اُشو کیست
در این مطلب از سایت تریپ لند به اُشو کیست می پردازیم. پس به شما پیشنهاد می کنیم حتما تا انتهای این مطلب همراه ما باشید.
اشو در چه محیطی زندگی و رشد کرد و آرمانهای او چه بود؟
در کشور هند، فرقه ها و مذاهب بسیار زیادی وجود دارد؛ به گونه ای که به سختی میتوان اسامی آنها را به خاطر سپرد. یکی از این مکاتب، هندوییسم است.
هندوییسم، سه خدای اصلی یا سه جلوه از خدا را معرفی میکند که عبارتند از: برهمن (خالق)؛ ویشنو (نگهدارنده)؛ شیوا (ویران کننده).
هر کدام از این خدایان، همسران، فرزندان و جلوههایی دارند که مذاهب هند، هر کدام یکی از آنها را میپرستند. مذهب «تانترا»، براساس پرستش «شاکتی»، همسر شیوا استوار است و پیروان این مذهب، انرژی جنسی و شهوت زنانه را نماد شاکتی میدانند. مذهب تانترا، تلفیقی از دو مذهب بودایی و هندی است.[249]
یکی از کسانی که در روزگار ما سعی کرد مذهب تانترا را به جهان معرفی کند و موفقیتهایی هم به دست آورد، فردی است به نام «باگوان راجنیش» که به درخواست خودش، «اشو» نامیده شد.
او در سال 1931م در هند دیده به جهان گشود و در سال 1953م در رشته فلسفه، فارغ التحصیل شد و به مدّت نه سال در دانشگاه جبال پور هند، به تدریس فلسفه پرداخت. اشو، بیان اندیشه هایش را از دانشگاه های هند آغاز کرد و هنگامی که با استقبال عدّه ای مواجه شد، به ابداعات و ادعاهایی دست زد و خود را به عنوان «آغازگر خودآگاهی مذهبی نوین»، معرفی کرد.
او در سال 1974م. یک مرکز مراقبه به نام «کمون بین المللی اشو»، تأسیس کرد که بعدها به یکی از بزرگترین مراکز مراقبه در هند تبدیل شد. وی در سال 1981م به آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا هم مریدانی پیدا کرد و شاگردانش، شهرکی به نام او در آمریکا بنا کردند؛ اما پس از چهار سال، دولت آمریکا، اشو را اخراج کرد؛ هر چند مریدان او ادعا میکنند که اخراج او، به خاطر زیر سؤال بردن ارزشهای جامعه آمریکا بوده است؛ ولی اسناد سازمان اتباع وزارت خارجه آمریکا که وزارت امور خارجه هند هم آنها را را تأیید کرده، نشان میدهد که اخراج او، بهدلیل ترویج افراطی فساد اخلاقی بوده که حتی فضای غیر اخلاقی جامعه آمریکا هم آن را برنتابید.
اشو علاوه بر اینکه از آیین تانترا تأثیر گرفته، از کسانی همچون شیخ کبیر و بودا نیز متأثر شده و پارهای از تعلیمات جلالالدین مولوی هم در آثار او منعکس شده است. او عقایدی همچون تناسخ و روح کیهانی را نیز پذیرفته است.
