُ الْمَأْمُورُ بِذَلِكَ وَلَفْظُهُ أَمَرَنِي النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ آتِيَهُ بِطَبَقٍ أَيْ كَتِفٍ يَكْتُبُ مَا لَا تَضِلُّ أُمَّتُهُ مِنْ بَعْدِهِ…».
الكتاب: فتح الباري شرح صحيح البخاری،ج1- ص208-المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي،الناشر: دار المعرفة – بيروت، 1379،رقم كتبه وأبوابه وأحاديثه: محمد فؤاد عبد الباقي،قام بإخراجه وصححه وأشرف على طبعه: محب الدين الخطيب،عليه تعليقات العلامة: عبد العزيز بن عبد الله بن باز، عدد الأجزاء: 13.
آیا این همه سر و صدا برای یک بیمار اشفاق است یا تعب و سختی! هر عاقلی می فهم که آنچه پیامبر دستور داده، باید انجام داد. بر فرض هم که کسی نخواست پیامبر به زحمت بیفتد، آیا فحاشی می کنند، آیا توهین می کنند، آیا جنگ و نزاع راه می اندازند؟!.
ابن تیمیه کار عمر را توجیه نمی کند؟!/شیطان به عمر القاء کرد!
جالب اینکه ابن تیمیه با آن عناد و کینه از اهل البیت علیهم السلام و حمایتهای فراوان از بنی امیه زمانی که به اسناد این جریان می رسد، کاملا اذعان می کند که گوینده این حرفها عمربن خطاب است و زمانی که می بیند نمی تواند به سند این حرفها اشکال کند ابتدا دست به توجیه می زند و می نویسد:
«…وَأَمَّا عُمَرُ فَاشْتَبَهَ عَلَيْهِ هَلْ كَانَ قَوْلُ النَّبِيِّ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – مِنْ شِدَّةِ الْمَرَضِ، أَوْ كَانَ مِنْ أَقْوَالِهِ الْمَعْرُوفَةِ؟ وَالْمَرَضُ جَائِزٌ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ …»
الكتاب: منهاج السنة النبوية في نقض كلام الشيعة القدرية،ج6-ص24/المؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي (المتوفى: 728هـ)، المحقق: محمد رشاد سالم،الناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية،الطبعة: الأولى، 1406 هـ – 1986 م،عدد المجلدات: 9
پس از دستور پیامبر امر بر عمربن خطاب مشتبه شد که آیا سخن پیغمبر از شدت بیماریست یا نه از اقوالی عادی ایشان است بعد می آید می گوید: «و المرض جایز علی الانبیاء» [شیطنت را نگاه کنید] پیامبران مریض می شوند.
جای سوال اینجاست مگر کسی گفت پیامبر مریض نمی شود، تمام علمای اهل سنت و شیعه بیمار شدن پیامبران را مثل حضرت ایوب که در قرآن آمده می دانند اما هیچ انسانی نمی گوید پیامبر العیاذ بالله در بیماری مثل سایر انسانها هذیان می گوید!، چون قرآن کریم در باره پیامبر می گوید:
«وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلْهَوَىٰٓ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌۭ يُوحَىٰ». سوره مبارکه النجم، آیه 4.
پیامبر هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید!،آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!.
آیا یک مسلمان پاک نهاد که یکبار قرآن را خوانده باشد امر بر او مشتبه می شود؟! که پیامبر آیا در بیماری اش مثل سلامتش کلامش حجت است یا نه؟! تا چه رسد به عمر بن خطاب که به قول اهل سنت سالها در کنار پیامبر بوده است!. آیا می توان قبول کرد که امر بر او مشتبه شده، قطعا نشده.
ثانیا از روایات مشخص است که امر بر عمر نه تنها مشتبه نشد بلکه با جزم و یقین به مخالفت پرداخت و توهین خود را کرد، و ادامه داد و پیامبر دستور داد تمام آن اصحاب مخالف و بی ادب و بی ایمان [هر کسی که می خواهد باشد]، از خانه ایشان بیرون بروند، آیا با ناراحتی پیامبر باز امر بر او و بر خواننده منصف مشبه است!، هرگز.
در هر حال ابن تیمیه که پدر توجیهات و تاویلات است زمانی که هیچ توجیهی را نمی یابد یا توجیهات سایرین را بی اعتبار می داند، کلام آخرش را درباره حقیقت ماجرا اینگونه درباره عمربن خطاب مطرح می کند:
« وَلِهَذَا أَلْقَى الشَّيْطَانُ لِعُمَرِ وَهُوَ مُحَدِّثٌ فِي قِصَّةِ الْحُدَيْبِيَةِ وَقِصَّةِ مَوْتِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَقِصَّةِ اخْتِلَافِهِ وَهِشَامَ بْنِ حَكِيمِ فِي سُورَةِ الْفُرْقَانِ فَأَزَالَهُ عَنْهُ نُورُ النُّبُوَّةِ…. ».
الكتاب: مجموع الفتاوى،ج2،ص52- ،المؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني (المتوفى: 728هـ)،المحقق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم
الناشر: مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، المدينة النبوية، المملكة العربية السعودية،عام النشر: 1416هـ/1995م.
در جریان رحلت پیامبر که عمر توهین هایی را به ایشان کرد، این توهین ها را شیطان در ذهن عمر القا کرد!، یعنی این حرف زدن ها و توهین ها به واسطه القائات شیطانی در فکر و روح عمربن خطاب بود. نتیجه این حرف اینست که آنچه علمای اهل سنت توجیه می کنند که حرفهای عمر از دلجویی و دل رحمی به پیغمبر بود،درست نیست! بلکه حرفهای عمر از القائات شیطان به او بود همانطور که در قضیه صلح حدیبیه شیطان به عمر القا کرد و آن حرفهای زشت و ناروا را به پیامبر زد و گفت تا مثل امروز شک نکرده بودم، یعنی قضیه ی صلح حدیبیه موجب شک او در نبوت نبی مکرم اسلام شد!.
