آیا مرحوم کاشف الغطا منکر شهادت حضرت…
در این مطلب از سایت تریپ لند به آیا مرحوم کاشف الغطا منکر شهادت حضرت… می پردازیم. پس به شما پیشنهاد می کنیم حتما تا انتهای این مطلب همراه ما باشید.
طرح شبهه:
سخن كاشف الغطاء، كتك خوردن فاطمه را رد مي كند:
علامه كاشف الغطاء مي گويد:
اما داستان زدن زهرا و آسيب ديدن گونه او از آن مواردي است كه نه وجدان، نه عقل و نه احساساتم توان پذيرفتن آن را ندارد. نه به خاطر اين كه آن قوم نمي توانستند آن را انجام دهند؛ بلكه به اين دليل كه خو و سرشت عرب و عادات و تقاليد نيك جاهليت پيش از اسلام كه شريعت اسلام نيز آن را مورد تأييد قرارداد، همانند غيرت و تعصب نسبت به زنان هرگز به يك مرد عرب اجازه نمي داد كه زني را آن هم در برابر شوي او مورد ضرب و شتم قرار دهد.
الشيخ جعفر، مشهور به كاشف الغطاء، جنه المأوي، ص 135.
نقد و بررسي:
اصل كلام مرحوم كاشف الغطاء:
بخش اول:
أنا لا أبرئ هؤلاء القوم، لكن ضرب المرأة كان في ذلك الزمان عيبا، فمن يضرب امرأة يصبح ذلك عارا عليه وعلي عقبه، ففي نهج البلاغة عن علي عليه السلام:.. ولا تهيجوا النساء بأذي، وإن شتمن أعراضكم، وسببن أمراءكم، فإنهن ضعيفات القوي، والأنفس، والعقول، إن كنا لنؤمر بالكف عنهن وإنهن لمشركات، وإن كان الرجل ليتناول المرأة في الجاهلية بالفهر، أو الهراوة، فيعير بها وعقبه من بعده.
من نمي خواهم اين گروه را تبرئه كنم؛ ولي كتك زدن يك زن زشت است و عيب، هر كسي زني را كتك بزند، هم براي خودش ننگ آور است و هم براي منسوبين به او.
علي عليه السلام مي فرمايد: اگر زن ها آبروي شما را زير سؤال ببرند و يا بزرگان شما را نفرين كنند، آن ها را آزار ندهيد؛ زيرا زن از نظر جسمي و روحي و فكري نقص دارد، ما را از آسيب رساندن به زنان مشرك بر حذر مي داشتند، و در دوران جاهليت حتي اگر مردي زني را اذيت و آزار مي كرد، هم خودش و هم آيندگان پس از او را سر زنش مي كردند.
بخش دوم:
ولكن قضية الزهراء، ولطم خدها مما لا يكاد يقبله وجداني، ويتقبله عقلي، ويقنع به مشاعري، لا لأن القوم يتحرجون ويتورعون من هذه الجرأة العظيمة، بل لأن السجايا العربية، والتقاليد الجاهلية التي ركزتها إلخ….
داستان زهرا سلام الله عليها و سيلي خوردنش را نه وجدان من و نه عقل و مشاعرم آن را مي پذيرد؛ البته نه به اين جهت كه گروه مخالف را از چنين جرأتي بزرگ پاك نمايم؛ بلكه خصلت هاي عربي و تقليد از سنت هاي جاهلي آن را اثبات مي كند.
كاشف الغطاء، الشيخ محمد حسين (متوفاي1373هـ)، جنة المأوي، ص 81، ناشر: دار الأضواء، بيروت.
پاسخ بخش اول:
علامه سيد جعفر مرتضي در توضيح كلام مرحوم كاشف الغطاء مي نويسد:
در پاسخ مي گوييم: سخن كاشف الغطاء كه بعضي با استفاده از آن در حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها تشكيك كرده اند، نكات زيادي همراه دارد كه به برخي از آن اشاره مي كنيم:
1. كاشف الغطاء، منكر حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها نيست، و ما علي رغم اين كه معتقد هستيم كه او حوادث وارده را انكار نمي كند مي گوييم:
كاشف الغطاء، معصوم از خطا و اشتباه نبوده است:
اولاً: كاشف الغطاء اگر چه دانشمندي برجسته و صاحب نام است؛ ولي اين ويژگي باعث نمي شود كه او از خطا و اشتباه مصون باشد؛ مخصوصاً مسأله اي اگر نيازمند تحقيق و تتبع دقيق در متون و مصادر آن باشد. و لذا مي بينيم كه او در داستان هجوم به خانه زهرا سلام الله عليها و كتك زدن و سقط جنين به دلايلي استناد كرده است كه مورد اعتماد وي بوده است؛ بنابراين ضرور است كه در ادله او نهايت دقت و بررسي را داشته باشيم؛ چون ممكن است اين دليل هاي درست نباشد و بايد سخنان و آراء وي با دقت و كنجكاوي مورد نقد قرار گيرد و به صرف شيعه بودن و عالم بودن از تير رس نقد علمي نبايد دور بماند.