اشو از همان دوران کودکی بسیار متمرّد و عصیانگر بوده و روحی ساختارشکن داشته است. وی در دوران دانشآموزی، روزی پاهایش را روی میز قرار داد و در جواب معلم که به او اعتراض کرد، گفت: «مهم میز است که به رفتار من اعتراض ندارد. این مسأله ای است بین من و میز… این طور بهتر میتوانم مطالب نامفهوم شما را بفهمم».[250]
پرستش «شاکتی»
نظریات اشو براساس پرستش «شاکتی» و تقدّس انرژی جنسی شکل گرفت و به ادعای او «رسیدن به حقیقت از راه سکس» است.[251] این دستور، یکی از دستورهای مذهب تانتراست که اشو با تمام وجود، به ترویج آن پرداخت.[252] او ادعا میکند که بعد از مرگ، تنها راه ورود به ملکوت خداوند، «سکس» است!![253]
استدلال اشو این است که شناخت خداوند، با قلب حاصل میشود و ذهن، مانع آن است. ذهن، محلّ تصاویر دنیایی است و تصاویر ذهنی، اجازه نمیدهند که قلب، خدا را دریابد. بنابراین، برای کاستن هجوم ذهنیات و شکوفایی دل، برای درک عشق و معرفت خداوند، باید فعالیت ذهن را کاهش داد و برای آزاد شدن از ذهنیات، باید وسوسهها و هوسهایی را که به ذهن هجوم میآورند، رها کرد؛ تا به محض سر بر آوردن، ارضا شوند و هرچه زودتر، عرصه را خالی کنند و شخص، به آستانه مراقبه برسد. اگر از وسوسه ها و خواسته هایی که به ذهن هجوم میآورند سرباز زنیم، آنگاه، آنها مشکلساز میشوند و مانع از رسیدن به مراقبه و معرفت خواهند شد.
«آنچه منع میشود، جاذبه پیدا میکند. آنچه انکار میشود، به اشاره فرامیخواندمان! تنها آگاهی به بازیهای ذهنی است که آزادمان میکند و نفی و انکار، نفی و انکار نیست؛ بر عکس، فراخوان و ترغیب است …».[254]
مبنای تز معرفتشناسانه تانترا، این است که در ساختار وجود انسان، هفت کانون نیرو قرار دارد که اولین و پایینترین آن، در مرکز انگیزش جنسی، پایینتر از انتهای ستون مهرههاست. نیروی بیکران الهی آنقدر فروکاسته شده که در این مرکز، به صورت کند الینی (مار حلقهزده) خفته است. اگر این نیروی الهی (شکتی) برانگیخته شود، بهتدریج رشد میکند و سایر کانونهای نیرو را فعال میسازد؛ تا نقطه هفتم که بالای سر قرار داشته و نماد آن نیلوفر هزار برگ است. در آنجا اتحاد با نیروی الهی کشف شده، انسان میتواند خداوند را درک کند.[255]
بنابراین، عشق جنسی، نقطه شروع حرکت بهسوی خداوند است؛ به این صورت که عشق ابتدا به صورت جنسی ظهور میکند و بعد ارضای آزادانه آن، نیروی درون را رها کرده، رو به شکوفایی میبرد؛ تا جایی که ذهن از همه تصوّرات و دل از همه امیال، پاک شده، به درک خداوند میرسد. «تانترا، کلیدهایی را در اختیار قرار میدهد که لجن را به نیلوفر آبی بدل کنی».[256]
اشو بر این عقیده است که افرادی که آزادانه به ارضای تمایلات جنسی اقدام کنند، بعد از گذشت مدّتی، این مسئله را رها کرده، وامیگذارند؛ چون برایشان مسئلهای عادی و پیش پا افتاده خواهد شد.[257]
قابل ذکر است که، بدنامی آیین تانترا از نظر رسوایی اخلاقی و جنسی چنان مشهور است که بسیاری از محققین ادیان هند، آن را از ویژگیهای یک آیین منطقی به دور دانستهاند و چندان به این آیین نپرداختهاند. این آیین در قرن چهارم میلادی شروع شد و در حقیقت آخرین ورق از کتاب آیینهای معنوی هند است. از نگاه هندوها، معنویت در تاریخ سیر نزولی دارد و آثار تانترا چون به عصر سقوط معنویت بشر مربوط است؛ دین عصر تاریکی[258] نام گرفته است!