توهین کننده به پیامبر مرتد و کافر است
تمام مذاهب اسلامی متفق القول اند که اگر کسی به پیامبر توهین کند، و نسبت ناروا بزند و با دستور صریح ایشان مخالفت کند، کافر است و هیچ شکی در این قضیه نیست. جالب است اگر کسی به اصحاب توهین کند فقهای اهل سنت فتوا به کفر او می دهند چطور کسی به پیامبر توهین و اعتراض کند این حکم را نداشته باشد!.
سرخسي از فقهاء بزرگ اهل سنّت اين چنين فتوا داده است :
«فَمن طعن فيهم فَهُوَ ملحد منابذ لِلْإِسْلَامِ دواؤه السَّيْف إِن لم يتب».
الكتاب: أصول السرخسي،ج2،ص134 المؤلف: محمد بن أحمد بن أبي سهل شمس الأئمة السرخسي (المتوفى: 483هـ)،الناشر: دار المعرفة – بيروت،عدد الأجزاء: 2
هر كس در باره خلفا سخني بگويد كه در آن طعن و اعتراض باشد ، ملحد و بي دين است و از مسلماني خارج شده است ، و دواي درد چنين شخصي اگر توبه نكند ، شمشير است.
جالب اینکه خود کبار اصحاب بارها و بارها به هم توهین کرده اند و مطاعن هم را بازگو کرده اند، حالا این را چطورمی خواهند توجیه کنند، خود دانند !. اما برای نمونه در قضیه ای معروف جناب عایشه درباره خلیفه سوم اینگونه فتوا می داد: نعثل پيرمرد يهودي خرفت -كنايه از عثمان- را بكشيد كه كافر شده است !.
الفتنة ووقعة الجمل ج 1 ص 115 – الإمامة والسياسة ج 1 ص 48 – تاريخ الطبري ج 3 ص 12 – الكامل في التاريخ ج 3 ص 100- تاريخ مختصر الدول ج 1 ص 55 – الفخري في الآداب السلطانية ج 1 ص 29- النهاية في غريب الأثر ابن اثير ج 5 ص 79 – لسان العرب ج 11 ص 670 – تاج العروس ج 31 ص 14
یک بام و دو هوا!،نماز و وصیت نامه ابوبکر!
پیروان مخالفانی که در ایام بیماری پیامبر به واسطه بیماری ایشان مانع نوشتن نامه شدند و به ایشان نسبت هذیان دادند، جالب است بدانید به نماز ابوبکر بجای پیامبر استناد می کنند و او را خلیفه می دانند!. اگر قرار است پیروان سقیفه و بنی امیه با کلام پیامبر خدا در این ایام بیماری مخالفت کند، خب درباره کلام ایشان درباره نماز ابوبکر چرا موضع متفاوت می گیرند. چطور امر پیامبر برای نوشتن نامه هذیان گویی است، ولی امر به نماز، دلیل خلافت ابوبکر؟!.
در باره نماز ابوبکر قبلا در نوشتاری مستقل بحث کردیم و ان را به چالش کشیدیم [شما می توانید از اینجا کلیک کنید و بخوانید]. اما بدیهی هست که نماز خواندن هیچگاه دلیل خلافت نیست، خود آقای عمر هم اذعان می کند که هیچ نقلی از پیامبر درباره خلافت ابوبکر وجود ندارد. از همه اینها گذشته ابوبکر نه به دستور رسول خدا بلکه خود به محراب رفت تا نماز بخواند، پیامبر طبق نقل بخاری و سایر کتب تاریخی در همان بیماری با کمک امام علی (علیه السلام) خود را کشان کشان به مسجد رسانید و ابوبکر را کنار زد!. علاوه بر این عمر و ابوبکر بارها و بارها پشت سر سالم، غلام أبو حذيفه در مدينه در مسجد قباء نماز خوانده اند پس او از ابوبکر لیاقتش برای خلافت با این توصیفات بیشتر باید باشد. توضیحات تکمیلی را درمقاله یاد شده بخوانید.
شگفت آور اینکه در تاریخ ثبت شده است که لحظات پایانی عمر ابوبکر بود و عثمان بر بالین او حاضر شد. طبری مورخ مشهور می نگارد «دَعَا أَبُو بَكْرٍ عُثْمَانَ خَالِيًا، فقال:اكْتُبْ: …
ابوبکر عثمان را خواست تا وصیت نامه خود را او بنویسد، ابوبکر گفت بنویس و در این حال غش کرد،ثُمَّ أُغْمِيَ عَلَيْهِ، فذهب عَنْهُ، عثمان بن عفان در همان حالی که ابوبکر غش کرده بود بجای ابوبکر نوشت!، همانا بر شما عمر بن خطاب را خلیفه قرار دادم و از شما خیر را فرو گزار نکردم!، فَكَتَبَ عُثْمَانُ: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدِ اسْتَخْلَفْتُ عَلَيْكُمْ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، وَلَمْ آلكم خيرا منه،
زمانی که ابوبکر به هوش آمد متوجه نوشته عثمان شد، پرسید بخوان چه نوشته ای، و عثمان خواند، ابوبکر گفت: ترسیدی که مردم دچار اختلاف شوند؟، عثمان گفت بله.
ثُمَّ أَفَاقَ أَبُو بَكْرٍ، فَقَالَ: اقْرَأْ عَلَيَّ، فَقَرَأَ عَلَيْهِ، فَكَبَّرَ أَبُو بَكْرٍ، وَقَالَ: أَرَاكَ خِفْتَ أَنْ يَخْتَلِفَ النَّاسُ إِنِ افْتُلِتَتْ نَفْسِي فِي غَشْيَتِي! قَالَ: نَعَمْ،»
الكتاب: تاريخ الطبري،ج3-ص429، المؤلف: محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب الآملي، أبو جعفر الطبري (المتوفى: 310هـ)،الناشر: دار التراث – بيروت،الطبعة: الثانية – 1387 هـ،عدد الأجزاء: 11
جالب است ابوبکر درحالی فرمان خلافت عمر را می دهد که حالت مساعد جسمی و روحی ندارد و در حال بیهوشی و اغماست، ولی هیچ کسی نگفت «ان ابابکر هجر» یا کسی نگفت: إِنَّ ابابکر قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الوَجَعُ، وَعِنْدَكُمُ القُرْآنُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»!.