هدف او تحريك نشدن احساسات اهل سنت بوده است:
ثانياً: ممكن است كاشف الغطاء كساني را مخاطب قرار داده باشد كه افراد مهاجم به خانه زهرا سلام الله عليها را انسان هاي پاك دانسته و با ديده احترام به اعمال آنان نگاه كنند و آنان را ميزان درستي و حق بدانند؛ و لذا او مي خواسته است واقعيت امر را به آنان بفهماند بدون اين كه احساسات آنان را تحريك نمايد و به همين جهت است كه اين اعمال را از آنان بعيد دانسته است تا بتواند از ميانه اين دو هدف، وجدان خفته افراد غير متعصب را كه براي مهاجمين قداستي قائل نبودند، بيدار نمايد.
در تأييد اين نكته بايد گفت: او اين سخن را در پاسخ پرسش كسي گفته است كه اگر پاسخي غير از آن مي داد، به يقين احساسات وي را تحريك مي كرد؛ خصوصاً پس از آن كه كاشف الغطاء تلاش وسيعي براي ايجاد وحدت بين مسلمانان آغاز كرده بود و به آن بسيار اهميت مي داد.
كاشف الغطاء، شهادت حضرت محسن و به آتش كشيده شدن خانه را تأييد مي كند:
ثالثاًٌ: اين دانشمند بزرگ در جايي ديگر بدون هيچ گونه ابهام و توجيهي كه در آن تحريك عواطف طرف مقابل وجود ندارد، عقيده اش را بازگو مي كند و با صداي بلند فرياد مي زند كه محسن فرزند حضرت زهرا عليهما السلام را سقط كردند و دَرِ خانه اش را آتش زدند، او در اشعارش با سوزو گداز از مصيبت هاي زهراي اطهر سخن سرايي مي كند و شهادت فرزندش محسن را به اثبات مي رساند:
من سقط محسن خلف الباب منهجه
وفي الطفوف سقوط السبط منجدلا
بباب دار ابنة الهادي تأججه.
وبالخيام ضرام النار من حطب
اگر حسين عليه السلام را در كربلا شهيد كردند، پيش از آن محسن زهرا عليهما السلام را پشت دَر، با ضربه لگد به شهادت رساندند، و اگر در كربلا خيمه ها را آتش زدند، اين حركت ادامه به آتش كشيده شدن خانه زهرا و علي عليهما السلام بود.
رك: الموسوي المقرم، سيد عبد الرزاق (متوفاي1391هـ)، مقتل الحسين، ص 389، ناشر: منشورات قسم الدراسات الإسلامية، طهران، إيران.
كاشف الغطاء، مسأله هجوم به خانه وحي و آتش زدن آن را اجماعي مي داند:
رابعاً: مرحوم كاشف الغطاء، مسأله هجوم به خانه وحي و آتش زدن دَرِ خانه را موضوعي مي داند كه همه بر آن اتفاق نظر دارند و لذا مي نويسد:
فلسفه حضور در جماعت از منظر آیت الله بهجت/ خدا مى داند جمع آورى کمک برای فقرا چقدر فایده دارد
طفحت واستفاضت كتب الشيعة، من صدر الإسلام والقرن الأول، مثل كتاب سليم بن قيس، ومن بعده إلي القرن الحادي عشر وما بعده بل وإلي يومنا هذا، كل كتب الشيعة التي عنيت بأحوال الأئمة، وأبيهم الآية الكبري، وأمهم الصديقة الزهراء صلوات الله عليهم أجمعين، وكل من ترجم لهم، وألف كتابا فيهم، وأطبقت كلمتهم تقريبا أو تحقيقا في ذكر مصائب تلك البضعة الطاهرة، أنها بعد رحلة أبيها المصطفي ( ص ) ضرب الظالمون وجهها، ولطموا خدها، حتي احمرت عينها وتناثر قرطها، وعصرت بالباب حتي كسر ضلعها، وأسقطت جنينها، وماتت وفي عضدها كالدملج.