هرچند در آیینهای باستانی هند، جسم انسان بزرگترین مانع صعود معنوی اوست؛ تانترا اهمیت جسم را در حد پرستش بالا میبرد و آن را به معبد تبدیل میکند؛ بهگونهای که آوردهاند:
پرستش بعد مؤنث و الهه مادر که در تانترا نیروی زاینده حیات است، بسیار اهمیت مییابد. مراسم عبادی تانترا بر محور روابط جنسی استوار است و ریشه آن در ازدواج خدایانی چون شیوا و شاکتی است. آمیزش عبادی جنسی[259] از مراسمهای مهم عبادی تانتراست.[260]
رسیدن به وحدت از راه آمیزش جنسی، یکی از خطرناکترین روشهای ریاضت، مشهور به کندالینی یوگا میباشد که در تانترا ابداع گردیده است.
درباره اشو باید گفت: وی که در جایجای سخنانش متذکّر میشود که باید تمامی مکتبها و آیینها دور ریخته شوند و تمامی باورهای کهن باید دفن شوند؛ چرا خود به یکی از همین آیینها چسبیده و تمام همّت خود را صرف گسترش این مکتب نمود؟ اگر تمامی سنّتها محکوماند؛ چرا در این میان مذهب تانترا باید استثنا شود و تعالیمش از طرف اشو به عنوان دستورات نجاتبخش معرّفی و تبلیغ شود؟
شناخت خداوند
اشو معتقد است که مباحث استدلالی و منطقی برای شناخت خداوند، راه به جایی نمیبرند.[261] از نظر او، روی آوردن به خدا از راه عقل و برهان، همانا از دست دادن خداوند است؛ زیرا عقل و منطق، بازدارندهاند.[262]
او در جاهای دیگر، برخلاف گفته های خود میگوید: «شناخت خداوند از راه عقل و هوش، میسر است. از راه دانش، نمیشود به خدا رسید و از راه باور، نمیشود خدا را شناخت؛ بلکه از راه عقل و هوش میتوان شناخت. برای شناخت خدا، هوشی فراوان نیاز است».[263]
اشو با عبادتهایی که ادیان و مذاهب به افراد یاد میدهند، مخالف است و معتقد است که عبادت، باید خودجوش باشد. در تعالیم اشو آمده است:
«کلیساها و مذاهب، به تو آموزش عبادت میدهند؛ ولی در واقع، آنها تو را از نیایش، تهی میکنند؛ چرا که نماز، ماهیتی خودجوش دارد؛ یاددادنی نیست… آنها عبادت از پیش آمادهای به شما میدهند؛ عبادت، امری خودجوش و درونی است. بگذارید عبادتتان هم خود جوش و درونی باشد. اگر با خدا تصنّعی صحبت کنید، پس کجا میتوانید اصیل و طبیعی باشید؟… شما این طوری تمام ارتباط خود جوش را از دست میدهید».[264]
اشو در جای دیگر اینگونه به مریدانش توصیه میکند: «[برای تبدیل ترس به عشق] در جایی که احساس راحتی میکنید، بنشینید؛ آنگاه دستهایتان را روی دامنتان بگذارید؛ دست راست را زیر دست چپ قرار دهید. این حالت، مهم است… دو شست به هم متصل میشوند. آن وقت، استراحت کنید. چشمهایتان را ببندید… اگر ممکن است، با 50 دقیقه شروع کنید… هر روز این عمل را انجام دهید».[265]
اینجاست که پاسخ دادن به چند سؤال زیر از سوی اشو، ضروری به نظر میرسد: اگر اشو با نیایشهای تعریف شده و از پیش آماده، مخالف است و میخواهد هر کسی عبادت خودجوش داشته باشد، چرا خودش برای نیایش، آداب خاص توصیه میکند؟! اگر نماز به خاطر آداب مخصوصی که دارد، از نظر اشو، مطرود است، چرا وی مراقبههای خاص ابداع و ترویج میکند؟!