چطور این دو ترسیدند اگر جانشین تعیین نکنند مردم دچار اختلاف می شوند، اما پیامبر برای پس از خویش نترسید از اختلاف مردم؟!، آیا اینها از پیامبر در زمینه هدایت مردم و رفع اختلاف دلسوز تر بودند؟![العیاذبالله]. آیا پیامبر نمی دانست همین اصحاب دچار چه اختلاف و کشتاری در جنگ جمل و صفین می شوند! و بی تفاوت از کنار آن گذشتند؟!.
چطور وصیت ابابکر چون خلافت عده ای را ثابت می کرد و موافق هوای نفسانی و قدرت طلبی عده ای بود کسی مخالفت نکرد، اما وصیت رسول خدا را مخالف منفعت های مادی خود یافتند و با آن به مخالفت پرداختند؟!.
آری مخالفت کردند چون می دانستند که علی علیه السلام قرار است خلیفه شود و این به نفع آنان و پیروان مکتب بنی امیه و ابوسفیان نبود!.
پیامبرچه چیز مهمی را می خواست بنویسد؟
از اين سخنان ناروا و حيرت انگيز كه در شش مورد از كتاب صحيح بخارى و سه مورد صحيح مسلم آمده است، كه بگذريم اين سؤال پيش مى آيد كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) چه چيز مهمى را مى خواست بنويسد (يا دستور دهد آن را بنويسند) كه با اين مخالفتهای شديد روبه رو شد؟!
به يقين آن مطلب اولا تناسب با آخرين روزهاى حيات پيامبر(صلى الله عليه وآله) داشته.
ثانياً: مسأله بسيار مهمى بوده كه اگر به آن عمل مى شد هرگونه گمراهى و اختلاف ناشى از آن برطرف مى گشت. مسئله مهمی که زمینه بر طرف شدن اختلاف امت را به همراه داشت. حضرت فرمود:
«لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ»- «لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ»-«لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا» (صحیح بخاری و مسلم).
امام احمد حنبل از بزرگان اهل سنت و رهبر حنابله در کتابش کلام پیامبر را اینگونه روایت می کند که پیامبر فرمودند: «… قَالَ: ” ائْتُونِي بِكَتِفٍ أَكْتُبْ لَكُمْ فِيهِ كِتَابًا، لَا يَخْتَلِفُ مِنْكُمْ رَجُلانِ».
بیاورید چیزی بنویسم تا پس از آن حتی دو نفر هم اختلاف نکنند!
محقق کتاب در ذیل آن می نویسد «حسن». یعنی سندش معتبر است
الكتاب: مسند الإمام أحمد بن حنبل،ج4- ص415، المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ)،المحقق: شعيب الأرنؤوط – عادل مرشد، وآخرون، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن التركي، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الأولى، 1421 هـ – 2001 م
ثالثاً: آن مسأله خوشايند بعضى از حاضران و قدرت طلبان سیاسی نبود، و با آن مخالف بودند.
تصور مى كنيم خواننده گرامى مى تواند حدس بزند كه آن مسأله چيزى جز مسأله خلافت و ولايت نبود، خلافت چه كسى جز على بن ابى طالب(عليه السلام)؟!.
این همه درگیری ها چرا اتفاق افتاد چون مسئله مهم و حیاتی را پیامبر می خواست ثبت کند، که ايمني از ضلالت جامعه و هدایت آن را بیشتر و بهتر تضمین می کرد، مسئله ای که سبب هفتاد و سه فرقه شدن مسلمین شد که یک فرقه آن فرقه ناجیه هست [برای بررسی پیش بینی پیامبر از هفتاد و سه فرقه شدن امت اینجا کلیک کنید که فقط یک فرقه نجات می یابد و بقیه در آتش اند].
قطعا مسئله پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز و روزه و احکام نبود چون اینهمه جنجال کردن مخالفان را نمی خواست و قبلا احکام را بیان کرده بودند!، کدام مسئله برای پیامبر اهمیت داشت، آیا غیر از مسئله امامت و خلافت علی بن ابی طالب می تواند باشد.
خلافت مسئله مهمی است که هنوز غسل و کفن پیامبر تمام نشده بود برخی از اصحاب در سقیفه بنی ساعده جمع شده بودند و به سرو کله هم می زدند، جالب است آنجا هم اصحاب اختلاف کردند، و نقش اصلی را حدس بزنید چه کسی بازی می کرد؟!
بله درست حدس زدیدجناب آقای عمر بن خطاب در وسط معرکه اختلاف مهاجر و انصار ایستاده است، به نظر شما از چه کسی حمایت می کند، کاملا مشخص است از ابوبکر! وبا زیرکی ابوبکر را به خلافت رساند!. اگر به سقیفه نگاه کنید کاملا متوجه می شوید که علت مخالفت عمر با پیامبر چه چیزی بوده است، پیامبر کسی که عمر بدنبال خلافت بود را نمی خواست به خلافت برساند، لذا با پیامبر مخالفت کرد و به ایشان با بی احترامی حرف زد و مانع نوشتن نامه شد. از زمان دستور پیامبر برای نوشتن نامه تا به قدرت رسیدن ابوبکر در سقیفه کمتر از یکی دو هفته بیشتر فاصله نشد.
قطعا عمربن خطاب می دانست که پیامبر ابوبکر را خلیفه نمی کند و راضی به خلافت او نیست! لذا با پیامبر علنی به مخالفت پرداخت و از یار دیرین خود ابوبکر حمایت سیاسی کرد، اگر قرار بود ابوبکر به خلافت برسد چرا عمر مخالفت کند!، همان عمری که موافق خلافت ابوبکر بود و با انصار به شدت در سقیفه به مخالفت پرداخت.
