اشعار زیبا درباره محرم از شاعران بزرگ ایرانی / اشعار زیبا درباره عاشورا
در این مطلب از سایت تریپ لند اشعار زیبا درباره محرم از شاعران بزرگ ایرانی / اشعار زیبا درباره عاشورا را برای شما آماده کرده ایم. امیدواریم از این مطلب لذت ببرید.
شاعران بزرگ و برجسته ایرانی درباره ماه محرم اشعار بسیار زیبایی را سروده اند که در ادامه مطلب زیباترین اشعار درباره محرم و عاشورا از شاعران بزرگ ایرانی آورده شده است.
زیباترین اشعار درباره ماه محرم از شاعران بزرگ ایران
چونانکه سر نیزه اش بیرون رود از سنگ
بیرون نشود سوزن فولاد ز بیرم
تا چرخ همیگردد و پاینده بود خاک
تا پیشرو سال بود ماه محرّم
بر صدر بزرگیش بقا باد بشادی
بنیاد هنر مانده باحکامش محکم
عنصری
آمد صفر امروز چو دی رفت محرم
این شادیت آورد گر آن بود همه غم
تا بر عقب ماه محرم صفر آید
شادیت فزون باد و همه ساله غمت کم
مسعود سعد سلمان
خواست از آفت و آشوب درین ماه نفیر
آمد از راحت و آرام درین ماه نفر
جامهٔ تعزیت افکند در آن ماه قضا
مژدهٔ تهنیت آورد در این ماه قدر
پیش یزدان به قیامت گله و شکر کند
پدر از ماه محرم پسر از ماه صفر
بودنی بود و قلم رفت و چنان خواست خدا
که ستاند ز یکی ملک و سپارد به دگر
امیرالشعراء
رسیده ماه محرم بسال پانصد و شصت
ببارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجسته رأی و همایون لقا و فرخ فال
دراز عمر بعدل و ز ظلم کوته دست
ستوده سیرت و پاک اعتقاد و نیکو ظن
بدل خدای شناس و بتن خدای پرست
سر وزیران صدر بزرگ سعد الملک
که سعد اکبر ناظر بود بوی پیوست
سوزنی سمرقندی
روز دهم ز ماه محرم به کربلا
ظلمی صریح رفت بر اولاد مصطفی
هرگز مباد روز چو عاشور در جهان
کان روز بود قتل شهیدان به کربلا
آن تشنگان آل محمد اسیروار
بر دشت کربلا به بلا گشته مبتلی
اطفال و عورتان پیمبر برهنه تن
ازپرده رضا همه افتاده بر قضا
فرزند مصطفی و جگر گوشه رسول
سر بر سر سنان و بدن بر سر ملا
عریان بمانده پردگیان سرای وحی
مقتول گشته شاه سراپرده عبا
قتل حسین و بردگی اهل بیت او
هست اعتبار «و» موعظه ما و غیرما
دل در جهان مبند کزو جان نبرده اند
پرورده پیمبر و فرزند پادشا
هرگه که یادم آید از آن سید شهید
عیشم شود منغض و عمرم شود هبا
ای بس بلا و رنج که برجان او رسید
از جور و ظلم امت بی رحم و بی حیا
در آرزوی آب چنوئی به داد جان
لعنت برین جهان بنفرین بی وفا
قوامی رازی
اشعار زیبا درباره محرم از شاعران برجسته
خرمی کان فلک دهد غم دان
دل که با غم بساخت خرم دان
سنت اهل عشق خواهی داشت
درد را هم مزاج مرهم دان
به عیاری که هفت مردان راست
نقش شش روز کمتر از کم دان
دوستان همچو مهر، نمامند
دشمنان همچو ماه، محرم دان
گنج عزلت توراست خاقانی
عافیت هم ورا مسلم دان
چار دیوار عزلتی که توراست
بهتر از چار بالش جم دان
چار بالش نشین عزلت را
پنج نوبت زن دو عالم دان
خاقانی
سال هفتصد و پنجاه و نه ز هجرت نبوی
دهم ز ماه محرم سه شنبه از هفته
بپور آغاج نظام خجسته پی یحیی
ز تیغ قهر اجل تا بحشر شد خفته
ابن یمین
روی زمین و خون دلم نم گرفته است
پشت فلک ز بار غمم خم گرفته است
اشکم چه دیده است که مانند خونیان
پیوسته دامن من پر غم گرفته است
مسکین دلم که حلقه ی آنزلف تابدار
بگرفت و غافلست که ارقم گرفته است
انفاس روح میدمد از باد صبحدم
گوئی که بوی عیسی مریم گرفته است
چون جام می گرفت نگارم زمانه گفت
خورشید بین که ماه محرم گرفته است
همدم بجز صراحی و جام شراب نیست
خرم کسی که دامن همدم گرفته است
هر کو ز دست یار گرفتست جام می
روشن بدان که مملکت جم گرفته است
ملک دلم گرفت و بجورش خراب کرد
آری غریب نیست مگر کم گرفته است
خواجو ز پا درآمد و هیچش بدست نیست
جز دامن امید که محکم گرفته است
از وی متاب روی که مانند آفتاب
تیغ زبان کشیده و عالم گرفته است
خواجوی کرمانی
ماه محرم است و شد دجله روان ز چشم ما
بهر حسین تشنه لب شاه شهید کربلا
تشنه لبان روی بخاک و تن بخون
ما پی آبروی خود خاک بر آبروی ما
با شهدای کربلا لاف وفا هر آنکه زد
گرنه شهید گریه شد مدعی است بیوفا
بسکه ز آتش جگر گریه گرم می کنم
مردمک دو دیده ام سوخته شد درین عزا
از پی جیفه جهان خون حسین ریختند
لعنت حق بر آن سگان سگ نکند چنین جفا
گرچه سگ اشنا شود سگ صفت اشنا نشد
دوست نمی شود بکس دشمن آل مصطفا
روی فلک سیه شود کز چه به تیرگی کشید
چشم و چراغ فاطمه نور دو چشم مرتضا
وای بر آن دلی که او می طلبد وفا ز چرخ
خاک بر آن سری که او تکیه کند بدینسرا
حلق حسین میبرد تیزی تیغ بی امان
جان حسن همی گزد تلخی زهر جانگزا
آنکه حسین میکشد دعوی دین چه میکند
شمر لعین رو سیه شرم ندارد از خدا
هست حسین تشنه لب خضر کجاست در جهان
آی حیات مومنان تشنه جگر بود چرا
روز عزاست ای پسر سعی صفا چه میکنی
کعبه سیاه پوش شد رفت ز مروه هم صفا
در غم ما نمی چنین جامه چه مرد و زن درد
زن بود آنکه در برش جامه نمیشود قبا
دشمن آل مرتضی پرده خویش می درد
پنجه شیر حق کجا روبه حیله گر کجا
نیش زنند دشمنان تیغ برآر یا علی
تا همه را فرو برد تیغ تو همچو اژدها
شکر که در زمان ما کار یزید آخرست
مهدی آخر الزمان تیغ کشیده در غزا
بنده اهل بیت شد اهلی از آن همیشه است
روی نیاز بر زمین دست امید بر دعا
یارب اگر چه از گنه آینه تیره کرده ام
هم تو صفای سینه ده از دم شاه اولیا
اهلی شیرازی
امروز حسن خط به رخ او مسلم است
یاقوت از شکسته آن زلف، درهم است
در چشم داغ من که به ماتم نشسته است
هر ناخنی اشاره به ماه محرم است
صائب تبریزی