و اگر به مسجد و کلیسا نیازی نیست، چرا وی مکانی برای پیروان خود ابداع نموده؟! اگر برای دینداری، به مکان خاصی احتیاجی نیست، چرا او کمون را جایگزین مسجد و کلیسا میکند؟ همه میدانند که «کمون بینالمللی اشو» در هند، هر ساله پذیرای مریدان اشو میباشد و از نظر آنها این کمون، همچون معبدی مقدس است.
به راستی چرا اشو فرض کرده که عبادت با شکل معیّن (مثل نماز)، با «درونی بودن» عبادت و نیایش سازگاری ندارد؟ چه دلیلی دارد خودجوش بودن عبادت فقط در قالب «عبادت ابتکاری» تعریف شود؟ از نگاه اشو «عبادتهای ادیان الهی» الزاماً تصنّعی از آب درمیآید در حالی که همین اشکال همه به عبادت مورد توصیه اشو هم وارد است.
باید اضافه کرد که عبادت اصولاً چیزی است که خدا از بندگانش درخواست کرده (که البتّه عمل به این درخواست، باعث بهجت روح میشود) و اگر کسی؛ چنانکه اشو تعلیم میدهد؛ فقط به هوای میل خود و با هدف کسب شادی و بهجت درونی به «عبادت ابتکاری» دست بزند، اطلاق «عبادت» بر چنین عملی، توهمی بیش نیست و کسی که مدعی کسب رضایت خداست؛ چون عبادت، به معنای تحصیل رضایت خالق است؛ باید از همان راهی برود که خدا گفته، نه هرچه میل انسان اقتضا کند.
اشو معتقد است که مراقبه (تخلیه کامل ذهن؛ نه تمرکز)، کلید دریافت حقیقت است و همه روشندلان تاریخ از همین مسیر، به مقصد رسیدهاند. او سکوت عمیق را جایگزین عبادتهایی میکند که با لفظ و کلام، آمیختهاند. در عرفان اشو، تنها عبادت، «سکوت» است.[266]
«کلمات برای ایجاد ارتباط بین مردم، خلق شدهاند. خداوند، یک انسان نیست که نیاز باشد از راه سخن با او ارتباط برقرار کنید. تنها سکوت عمیق لازم است.»[267]
او با این استدلال، تمام عبادتها و آداب جمعی ادیان را لغو میخواند و معتقد است که نیازی نیست جایی جمع شویم و برای عبادت، به جایی برویم؛ ولی خود او پرستش دسته جمعی شاکتی را به پیروانش توصیه میکند و مریدان را دعوت میکند که به مکان خاصی رفته، به صورت جمعی، از راه انرژی جنسی به عرفان برسند!
اشو معتقد است که شهوت جنسی، مزاحم وصول به حقیقت است؛ پس باید کاری کرد که مسئله سکس، به امر عادّی و پیش پا افتاده، تبدیل شود؛[268] امّا سؤالی که مطرح میشود این است که آیا واقعاً میل جنسی برای همگان خاموش شدنی است؟!
میل تنوعطلب انسان را هیچگاه نمیتوان از بین برد و سرکوب کرد و همگان میدانند که غریزه جنسی از این نظر دریاصفت و سیریناپذیر است و تنوعطلبی در غریزه جنسی تمامی ندارد. همچنین گفته شده است اواخر عمر اشو، هنگام اقامت در آمریکا، وی نود ماشین بلیزر داشت و مدیر برنامههایش در پاسخ به سوالِ دلیل تعدد این ماشینها، اعلام کرده بود: «اشو، بسیار ماشین دوست دارد و میخواهیم تعداد این خودروها را به سیصد و شصت و پنج برسانیم؛ تا او برای هر روز سال یک ماشین داشته باشد».[269]
آیا با چنین روحیهای میتوان مدعی آرامش بود؟ در حالی که راهبران آسمانی با اکتفا به حداقل امکانات مادّی و قناعت و سادهزیستی توانستهاند معنویت راستین را معرفی و عرضه نمایند.