ابوبکر هم با اینکه مسلمانان مخالف خلافت عمر بن خطاب بودند بدون مشورت با مسلمانان مزد زحمات سیاسی عمر را با جانشینی او پس از خود پس داد! و اینگونه خلافت را در میان هم چرخاندند.
چرا ابوبكر در تعيين خليفه، از سنت رسول الله تبعيت نكرد؟!
شما که مي گوييد پيامبر اكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) خليفه معيّن نكرد و تعيين آن را به عهده مردم گذاشت. اگر اين كار حضرت، حقّ و به صلاح امّت و تضمين كننده هدايت مردم بود، پس بر همه واجب است از او متابعت كنند؛ چون كار او بايد براي تمام خداجوياني كه معتقد به قيامت هستند، الگو باشد.
قرآن کریم می فرماید:
«لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ ٱللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌۭ لِّمَن كَانَ يَرْجُوا۟ ٱللَّهَ وَٱلْيَوْمَ ٱلْءَاخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرًۭا». سوره احزاب آیه 21. مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد میکنند.
بنابراين، كار ابوبكر كه خليفه معيّن كرد بر خلاف سنّت پيامبر ( ص ) و موجب ضلالت امّت بود!.
و هم چنين كار عمر كه تعيين خلافت را به عهده شوراي شش نفره نهاد برخلاف سنت پيامبر ( ص ) وسيره ابوبكربود!. و اگر چنانچه بگوييد كار ابوبكر و عمر به صلاح امّت بود ، پس بايد ملتزم باشيد كه كار رسول اكرم ( ص ) صحيح نبوده است که خلیفه تعیین نکرد؟!، نستجير باللَّه من ذلك.
ر . ك : المناظرات في الإمامة ، ص 246 و 259 ؛ قصص العلماء : 391 ؛ مناظره شيخ صدوق با ملك ركن الدولة و مناظره مأمون با علماي اهل سنّت .
پيامبر گرامي ( ص ) براي چند روز كه از مدينه بيرون مي رفت يكي از اصحاب خودرا به عنوان جانشين معيّن مي فرمود : « لأنّ النبيّ – صلّي اللَّه عليه وسلم – استخلف في كلّ غزاة غزاها رجلاً من أصحابه ».
تفسير القرطبي ، ج 1 ، ص 268 .
چگونه برای رحلت پس از خود خلیفه تعین نکند؟!.
اهل سنت از طرفی ، در كتب روايي خود ، از رسول اكرم ( ص ) نقل مي كنيد كه فرمودند : تمام پيامبران داراي وصي و وارث بودند : « لكلّ نبيّ وصيّ ووارث »
تاريخ مدينة دمشق ، ج 42 ص 392 ؛ والرياض النضرة ، ج 3 ص 138 ، ذخائر العقبي ، ص 71 ؛ المناقب للخوارمي ص 42 و 85 . ،
واز قول سلمان فارسي نقل مي كنيد كه از حضرت رسول اكرم ( ص ) پرسيد : هر پيامبري براي خود وصي وجانشين داشت ، وصي شما كيست؟ « إنّ لكلّ نبيّ وصيّاً ، فمن وصيّك؟ »
المعجم الكبير ، ج 6 ص 221 ؛ مجمع الزوائد ، ج 9 ص 113 ؛ فتح الباري ، ج 8 ص 114 .
و از طرف ديگر مي گوييد پيامبر ( ص ) كسي را به عنوان جانشين معيّن ننمود!
آيا در ميان تمامي پيامبران الهي ، رسول اكرم ( ص ) استثنا شده بود و اين از خصوصيّات و ويژگي هاي حضرت بود؟ و يا بر خلاف سنّت تمام پيامبران عمل نمود؟!، یا وصی تعیین کردند همانند حضرت موسی اما این سامری ها بودند که خلافت را از حضرت علی گرفتند و ایشان را ضعیف کردند!.
به تعبیر شهرستاني از بزرگان اهل سنت مهمترین اختلاف، امامت و خلافت بود که هیچ مسئله دینی به اندازه آن سبب درگیری و شمشیر زدن در تاریخ اسلام نشد!.
«ما سل سيف في الإسلام علي قاعدة دينية مثل ما سل علي الإمامة».
الملل و النحل، ج1، ص24
اين شمشيرهايي كه كشيده شد و خونهايي كه در ميان امت اسلامي در موضوع امامت ريخته شده مقصرش چه کسانی هستند. انصاف هم چیز خوبی است ببینید آقای عمر برای بعد از مرگ خود مطابق اعتقادات اهل سنت دلسوزتر از پیامبر است، آیا این توهین به پیامبر خدا نیست؟!
در کتاب صحیح مسلم آمده است که حفصه همسر پیامبر به عمر گوشزد مي كند كه كسي را به عنوان جانشين خود معيّن كند و به دنبال آن عبداللّه فرزند عمر ، به وي مي گويد :
اگر چوپان تو ، شتران و گوسفندان را بدون سرپرست رها كند ، به وي اعتراض خواهي كرد كه چرا باعث نابودي آن ها گرديدي؟
پس به فكر اين امّت باش ! و كسي را به عنوان خليفه و جانشین براي آنان تعيين كن! چون رعايت حال اين امّت از مراعات وضع شتران و گوسفندان لازم تر است!
عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى حَفْصَةَ، فَقَالَتْ: أَعَلِمْتَ أَنَّ أَبَاكَ غَيْرُ مُسْتَخْلِفٍ؟ قَالَ: قُلْتُ: مَا كَانَ لِيَفْعَلَ، قَالَتْ: إِنَّهُ فَاعِلٌ، قَالَ: فَحَلَفْتُ أَنِّي أُكَلِّمُهُ فِي ذَلِكَ، فَسَكَتُّ حَتَّى غَدَوْتُ وَلَمْ أُكَلِّمْهُ، قَالَ: فَكُنْتُ كَأَنَّمَا أَحْمِلُ بِيَمِينِي جَبَلًا حَتَّى رَجَعْتُ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ، فَسَأَلَنِي عَنْ حَالِ النَّاسِ وَأَنَا أُخْبِرُهُ، قَالَ: ثُمَّ قُلْتُ لَهُ: إِنِّي سَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ مَقَالَةً، فَآلَيْتُ أَنْ أَقُولَهَا لَكَ، زَعَمُوا أَنَّكَ غَيْرُ مُسْتَخْلِفٍ، وَإِنَّهُ لَوْ كَانَ لَكَ رَاعِي إِبِلٍ، أَوْ رَاعِي غَنَمٍ، ثُمَّ جَاءَكَ وَتَرَكَهَا رَأَيْتَ أَنْ قَدْ ضَيَّعَ فَرِعَايَةُ النَّاسِ أَشَدُّ،
قَالَ: فَوَافَقَهُ قَوْلِي، فَوَضَعَ رَأْسَهُ سَاعَةً، ثُمَّ رَفَعَهُ إِلَيَّ، فَقَالَ: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ يَحْفَظُ دِينَهُ، وَإِنِّي لَئِنْ لَا أَسْتَخْلِفْ، فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَمْ يَسْتَخْلِفْ، وَإِنْ أَسْتَخْلِفْ فَإِنَّ أَبَا بَكْرٍ قَدِ اسْتَخْلَفَ»، قَالَ: فَوَاللهِ، مَا هُوَ إِلَّا أَنْ ذَكَرَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبَا بَكْرٍ فَعَلِمْتُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ لِيَعْدِلَ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَحَدًا، وَأَنَّهُ غَيْرُ مُسْتَخْلِفٍ.
الكتاب: صحیح مسلم، ج2- ص1455، المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيري النيسابوري (المتوفى: 261هـ)،المحقق: محمد فؤاد عبد الباقي،الناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت،عدد الأجزاء: 5
6 – هم چنين عايشه به وسيله عبد اللّه بن عمر به عمر پيام مي دهد : امّت محمّد را بدون چوپان رها مكن وكسي را به عنوان جانشين تعيين نما ، چون واهمه آن دارم كه آنان گرفتار فتنه گردند : « ثمّ قالت أي عائشة : يا بُنيّ! أبلغ عمر سلامي ، وقل له : لا تدع أمّة محمّد بلا راع، استخلف عليهم ولا تدعهم بعدك هملاً ، فإنّي أخشي عليهم الفتنة ».
الإمامة والسياسة بتحقيق الشيري ، ج 1 ص 42 و بتحقيق الزيني ، ج 1 ص 28 . .
کدام عاقلی می پذیرد که پیامبر جانشین خویش را معرفی نکرده باشد!. آیا پیامبر مردم را بدون جانشین رها کرد تا در فتنه ها گرفتار شوند؟!.
مسئله مهم امامت و خلافت علی علیه السلام هدف پیامبر از حدیث قرطاس
امام بدر الدین عینی از شارحان صحیح بخاری و از علمای اهل سنت می نویسد:
«وَاخْتلف الْعلمَاء فِي الْكتاب الَّذِي همَّ صلى الله عَلَيْهِ وَسلم بكتابته، قَالَ الْخطابِيّ: يحْتَمل وَجْهَيْن. أَحدهمَا: أَنه أَرَادَ أَن ينص على الْإِمَامَة بعده فترتفع تِلْكَ الْفِتَن الْعَظِيمَة كحرب الْجمل وصفين. وَقيل: أَرَادَ أَن يبين كتابا فِيهِ مهمات الْأَحْكَام… وَقَالَ سُفْيَان بن عُيَيْنَة: أَرَادَ أَن ينص على أسامي الْخُلَفَاء بعده حَتَّى لَا يَقع مِنْهُم الِاخْتِلَاف».
الكتاب: عمدة القاري شرح صحيح البخاري،ج2- ص171/ المؤلف: أبو محمد محمود بن أحمد بن موسى بن أحمد بن حسين الغيتابى الحنفى بدر الدين العينى (المتوفى: 855هـ)،الناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
علمای اهل سنت اختلاف دارند که پیامبر برای چه امری دستور دادند که کاغذی بیاورند تا ایشان چیزی بنویسند[تا مردم گمراه نشوند]؟، آقای خطابی دو احتمال داده است، اول اینکه پیامبر خواستند چیزی بنویسند در زمینه امامت و خلیفه را مشخص کنند تا فتنه های بزرگ مانند جنگ جمل و صفین بر طرف شود. و برخی هم [احتمال ضعیف داده اند(با لفظ قیل)] که حضرت می خواستند در زمینه احکام مطالبی را بنویسند!.، سفیان بن عیینه گفته است، پیامبر اراده کردند تا با نوشتن این نامه اسامی خلفا پس از خویش را بنویسند تا اختلافات بر طرف شود».
همان خلفايي را می خواستند بنویسند كه در صحيح مسلم ح 4598 ، پیامبر می فرماید: خلفائي بعدي اثنا عشر. جانشینان من 12 نفر هستند.
ابن حجر عسقلانی در ذیل احادیث درباره مراد پیامبر می نویسد:
وَقِيلَ بَلْ أَرَادَ أَنْ يَنُصَّ عَلَى أَسَامِي الْخُلَفَاءِ بَعْدَهُ حَتَّى لَا يَقَعَ بَيْنَهُمُ الِاخْتِلَافُ
الكتاب: فتح الباري شرح صحيح البخاري،ج1، ص186، المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي،الناشر: دار المعرفة – بيروت، 1379،رقم كتبه وأبوابه وأحاديثه: محمد فؤاد عبد الباقي، قام بإخراجه وصححه وأشرف على طبعه: محب الدين الخطيب،عدد الأجزاء: 13
قسطلانی از شارحان بزرگ و معروف بخاری می نویسد:
پیامبر فرمودند: كتابي مي نويسم كه در آن تصريح شده باشد به نام امامان بعد از من.
آمر من يكتب لكم (كتابًا) فيه النص على الأئمة بعدي.