ثم أخذ شعراء أهل البيت سلام الله عليهم هذه القضايا والرزايا ونظموها في أشعارهم ومراثيهم، وأرسلوها إرسال المسلمات: من الكميت والسيد الحميري، ودعبل الخزاعي، والنميري، والسلامي، وديك الجن، ومن بعدهم، ومن قبلهم إلي هذا العصر. وتوسع أعاظم شعراء الشيعة في القرن الثالث عشر، والرابع عشر، الذي نحن فيه، كالخطي، والكعبي، والكوازين، وآل السيد مهدي الحليين، وغيرهم ممن يعسر تعدادهم، ويفوق الحصر جمعهم وآحادهم. وكل تلك الفجائع والفظائع، وإن كانت في غاية الفظاعة والشناعة، ومن موجبات الوحشة والدهشة، ولكن يمكن للعقل أن يجوزها، وللأذهان والوجدان أن تستسيغها، وللأفكار أن تقبلها، وتهضمها، ولا سيما وأن القوم قد اقترفوا في قضية الخلافة، وغصب المنصب الإلهي من أهله ما يعد أعظم وأفظع.
كتاب هاي شيعه از آغاز اسلام و از نخستن قرن آن مانند كتاب سليم بن قيس و افرادي كه پس از او تا قرن يازدهم؛ بلكه تا زمان ما آثاري را نوشته اند و بلكه همه كتاب هايي كه متعرض حوادث زندگي ائمه عليهم السلام و پدر بزرگوارشان آيت و نشانه الهي و مادرشان حضرت صديقه سلام الله عليها شده اند و يا افرادي كه شرح حال آنان را نوشته و به صورت خاص كتابش را به آنان اختصاص داده است، همه اين اشخاص سيلي خوردن زهرا را پس از فوت پيامبر صلي الله عليه وآله و كبود شدن چهره و سرخ شدن چشم ها و افتادن گوشواره بر اثر آن ضربه، و همچنين شكسته شدن پهلوي زهرا را پشت دَر، و سقط شدن جنين و ورم كردن بازو را نوشته و شرح داده اند.
پس از مؤلفان و نويسندگان شيعه، شاعران اهل بيت عليهم السلام، اين مصيبت هاي و رنج ها را در اشعارشان بيان كرده اند؛ همانند كميت، سيد حميري، دعبل خزاعي، سلامي و ديك الجن.
و شاعراني كه پس از آنان آمده اند حتي شاعران زمان ما. خصوصا شاعران شيعه در قرن سيزده و چهاردهم مانند: خطي، كعبي، كوازين، آل سيد مهدي حلّي و غير آنان كه نام بردن از همه مشكل است.
اين افراد اعم از نويسندگان و شاعران فجايع دردناك وارده بر حضرت زهرا را بازگو كرده اند؛ اگر چه اين فجايع، دردناك و ستمگرانه است؛ ولي عقل و وجدان آن را واقع شده مي پندارد و انديشه آزاد آن را مي پذيرد؛ زيرا همه اين حوادث تلخ در پي مسأله خلافت و جانشيني و غصب اين منصب از طرف نا اهلان اتفاق افتاد.
كاشف الغطاء، الشيخ محمد حسين (متوفاي1373هـ)، جنة المأوي، ص 83 ـ 84 و 78 ـ 81، ناشر: دار الأضواء، بيروت.
پاسخ بخش دوم:
آن چه كه كاشف الغطاء در بعيد دانستن كتك خوردن زن عربي و در توجيه آن گفته است، غير قابل قبول است؛ زيرا:
جباران براي رسيدن به قدرت، از هيچ عملي فروگذار نمي كنند
اولاً: فرمايش حضرت علي عليه السلام كه كتك زدن زن را عار و ننگ براي عرب دانسته است، به معناي محال بودن چنين عملي نيست كه گفته شود: اصولاً عرب زن را كتك نمي زند؛ بلكه گاهي براي رسيدن به اهدافي مانند خلافت و حكومت بدترين و زشت ترين فجايع را مرتكب مي شوند؛ مخصوصاً اگر در رسيدن به اين منصب ثروت فراوان و گسترش قدرت و نفوذ در بين مردم و شهرت وجود داشته باشد.
بنابراين در موضوع مورد بحث ما كه خلافت ديني و اسلامي است و مردم به آن نگاهي احترام آميز دارند، به يقين براي رسيدن و دست يابي به آن هر جنايتي قابل توجيه خواهد بود.