یکی از آموزههای اشو، این است که توصیه میکند نقصهای خود را بپذیرید و با شهامت، با آنها روبهرو شوید و سعی کنید با همین نقصها هم از زندگی لذّت ببرید. اشو میگوید: «من به کمال نرسیدهام؛ بلکه قابلیت لذّت بردن از نقصهایم را به دست آوردهام. هیچکس به کمال نمیرسد»[270]. «نقصان، حقیقت زندگی است؛ شما سعی دارید به کمال برسید و من نقایص خود را پذیرفتهام».[271]
البتّه برای خود اشو نمونههایی اتفاق افتاده که نشان از راضی نشدن و قانع نشدن وی دارد؛ به عنوان مثال، او بارها اقدام به تغییر نام خود کرده است!![272]
نگرش اشو در مورد خداوند به جد قابل تأمل و بررسی است. او درباره خدا میگوید: «از نظر من، عشق مهم است و خدا برای رسیدن به عشق، اهمیت دارد و من به خدا علاقمند نیستم!»[273].
«عارف، در جستوجوی شادمانی، به زندگی روی میآورد. او پروای خدا در سر ندارد؛ البته عارف در راه خود، خدا را هم مییابد؛ اما او در جستوجوی شادمانی است»[274].
«اگر عاشق باشی، میتوانی خدا را کاملاً فراموش کنی؛ چرا که از عشق، هر چیزی امکانپذیر است».[275]
اشو درباره زندگی در دنیا و تشکیل خانواده میگوید: من معتقدم که جهان باید به وحدت برسد و مرزها برداشته شوند، بنابراین، من از حکومت واحد جهانی حمایت میکنم.[276]
بساط ملّتها باید برچیده شود و لازمه این کار، از بین رفتن خانواده است.[277] ازدواج، ریشه همه مشکلات است.[278] در کمون پیشنهادی من، از ازدواج، خبری نیست.[279] شاید شنیدهاید که خانواده، مظهر عشق است؛ اما من میگویم خانواده، مخالف عشق است. خانواده با کشتن عشق، زنده است؛ اجازه نمیدهد عشق رخ دهد[280]. در خانواده جهانی، برای بچه دار شدن، به جای ازدواج رسمی، تلقیح مصنوعی جایگزین میشود و اصولاً بچه ها به کمون [خانواده همگانی] تعلق دارند؛ نه به پدر و مادرها. آنها اگر عاشق فرزندان خود هستند، فقط حق دارند آخر هفته را با فرزندان خود بگذرانند.[281] تلقیح مصنوعی، تنها شیوه علمی برای داشتن بهترین اولاد است. ما باید این اندیشه کهنه را از سرمان بیرون کنیم که میگوید: من پدر هستم». ما باید این اندیشه را خلق کنیم که من، بهترین فرزند را انتخاب کرده ام… به این طریق، باید ارزشها را دگرگون کرد… تو دیگر نباید نگران باشی که چه کسی اسپرم و چه کسی زهدان خود را برای پرورش جنین در اختیار قرار میدهد.[282] به این ترتیب، چون کودک از طریق آمیزش جنسی به عمل نمیآید، آمیزش جنسی به صورت کامجویی و لذتی محض، در میآید و دیگر هیچ مسئولیت یا خطری با آن همراه نیست.[283]
ناگفته پیداست که این همان چیزی است که تحت نام «کمون» توسّط کمونیستها مطرح شد و به شکست انجامید. جالب است که حتی مترجمین کتابهای اشو هم این ایده را برنتابیده اند.