الكتاب: إرشاد الساري لشرح صحيح البخاري، ج1- ص 207- المؤلف: أحمد بن محمد بن أبى بكر بن عبد الملك القسطلاني القتيبي المصري، أبو العباس، شهاب الدين (المتوفى: 923هـ)، الناشر: المطبعة الكبرى الأميرية، مصر، الطبعة: السابعة، 1323 هـ، عدد الأجزاء: 10
جناب كرماني، مشهور به شمس الأئمه كتابي دارد در شرح صحيح بخاري به نام الكواكب الدراري في شرح صحيح البخاري، جلد 2، صفحه 127يك تعبير زيبائي دارد:
أراد أن يكتب اسم الخليفة بعده لئلا يختلف الناس ولا يتنازعوا فيؤديهم ذلك إلى الضلال.
پيامبر اراده كرد كه اسم خليفه بعد از خودش را بنويسد تا مردم اختلاف و تنازع نكنند.
الكتاب: الكواكب الدراري في شرح صحيح البخاري،ج2-ص127/ المؤلف: محمد بن يوسف بن علي بن سعيد، شمس الدين الكرماني (المتوفى: 786هـ)،الناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت-لبنان،طبعة أولى: 1356هـ – 1937م، عدد الأجزاء: 25.
آقاي احمد امين مصري، متوفاي 1373 كه از شخصيت هاي بلندآوازه معاصر ماست، بعد از تحقيق و بررسي به اين نتيجه رسيده است:
و قد أراد الرسول في مرضه الذي مات فيه أن يعن من يلي الأمر من بعده. يوم الإسلام، ص41
پيامبر اكرم مي خواست امام بعداز خودش را معين كند تا راه اختلاف بسته شود.
جالب است اینها خودشان میدانند ریشه بسیاری از اختلافات در زمینه خلافت است، با این حال العیاذ بالله به پیامبر نسبت می دهند که ایشان بی خیال امت را بدون خلیفه رها کرده و زمانی که از ایشان می پرسیم چرا واقعا پیامبر حتی اندازه اصحاب العیاذ بالله دغدغه دین را نداشت و خلیفه ای تعیین نکرد؟!.
پاسخی بجز توجیهات و مبهمات ندارند و منصفین آنها خودشان معترف هستند که این سوال بزرگ همیشه در ذهن آنهاست!.
چه مسئله مهمی می تواند بجز امامت و خلافت باشد، آیا با آنهمه تهدید امپراطوری های غرب و شرق، و زمینه شورش برخی قبایل و حضور منافقان در میان اصحاب، آیا می توان تصور کرد ابوبکر دلسوز امت باشد و اما العیاذبالله پیامبر اینهمه خطرات را ببیند و هیچ توصیه ای برای خلافت نکند؟!
بر اساس همین کارشکنی های منافقان بود که در صحیح مسلم به صراحت امیر المومنین علی علیه السلام به روایت صحیح، ابوبکر و عمر را خائن می دانست .
عمر در جمع تعداد زيادي از صحابه خطاب به علي ( ع ) وعبّاس عموي پيامبر ( ص ) گفت : شما دونفر ، ابوبكر و مرا دروغگو و گنه كار ونيرنگ باز مي دانيد!
« فلمّا توفّي رسول اللّه – صلي اللّه عليه وسلّم – قال أبو بكر : أنا وليّ رسول اللّه ، فجئتما . . . فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً . . . ثمّ توفّي أبوبكر فقلت : أنا وليّ رسول اللَّه – صلي اللّه عليه وسلّم – ووليّ أبي بكر ، فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً »
صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 152 ، كتاب الجهاد ، باب 15 ، حكم الفئ حديث 49 .
در هر حال در برخی از نسخه ها آمده پیامبر پس از این درگیری ها به سه چیز سفارش کرد، و جالب است راوی یعنی ابن عباس از بیان وصیت سوم پیامبر ساکت می شود، یا فراموش می کند!،یا باعث شدند که من فراموش کنم نمی گوید نسیتها می گوید أُنسیتها اگر از باب افعال بگیریم متعددی، یعنی مرا فراموشاندند نگذاشتند در ذهن من بمانند. حالا تهدید کرده اند یا چیز دیگر بعید نیست چون، اینها به پیامبر رحم نمی کنند انتظار دارید به این راوی رحم کنند. یا محدثان اهل سنت به صلاح ندانستند وصیت سوم را نقل کنند. می گوید پیامبر سه تا وصیت کرد: « … قال و سکت عن الثالثه أو قالها فانسیتها» حدیث 1637، صحیح بخاری.
ما معتقديم پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در موارد فراوانی در طول حیات مبارکشان ولایت و امامت علی علیه السلام را ابلاغ کردند. در ماههای آخر عمر شریفشان هم در غدیر خم ایشان را منصوب به خلافت کردند اما همان منافقانی که به صراحت با پیامبر مخالفت کردند با ولایت علی هم به مخالفت پرداختند.
حدیث غدیر و حدیث ثقلین مفسر حدیث قرطاس
روايت امام نسائي از بزرگان اهل سنت از زيد بن ارقم روایتی رانقل می کند:
أخبرنا محمد بن المثنى قال حدثني يحيى بن حماد قال حدثنا أبو عوانة عن سليمان قال حدثنا حبيب بن أبي ثابت عن أبي الطفيل عن زيد بن أرقم قال لما رجع رسول الله صلى الله عليه وسلم عن حجة الوداع ونزل غدير خم أمر بدوحات فقممن ثم قال كأني قد دعيت فأجبت و إني قد تركت فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله وعترتي أهل بيتي فأنظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يتفرقا حتى يردا على الحوض ثم قال إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن ثم أخذ بيد علي فقال من كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فقلت لزيد سمعته من رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال ما كان في الدوحات أحد إلا رآه بعينيه وسمعه بأذنيه .