عرب، زنده بگور كردن دختران را ننگ نمي دانست:
ثانياً: آيا زنده به گور كردن دختران عار و ننگ نيست؟ و آيا برادر كشي براي رسيدن به دنيا ننگ نيست؟ آيا اين اعمال عارگونه مربوط به دوران جاهليت نبود؟ و همان گونه كه مي دانيد، خيزران بچه اش را براي به دست آوردن قدرت و رياست كشت، مأمون برادرش امين را كه مزاحم حكومتش بود از پا درآورد، و اين ضرب المثل از خود شما است كه:
الملك عقيم لا رحم له.
خلافت و سياست بي رحم است.
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 3، ص 522، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛
المسعودي، أبو الحسن علي بن الحسين بن علي (متوفاي346هـ) مروج الذهب، ج 2، ص 34 .
أبو هلال عسكري در توضيح اين ضرب المثل مي گويد:
قولهم الملك عقيم. يراد أن الملك لو نازعه ولده ملكه لم يلبث أن يهلكه فيصير كأنه عقيم لم يولد له.
الملك عقيم؛ يعني اگر فرزند حاكم و يا پادشاه با رياست و حكومتش مخالفت كند، به دست پدر كشته مي شود و اين گونه مي انديشد كه گويا هيچگاه فرزندي نداشته است.
العسكري، الشيخ الأديب أبو هلال، جمهرة الأمثال، ج 2، ص 247، رقم: 1627، ناشر: دار الفكر – بيروت – 1408هـ – 1988م.
نسبت هذيان به پيامبر (ص) زشت تر است، يا كتك زدن زنان؟
ثالثاً: اگر معاصران پيامبر صلي الله عليه وآله مواظب گفتار و كردار خود بوند تا از آنان سخن ناپسندي در حق رسول خدا و در محضر آن حضرت صادر نشود و بر اين امر تقيد داشته و احترام او را نگه مي داشتند، نبايد اين سخن بي ادبانه را در حالي كه مي شنيد بر زبان جاري مي كردند كه:
إن الرجل ليهجر.
اين مرد هذيان مي گويد.
در صورتي كه بنيانگذار ارزشهاي ديني بايد از پيروي كردن از عادات و تقليد به دور باشد، افزون بر اين، آيا چنين نسبتي به پيامبر خدا صلي الله عليه وآله شايسته تر است براي ننگ و عار ابدي يا كتك زدن زن و يا خراب كردن خانه و سخنان زشت نثارش كردن؟.
پس اگر در آن روز و در محضر رسول خدا صلي الله عليه وآله از عار و ننگ ابدي مي ترسيدند بايد به طور كلي حرمت پيامبر را رعايت مي كردند نه اين كه در موردي كتك زدن را عار و ننگ بدانند؛ ولي بي احترامي به رسول خدا را نه. و يا فاطمه را مورد تهديد قرار دادن و آتش زدن خانه را انكار كنيم ولي سيلي زدن را بپذيريم.
آيا شايسته است سيلي زدن را عار و ننگ براي عرب بدانيم؛ ولي آتش زدن را يا انكار كنيم و يا آن را عار و ننگ ندانيم؟
تناقض گويي اشكال كنندگان:
رابعاً: آن هايي كه به سخن كاشف الغطاء استناد و استدلال مي كنند، خود آنان در صحت سخنان اميرمؤمنان عليه السلام در نهج البلاغه اشكال و ايراد وارد مي كنند و بارها گفته اند: معرفي زن به عنوان موجودي ضعيف؛ هم از جهت روحي و بدني و نقصان در عقل، سخني است غير علمي و ناپسند؛ پس چگونه مي شود در جايي ديگر همين سخن را پايه استدلال خويش قرار داده و بر صحت آن مهر تأييد مي زنند؟
كتك زدن دختران رسول خدا (ص) در كربلا:
خامساً: در حادثه غم انگيز كربلا دختران رسول خدا صلي الله عليه وآله را افرادي كه دل هايشان آكنده از كينه شده بود، با تازيانه بدون انديشه در عاقبت اين كار زدند، آيا از عار و ننگ ابدي آن و گرفتاري در خشم و غضب پروردگار بي خبر بودند؟
البته ما از شبهه «غيرت عرب مانع از كتك زدن زنان» به صورت جداگانه پاسخ داديم و موارد بسياري از كتك زدن زنان توسط خليفه دوم را از كتاب هاي اهل سنت نقل كرديم.
در پايان اين قسمت به رسوائي ديگري از طراحان بي بضاعت در عرصه شبهه افكني اشاره مي كنيم، اميد آن كه اين گونه افراد از اين پس سنجيده تر عمل كنند.
ولي عصر (عج)