اشو درباره دین میگوید: در وجود همه انسانها، حسی به نام «نیاز به شادمانی» وجود دارد. شاد بودن، عین دینداری است[284]، تمام ادیان از این میل و احساس به وجود آمدهاند وگرنه، هیچ دلیلی بر وجود دین نبود؛[285] دین بر باورها متکی نیست؛ دین، ریشه در تجربه دارد.[286]
اشو درباره ارزشهای اخلاقی میگوید: از نظر من، پایبندی به ارزشهای اخلاقی، نتیجه ترس و امنیتجویی است و در حقیقت، این ارزشها، ابزاری هستند که سیاستمداران و کشیشها، برای تحکیم قدرت و تأمین منافع خود، درست کردهاند.[287] از نظر من، لازم نیست شخصی به شخص دیگر وفادار بماند. «نمیگویم اگر زنی را دوستداری، با او زندگی نکن؛ با او باش؛ اما نسبت به عشق، صادق و وفادار بمان؛ نه نسبت به شخص… وقتی عشق ناپدید میشود، وقتی شادی از میان میرود، آن وقت، به حرکت ادامه دهید … از همان لحظهای که احساس میکنید دیگر از چیزی خوشتان نمیآید و آن چیز، گیرایی و جاذبهاش را از دست داده است و شما را خوشحال نمیکند، از آن دست بردارید؛ فقط بگویید: متأسفم!»[288].
اشو درباره نداهای درونی میگوید: «به صدای قلبتان توجّه کنید و از آن پیروی کنید؛ به خاطر داشته باشید که من تضمین نمیکنم که آن ندا همیشه شما را به راه راست هدایت کند؛ بیشتر اوقات، شما را به گمراهی میبرد. این حق شماست که آزادانه به گمراهی بروید[!!]. این، بخشی از کرامت شماست؛ حتّی در مقابل خداوند بایستید… گاهی زیباست که حتّی با خداوند هم مخالفت کنید[!!] اینطوری، مستحکم میشوید.. درستی و نادرستی امور را کنار بگذارید. چیزی که امروز درست است، ممکن است فردا غلط باشد».[289]
اشو درباره قیامت و حسابرسی انسانها میگوید: «خداوند، قبلاً در مورد تو قضاوت کرده و این، چیزی نیست که قرار باشد در آینده اتفاق بیفتد؛ بلکه قبلاً اتفاق افتاده، در مورد مسئله روز رستاخیز، نگران نباش؛ نیازی به ترس نیست… همان لحظه که خداوند تو را آفرید، در مورد تو قضاوت هم کرده»[290].
«تو، مخلوق خدا هستی. اگر اشتباهی رخ بدهد، او مسئول توست؛ نه تو. اگر تو به گمراهی روی، او مسئول است؛ نه خودت[!!]. تو چطور میتوانی مسئول باشی؟ اگر تو نقشهای بکشی و غلط از آب درآید، کسی نمیتواند بگوید خود نقشه مقصر بوده است».[291]
حقیقت آن است که اشو یکی از مأموریت خود را مبارزه با ادیان الهی قرار داده است و از آنجا که متأسّفانه اطّلاع چندانی از ادیان، به ویژه دین مقدس اسلام نداشته است همه ادیان را با یک دید مینگرد و به همه حمله میکند.