ابو طفيل از زيد بن ارقم نقل كرده است : هنگامى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله از حجّة الوداع بازمى گشت ، در محل غدير خم منزل كرد و به درختان چندى كه در آن نزديكى بود اشاره كرد . اصحاب بلا فاصله زير آن درختها را تميز كرده و سايبانى براى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ساختند .
حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله در زير آن سايبان قرار گرفت و خطاب به حاضران فرمود :
روزگار من به پايان رسيده و خدا مرا دعوت كرده است ، دعوت او را اجابت كرده ام . اينك ، دو اثر گرانبها در ميان شما به جاى مىگذارم كه يكى از آن دو ، مهمتر از ديگرى است و آن دو اثر گرانبار ، كتاب خدا و عترت (اهل بيت) من است ؛ اينك بنگريد تا پس از رحلت من با آن چگونه رفتار خواهيد كرد . بديهى است اين دو يادگار از يكديگر دور نخواهند شد تا اينكه در كنار حوض كوثر با من ملاقات نمايند .
سپس فرمود ند:
«انّ اللّه مولاى و انا ولىّ كلّ مؤمن»
خداوند مولا و سرپرست من، و من سرپرست هر مؤمن مي باشم.
سپس دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود :
«من كنت وليّه فهذا وليّه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه»
كسي كه من مولا و سرپرست اويم پس اين علي سرپرست او است
ابو طفيل گويد : از زيد پرسيدم : آيا تو از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اين جملات را شنيده اى ؟ زيد در پاسخ گفت : آرى ! همه آن ها كه در اطراف درختان حضور داشتند آن حضرت را ديدند و سخن ايشان را شنيدند.
النسائي ، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن (متوفاي303 هـ) ، خصائص أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ، ج 1 ، ص 96 ، ح79 ، تحقيق : أحمد ميرين البلوشي ، ناشر : مكتبة المعلا – الكويت الطبعة : الأولى ، 1406 هـ .
حاكم نيشابوري بعد از نقل روايت ميگويد :
هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله .
اين حديث با شرائطي كه بخاري و مسلم در صحت روايت قائل هستند ، صحيح است ؛ ولي آن را با تفصيل نقل نكردهاند .
الحاكم النيسابوري ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفاي 405 هـ) المستدرك علي الصحيحن ، ج3 ص118 ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، الناشر : دار الكتب العلمية ـ بيروت، ط1، 1411هـ ـ 1990م .
ابن كثير دمشقي سلفي (متوفاي774هـ) بعد از نقل روايت ميگويد :
قال شيخنا أبو عبد الله الذهبي وهذا حديث صحيح .
استاد ما ابو عبد الله ذهبي گفته است: اين حديث صحيح است .
ابن كثير الدمشقي ، إسماعيل بن عمر القرشي أبو الفداء ، البداية والنهاية ، ج 5 ، ص 209 ، ناشر : مكتبة المعارف – بيروت .
جالب است آقای البانی هم در روایت مشابه این حدیث اذعان می کند که صحیح است.
محمّد ناصر الألباني ، صحيح ابن ماجة ، ج 1 ، ص 26 ، ح113 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة
آنچه که هست این است اگر عده ای جاهل مولا را به معنای دوست گرفتند اما شما در روایت بالا می بینید که پیامبر اکرم با ظرافت تمام می دانستند هستند بیمار دلانی که شاید حرف ایشان را تاویل کنند، لذا هم لفظ مولا را فرمودند و هم در صحنه غدیر لفظ ولی را گفتند تا انسانهای آزاد و مومن بتوانند راه حقیقت را پیدا کنند. تعبیر پیامبر که فرمودند: «من كنت وليّه فهذا وليّه».
پیامبر باید چه لفظی بهتر از این تعابیر را بگوید تا برای عده ای ثابت کننده امامت علی علیه السلام باشد.
کاملا برای خواننده منصف از آنچه تا کنون گذشت روشن است که پیامبر منظورشان چیست.
در کتاب صحیح مسلم و دهها کتاب و منبع معتبر اهل سنت حدیث صحیح ثقلین که از متواترات است آمده است . امام أبو عيسی ترمذی که از بزرگان اهل سنت است در کتابش می نویسد:
3788 – حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ المُنْذِرِ الكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنْ عَطِيَّةَ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ، وَالأَعْمَشُ، عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِي ثَابِتٍ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَا: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: ” إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الآخَرِ: كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الأَرْضِ. وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي، وَلَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِي فِيهِمَا.
«هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ»
__________
[حكم الألباني] : صحيح
الكتاب: سنن الترمذي،ج5- ص 663، المؤلف: محمد بن عيسى بن سَوْرة بن موسى بن الضحاك، الترمذي، أبو عيسى (المتوفى: 279هـ)، تحقيق وتعليق: أحمد محمد شاكر (جـ 1، 2)، ومحمد فؤاد عبد الباقي (جـ 3)، وإبراهيم عطوة عوض المدرس في الأزهر الشريف (جـ 4، 5)،الناشر: شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي الحلبي – مصر،الطبعة: الثانية، 1395 هـ – 1975 م،عدد الأجزاء: 5 أجزاء.
پیامبر فرمودند: همانا من در میان شما دو چیز بجای می گزارم، که اگر بدانها تمسک کنید هرگز به هیچ عنوان گمراه نمی شوید، «لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي» یکی از آن دو ازدیگری بزرگتر است، که کتاب خداست که ریسمان آویخته شده از آسمان تا زمین است، [و دیگری] عترت و اهل البیت من هستند، و اینها هیچگاه از هم جدا نمی شوند تا روز قیامت در کنار حوض بر من وارد شوند. پس نگاه کنید چگونه با آنها رفتار می کنید.
آقای البانی که از علمای بزرگ اهل سنت است و از او به عنوان بخاری دوران یاد می کنند، این حدیث را صحیح می داند.
ازحدیث قرطاس که بحث هدایت و عدم گمراهی است «لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي» و حدیث ثقلین و دهها روایت دیگر کاملا روشن است که پیامبر می خواست علی بن ابی طالب را به خلافت بگمارد که شایسته ترین شخص از اهل البیت ایشان بودند تا هیچ کسی گمراه نشود اما شیطان که می دانست با خلافت علی علیه السلام کار دشوار می شود، بوسیله منافقان و سامری ها به میدان آمد و به کارشکنی پرداخت و نقشه شوم خود را اجرا کرد. قطعا شیاطین در چنین امر مهمی بیکار نخواهند بود همانطور که در خلافت هارون بیکار ننشست و به وسیله سامری عده فراوانی را گمراه کرد!.
در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم و درسایر کتابهای اهل سنت به صورت متواتر آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
3706 – حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ سَعْدٍ، قَالَ: سَمِعْتُ إِبْرَاهِيمَ بْنَ سَعْدٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِعَلِيٍّ: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ، مِنْ مُوسَى»
عنوان الكتاب: صحيح البخاري (ط. دار ابن كثير)،ص913- بَابُ فَضَائِلِ أَصْحَابِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ،/ حدیث 4416، بَابُ غَزْوَةِ تَبُوكَ وَهِيَ غَزْوَةُ العُسْرَةِ، المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري أبو عبد الله، الناشر: دار ابن كثير – دمشق بيروت،سنة النشر: 1423 – 2002، عدد المجلدات: 1
آيا راضي نيستي كه جايگاه تو نسبت به من همانند جايگاه حضرت هارون نسبت به موسي باشد. تمام رتبه اي كه هارون نسبت به موسي داشت، تو نسبت به من داري فقط يك استثناء وجود دارد و آن اين است كه نبوتي در كار نيست.
تمام این احادیث ثابت می کند تنها راه هدایت امت پس از رسول خدا در پناه امامت علی علیه السلام است.
امامت و ولایت امیر المومنین در روایت غدیر خم و دهها روایت دیگر به اثبات رسیده است و حدیث قرطاس هم نشانه مهمی در تایید خلافت حضرت علی علیه السلام و مهمتر از آن بر ملا کردن چهره منافقان و مخالفان می باشد، پیامبر با ظرافتی عجیب چهره منافقان را نشان دادند تا فردای روز کسی نگوید، اینان در زمان حیات پیامبر به پیامبر ایمان داشتند، حضرت به صورت کامل آنها را رسوا کردند و پس از خویش هم شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها و عدم رضایت ایشان خود سند محکمی است که اینان هیچ گاه … نبودند.
در هر حال آنچه می ماند ما هستیم و خدای ما و رسول خدا که فردای قیامت این اسناد را به ما نشان خواهند داد و بر اساس همین اسناد راه بهشت و جهنم را خواهیم رفت؟!. (فتدبر ترشد انشاالله). آنچه که ما نوشتیم تنها گوشه ای از حقایق تاریخی است امیدواریم خداوند به برکت رسول خود و جانشین ایشان یعنی امام علی علیه السلام به ما و شما توفیق بدهد حقایق را بیش از پیش مطرح کنیم و در ولایت ثقلین حرکت نماییم.
________________________
پیشنهاد مطالعه:
کتاب نامه ای که نانوشته ماند، که اثر جامع و تحلیلی است،حدیث دوات و قلم پرسمان، مجموعه مباحث و سخنرانی های دقیق و تحلیلی حضرت آیت الله قزوینی :
بررسي حديث قرطاس با تمام شقوقاتش ، برنامه حبل المتین 90/11/02
بررسي حديث قرطاس 01، شبكه سلام 86/07/12
بررسي حديث قرطاس 02،شبكه سلام 86/07/13
بررسي حديث قرطاس 03 شبكه سلام 86/07/19
بررسي حديث قرطاس 04،شبكه سلام 86/07/26
بررسي حديث دوات و قلم 01، پاسخ به شبهات 85/04/01
بررسي حديث دوات و قلم 02 پاسخ به شبهات اهل سنت 85/04/02
حدیث قرطاس و شبهه «قوموا عنّی» در کلام پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) (2)،حبل المتین 1393/09/30
اهداف رسول خدا (ص) در نوشتن حديث «قرطاس» (1)، حبل المتين 91/10/21
کلید: حدیث قرطاس در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم حدیث قرطاس صحیح بخاری حدیث قرطاس در صحیح بخاری حدیث قرطاس کی حقیقت جریان حدیث قرطاس حدیث قرطاس اهل سنت حدیث قرطاس در کتب اهل سنت حديث قرطاس در منابع اهل سنت حدیث قرطاس از دیدگاه اهل سنت حدیث قرطاس در منابع اهل سنت حدیث قرطاس از سایت السنه سند حدیث قرطاس حدیث قرطاس چیست شبهات حدیث قرطاس شرح حدیث قرطاس حدیث قرطاس در کتب شیعه حدیث قرطاس صحیح بخاری حدیث قرطاس در صحیح بخاری بررسی حدیث قرطاس حدیث قرطاس در بخاری حدیث قرطاس از دیدگاه اهل سنت حدیث قرطاس اسلام تکس حدیث قرطاس اهل سنت حدیث قرطاس در کتب اهل سنت حديث قرطاس در منابع اهل سنت حدیث قرطاس در منابع اهل سنت حدیث قرطاس از سایت السنه اسناد حدیث قرطاس حدیث قرطاس اسلام تکس حديث قرطاس در منابع اهل سنت حدیث قرطاس در منابع اهل سنت متن حدیث قرطاس متن حديث قرطاس ماجرای حدیث قرطاس معنی حدیث قرطاس حدیث قرطاس در کتب اهل سنت حدیث قرطاس کی حقیقت کتاب حدیث قرطاس حدیث قرطاس در کتب شیعه رد حدیث قرطاس حدیث قرطاس در کتب اهل سنت حدیث قرطاس در صحیح بخاری حديث قرطاس در منابع اهل سنت حدیث قرطاس در منابع اهل سنت حدیث قرطاس از دیدگاه اهل سنت حدیث قرطاس در بخاری حدیث قرطاس در کتب شیعه حدیث قلم و قرطاس حدیث دوات و قرطاس