قابل توجّه اینکه اشو به نفی امور بسیاری پرداخته است؛ نفی مسجد؛ نفی عبادت؛ نفی توبه و زهد؛ نفی دین؛ نفی شریعت؛ نفی خانواده؛ و …
جمعبندی
از عجایب عرفان اشو این نکته است که وی خدا را هدف نمیداند و اصولاً او به خدا علاقهمند نیست[292] و آنچه برای اشو مهم است، به تعبیر خودش «عشق» است و خدا چون ابزار رسیدن به عشق است، اهمیت پیدا میکند که البته هم خدا و هم مذهب در پی شادمانی از راه میرسند.[293] او تصریح میکند که هدف عارف، خدا نیست؛ بلکه عشق است و عارف به خدا کاری ندارد: «عارف در جستوجوی شادمانی به زندگی روی میآورد. او پروای خدا در سر ندارد. البته عارف در راه خود، خدا را هم مییابد؛ اما او در جستوجوی شادمانی است. بنابراین، عرفان هیچگونه مجموعه باورهایی در مورد بیخدایی یا با خدایی ندارد. عرفان بر هیچ باوری متکی نیست.» [294]
از این بیان روشن میشود، عرفان اشو، عرفان بدون خداست و اگر احیاناً در این عرفان، خدا مطرح میشود، خدایی است که فقط حکم یک وسیله را دارد، نه هدف. خدا ابزار است، نه مقصد؛ راه است، نه غایت. به همین جهت به صراحت میگوید: «همهچیز را در مورد خدا فراموش کن. فقط به جستوجوی شادمانی بپرداز».[295]
میتوان گفت که نتیجه و حاصل سخنان اشو و پیام نهایی مکتب وی، این است: «ای انسانهایی که اهل گناه هستید و احیاناً از گناه خود پشیمان میشوید و گاهی دست و پا زدن فطرتتان، زیر چکمههای هوای نفس به شما تلنگری میزند! با آسودگی، گناه کنید و عذاب وجدان نداشته باشید و اینگونه بپندارید که همین گناهان و معصیتها، راه رسیدن به خداست. ای انسانها! به این جرقهها و بارقههای الهی، بیتوجه باشید؛ تا عیش دنیاییتان کامل شود؛ بدون هیج ندامتی».
[
249] . ساراها 3، ص 64.
[250] . اشو، شهامت، ص 133.
[251] . آفتاب در سایه، ص 188.
[252] . ساراها 3، ص 91.
[253] . اشو، راز، ص 203.
[254] . یک فنجان چای، ص 145.
[255] . داریوش شایگان، ادیان و مکاتب فلسفی هند، ج2، صص 716 تا 719.
[256] . الماسهای اشو، ص 240.
[257] . اشو، آواز سکوت، ص 285، شهامت ص 179.
[258]. kali-yuga.
[259]. maithuna.
[260] . تاریخ جامع ادیان، جان بایر ناس، ص 281.
[261] . اشو، با خود یکی شو، ص 28 ؛ من درس شهامت میدهم، ص 98.
[262] . اشو، بگو آری، ص 77.
[263] . اشو، مراقبه هنر شور و سرمستی، ص 32.
[264] . اشو شهامت، صص 87 و 90.
[265] . اشو، شهامت، ص 199.
[266] . اشو، بگو آری، ص 77.
[267] . همان، ص 186.
[268] . آواز سکوت، ص 93.
[269] . جلالالدین آشتیانی، عرفان، ص 231.
[270] . ساراها 3، ص 6.
[271] . همان، ص 86.
[272] . اینک برکهای کهن، ص 41.
[273] . اشو، دل به دریا بزن، ص 32.
[274] . اشو، پرواز در تنهایی، ص 60.
[275] . اشو، شهامت، ص 98.
[276] . همان، ص 134.
[277] . همان، ص 100.
[278] . همان، ص 20.
[279] . همان، ص 97.
[280] . اشو، آینده، ص 145.
[281] . همان، ص 99 و 100.
[282] . آینده طلایی، ص 88.
[283] . همان، ص 87.
[284] . اشو، دل به دریا بزن، ص 46.
[285] . اشو، مراقبه هنر شور و سرمستی، ص 18.
[286] . اشو، پرواز در تنهای، ص 109.
[287] . آینده طلایی، صص42 و 43.
[288] . ساراها 4، ص 107.
[289] . اشو، شهامت، صص 26 و 27.
[290] . اشو، شهامت، ترجمه: خدیجه تقیپور، ص 127.
[291] . همان، ص 127.
[292]. اشو، دل به دریا بزن، ص 31.
[293]. الماسهای اشو، ص 25.
[294]. اشو، پرواز در تنهایی، ص 60.
[295]. اشو، با خود یکی شو، ص 97 ؛ من درس شهامت میدهم، ص 115.
منبع: سایت هدانا برگرفته از پرسشها و پاسخها «عرفان و سراب» .